تعداد نشریات | 161 |
تعداد شمارهها | 6,533 |
تعداد مقالات | 70,507 |
تعداد مشاهده مقاله | 124,127,924 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 97,235,442 |
رابطة ازدواج بین نخبگان محلی و سلسله سلطنتی مطالعة موردی خاندان نجفقلی¬خان دنبلی تبریز در دورة قاجار | ||
پژوهشهای علوم تاریخی | ||
مقاله 1، دوره 5، شماره 1، شهریور 1392، صفحه 1-16 اصل مقاله (275.83 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22059/jhss.2013.36028 | ||
نویسنده | ||
نائو فومی آبه* | ||
دکترای علوم انسانی از دانشگاه توکیو و پژوهشگر سازمان توسعه علم و دانش ژاپن ¬(JSPS) | ||
چکیده | ||
در این مقاله با توجه به این که خاندان نجفقلیخان دنبلی در تبریز دورة قاجاریه نفوذ داشت، اهمیت ازدواج بین نخبة محلی و خاندان سلطنتی مورد تحقیق قرار میگیرد. تاکنون به این موضوع در تحقیقات تاریخ ایران کمتر توجه شده است. نجفقلیخان «ثانی» به دلیل فداکاری در جنگ ایران و روس مورد توجه عباسمیرزا واقع شد و در دیوانسالاری قاجار ترقی یافت. بهعلاوه او با دختر وی به نام مهرجهان ازدواج کرد. نگارنده مرسلهای از محمدشاه به خواهرش مهرجهان را بررسی کرده و آشکار ساخته است که این مرسله هرچند خصوصی است، محتوای دیوانی هم دارد. نجفقلیخان از رابطه خصوصی بهره میبرد و همزمان پادشاه نیز از طریق غیررسمی از نجفقلیخان میخواست تا مشکلات موجود در جامعة محلی را حل کند. لهذا میتوان گفت که رابطة ازدواج برای هر دو اهمیت ویژهای داشت و خاندان سلطنتی و نخبگان محلی از یکدیگر استفاده میکردند | ||
کلیدواژهها | ||
نخبگان محلی؛ سلسله سلطنتی قاجار؛ ازدواج؛ خاندان دبنلی | ||
عنوان مقاله [English] | ||
Marriage-based Relations between Local notables and Royal family The case study: Najafqolī Khān Donbolī of Tabrīz in Qājār period | ||
نویسندگان [English] | ||
Abe Naofumi | ||
چکیده [English] | ||
Concentrating on the Najafqolī Khān family in Azerbaijan in the Qājār period, this article studies the importance of the marriage - based relations between the Iranian local notables and the royal family. Najafqolī Khān“II” was in favour of ‘Abbās Mīrzā due to his devotional services during the Russo-Persian War, which made him a great promotion in the Qājār’s bureaucratic monarchy and provided his marriage to Mehrjahān, the daughter of ‘Abbās Mīrzā. The author has analyzed one of Mohammad Shāh’s personal correspondences to his sister, Mehrjahān, and pointed out that these correspondences, although seem personal and private, included administrative contents. Najafqolī Khān took advantage from the personal relation with monarch, and at the same time the monarch ordered him to resolve the problems of his local society. So the marriage relation between the royal family and the local notables was quite important to both of them and, in short, they utilized each other to achieve their own purposes. | ||
کلیدواژهها [English] | ||
Local notables, Qājār Royal family, Marriage, Donbolī family | ||
اصل مقاله | ||
نخبگان محلی در تاریخ ایران اهمیت چشمگیری داشتند، زیرا در سیر تواریخ ایران، حکومت مرکزی گاهی در کوتاهمدت دچار فروپاشی میشد و در چنین مواردی وجود نخبگان برای اداره و امنیت جامعة محلی ضروری بود. میتوان گفت که یکی از مهمترین مطالبی که در تحقیقات مربوط به نخبگان محلی ایران مورد توجه محققین داخلی و خارجی قرار گرفته است، بررسی و آشکارسازی روابط آنان با دولت مرکزی است. تاکنون این موضوع در مقالات و کتابهای گوناگون کموبیش بحث شده است؛ بهعنوان مثال تحولات و دگرگونیهای مربوط به موازنة قدرت بین این دو، شرکت نخبگان در حکومت مرکزی، واگذاری مناصب مرکزی، محلی و غیره به آنان(1). علاوه بر اینها، میدانیم که نهتنها در ایران بلکه در اکثر نقاط جهان قدیم، برای نخبگان محلی، برقراری روابط گوناگون با سلسلة پادشاهی به خصوص رابطه ازدواج، اهمیتی ویژه داشته است. در آثار مربوط به ایران نیز در این باره از دیدگاه خاندان سلطنتی تحقیقاتی انجام شده است. دکتر ابراهیمنژاد دربارة سیاست ازدواج خاندان سلطنتی قاجار تحقیق کرده است(2) و به تأثیرات ازدواج بین سلسلة سلطنتی و نخبگان محلی نیز کمی پرداخته و مینویسد: «این نوع ازدواج برای برقراری سلطة دولت مرکزی در ولایات استفاده میشد» یا «این نوع ازدواج به پایداری حکومت کمک میکرد(3).» دکتر شوپه راجع به دختران شاهان صفویه تحقیق کرده(4)، تحولات سیاست ازدواج آنها را آشکار ساخته است(5). او در موضوع ازدواج با نخبگان محلی، به ازدواج با سادات و مشایخ خانقاههای بانفوذ توجه میکند و غیر از آن را بهطور اندک موردبحث قرار میدهد(6). در مجموع میتوان گفت که محققین این موضوع را از دیدگاه نخبگان محلی کمتر مطالعه کردهاند. این عمل بهطور معمول بهمنظور حفظ نفوذ و تداوم خاندان و نیز برای توسعة قدرت صورت میگرفته است. ولی در حوزة تاریخ ایران، دربارۀ این موضوع تحقیق مستقلی انجام نگرفته و مشخص نشده است که این رابطه چه نوع سود واقعی داشته و چطور از آن بهره میبردهاند. در این مقاله بهعلت دسترسی به منابع بیشتر، بر دورة قاجاریه و بهخصوص «خانواده نجفقلیخان دنبلی» که از دورة کریمخان زند تا انقلاب مشروطه در تبریز نفوذ زیادی داشته است، توجه شده است. در اینجا با استفاده از منابع مختلف به خصوص اسناد و کتب خطی منتشر نشده، به نجفقلیخان «ثانی» مشهوربه«بیوکخان»پرداخته میشود. این شخص نبیرة نجفقلیخان بیگلربیگی تبریز است که در اواسط قرن ۱۳ هجری قمری/ ۱۹ میلادی فعالیت میکردهاست،بنابراینبهعنوانیکنمونهازاهمیتبرقراریارتباطبینیک خاندانمحلیوخاندانسلطنتیازدیدگاهنخبگانمحلی،موردمطالعهقرارمیگیرد.
1 ـ طایفة دنبلی و نجفقلیخان «ثانی» مشهور به بیوکخان طایفة دنبلی که گفته میشود از اکراد است، از اوایل قرن دهم هجری ـ قمری بهبعد از حکومت صفویه اطاعت میکرده و در دورة شاه طهماسب صفوی حکومت خوی را به عهده گرفته است (ریاحی ۱۳٧٨، ۱۲٠). طبق فهرست منصبداران اواخر روزگار شاه عباس اول که فضلی خوزانی در کتاب خود افضلالتواریخ، مندرج کرده است(7)، سلمانخان رئیس طایفة دنبلی با حکومت چورس و سلماس، دارای هزار نفر سپاه بود که سومین نیروی بزرگ در آذربایجان را داشت (افضلالتواریخ، گ ۵٧۲ ب). نجفقلیخان، از اصل سلسله طایفة دنبلی که در خوی قدرت داشت، جدا شده، در اواسط قرن ۱۲ هجری ـ قمری بهعنوان حاکم تبریز آغاز بهکار کرد. دربارة فعالیتهای دنبلیها، ریاحی در کتاب تاریخ خوی بهطور مفصل توضیح داده است و اخیراً میرجعفری نیز رؤسای این طایفه را از دوران صفویه تا آغاز قاجاریه مطالعه کرده است (میرجعفری و هادیان ۱۳٨٨). هرچند نجفقلیخان در این دو تحقیق تا حدودی معرفی شده است، این دو محقق بیشتر به خاندان دنبلی خوی که بهعنوان حاکم آن منطقه شهرت فراوانی داشت، پرداخته و به بعد از تأسیس حکومت قاجار کمتر توجه کردهاند، زیرا در دورة قاجاریه دنبلیها حکومت خوی را از دست دادند و نفوذ قبلی خودشان را حفظ نکردند. این دو تحقیق از لحاظ اطلاعات تاریخ محلی و سیاسی مفید است، اما دربارة روابط با حکومت مرکزی و خاندان سلطنتی که موردنظر نگارنده است بهطور عمیق تحقیق نکرده است. هرچند این دنبلیها قدرت را بهعنوان فرمانفرمای مستقل محلی از دست دادند، نوادههای نجفقلیخان در شهر و اطراف تبریز در طول دوران قاجاریه فعالیت میکردند و درعینحال منصب دولتی هم داشتند. بنابرین، این خاندان یک نمونة خوب از نخبگان محلی در دورة قاجاریه میباشد. بیوکخان، یعنی نجفقلیخان «ثانی»، که به اسم جدش نامیده شد، فرزند فتحعلیبیگ، وکیل کل آذربایجان بود. نادرمیرزا در کتاب معروف تاریخ تبریز احوال بیوکخان را توصیف میکند و بهطور اختصار رابطة او را با سلسلة پادشاهی به قلم درمیآورد. براساس توصیفات تاریخ تبریز، دربارة رابطة بیوکخان با قدرت مرکزی، به سه نکتة زیر میتوان اشاره نمود: (الف) بیوکخان در جنگ ایران و روس خدمات شایستهای ارائه کرد و مورد نوازش عباسمیرزا نایبالسلطنه واقع شد. (نادر میرزا۱۳۷۳، صص ۲۳۲، ۲۲۸) (ب) عباسمیرزا دختر خود را به او داد. (نادر میرزا۱۳۷۳، ص ۲۳۲) (پ) در زمان محمدشاه، حکومت خوی به او سپرده شد و بعدها او حاکم خلخال شد. (نادر میرزا۱۳۷۳، ص ۲۳۲) در دو نسخة خطی تاریخ دنبلی(8) و تذکرة الدنابله(9) که هر دو قبل از تاریخ تبریز نادرمیرزا نگاشته شدهاند، بهطور اختصار راجع به بیوکخان به نکاتی مشابه اشاره شده است(10)؛ ابتدا، سه نکتة فوق را بهطور خلاصه توضیح میدهیم و به مورد نکته (ب) در بخش بعدی مقالة حاضر، بیشتر پرداخته خواهد شد.
(الف)خدمات شایسته در جنگ ایران و روس و نوازشات عباسمیرزا نایبالسلطنه سواد سند عباسمیرزا که در تاریخ تبریز رونویسی شده است، فعالیت بیوکخان را مطرح میکند. مقدمة سند را که به این موضوع اشاره دارد میآوریم: نسخه دستخط نایبالسلطنه عالیجاه مقرب الخاقان میرزا محمدعلی بداند، خود آن عالیجاه مطلع است که مرحوم حاجی فتحعلی بیگ وکیل به صداقت و درستی خدمت به ما کرده؛ خدمتهای شایسته از او به انجام رسید. نجفقلیخان بعد از او با کمال درستی راه رفته اوقات استیلای روسیه، که محک کل خلق بود با صداقت رفتار نمود. هیچ کس از اهل آذربایجان بهتر از او حرکت نکرده. کمال التفات و مرحمت در حق او دارم، و مدتی است در سفر ملتزم رکاب است(11). (نادر میرزا۱۳۷۳، ص ۲۳٤) این سند در ۱۲ ذیحجه سنه ۱۲٤۳ هـ .ق. مطابق به ۲۵ ژوئن سال ۱٨۲٨ یعنی بلافاصله بعد از تصویب عهدنامه ترکمانچای (۲۱ فوریه همان سال) از طرف عباس میرزا صادر شد. کلمه «محک کل خلق» در سند بهطور غیرمستقیم نشان میدهد که در زمان هجوم لشکر روس به آذربایجان، مردم آن منطقه از لحاظ اخلاص به دولت، امتحان میشدهاند. به نظر میرسد که خدمات صادقانه بیوکخان باعث ترقی او شده است. در تاریخ دنبلی و تذکرةالدنابله فعالیت او در جنگ روایت نمیشود، ولی یقیناً او مورد مرحمت عباسمیرزا قرار گرفته که سبب عقد نکاح با دخترش شده است.
(ب) مناکحت بیوکخان با دختر نایبالسلطنه ازدواج بیوک با دختر عباسمیرزا نایبالسلطنه در تاریخ دنبلی و تذکرة الدنابله نیز تأیید میشود (تاریخ دنبلی، ص ۱۶۱؛ تذکرةالدنابله، گ ۵۵ الف). اسم این عروس «مهرجهان» است(12). در دورة قاجار نسبنامههای متعددی دربارة خاندان سلطنتی نگاشته شده، ولی در اکثر آنها به نوههای مؤنث فتحعلیشاه پرداخته نشده است و تا جاییکه توسط نگارنده جستجو شده، تنها در یک نسبنامه که بهعنوان احوالات پسرهای خاقان شناخته شده(13)، شرححال مهرجهان خانم، آمده است. در این کتاب بهطور خلاصه اشاره شده است که عباسمیرزا بیست و شش پسر و بیست و دو دختر داشت (احوالات پسرهای خاقان، گ ٤۳ب) که مهرجهان خانم هفدهمین دختر بود و با نجفقلیخان دنبلی (یعنی بیوکخان) ازدواج کرد (همان نسخه، گ۵٠ الف)(14). دربارة مادر این دختر هیچ اشارهای نشده است، شاید مهرجهان از والدهای معروف زاده نشده بود(15). عقدنامة بیوک و مهرجهان که تا امروز نیز باقی مانده است نشان میدهد که این دو نفر در ۲۱ جمادیالاولی سنه ۱۲٤۵ (۱٨ نوامبر ۱٨۲۹) مناکحه کردند و مبلغ صداق / مهریه سههزار تومان بود (سازمان اسناد، سند شمارة ۲۹۶٠۱۱۲۹٨). این عقد نکاح بعد از تصویب عهدنامه ترکمانچای صورت گرفت. بر این اساس، میتوان گفت که بعد از برقراری صلح با روسیه، برای جبران خدمات بیوکخان، عباسمیرزا دختر خود را به نکاح وی درآورد. هرچند عباسمیرزا فرزندان زیادی داشت؛ یعنی بیست و شش پسر و بیست و دو دختر، ازدواج با یکی از بیست و دو دختر ولیعهد برای کسانی غیر از طایفة قاجار بهطور قطع یک افتخار بزرگ تلقی و باعث افزایش حیثیت بیوک در جامعة محلی میشد(16). (پ) تفویض حکومت خوی و خلخال بین تاریخ دنبلی و تذکرةالدنابله بر سرسال تفویض حکومت خوی به بیوکخان اختلافنظر وجود دارد. مؤلف تاریخ دنبلی میگوید که در سال ۱۲۵۲هجری قمری (۱٨۳٨ یا ۱٨۳۹ میلادی) او حاکم خوی شد (تاریخ دنبلی، ص ۱۶۱)، ولی تذکره الدنابله تفویض «بیگلربیگیگری خوی» را سال ۱۲۵٤ مینویسد(17). بر اساس سندی که در این باب در دسترس نگارنده قرار گرفت، بعد از جمادیالاولی سنه ۱۲۵٧ هـ. ق. (ژوئن/ژوئیه ۱٨٤۱ میلادی) از بیوکخان بهعنوان «بیگلربیگی/حاکم خوی» یاد میشود(18). اختلاف اندک بین کتب تاریخی و اسناد بر سر سال شروع فعالیت در حکومت خوی، کمی عجیب به نظر میرسد. در تاریخ دنبلی به تعیین بیوکخان به حکومت خلخال در دورة ناصرالدین شاه نیز اشاره شده است (تاریخ دنبلی، ص ۱۶۱)(19). خوشبختانه فرمانی در این باره به دست ما رسیده که در ۱۹ ذیحجه ۱۲۶٤ صادر شده است (سازمان اسناد، سند شماره ۲۹۶٠۱۱۳٠۹). این تاریخ روشن میکند که این انتصاب بلافاصله بعد از جلوس ناصرالدین شاه (۱٤ شوال ۱۲۶٤) صورت گرفته است. به طوریکه مطرح شد، بیوکخان به دلیل ارائة خدمات در جنگ ایران و روس مورد نوازش عباسمیرزا نایبالسلطنه واقع شد، از این جهت در آذربایجان قدرتی پیدا کرد تا به حکومت خوی و خلخال منصوب شد. لذا به نظر میآید که برقراری ارتباط با سلسله پادشاهی باعث شد که بیوک در سیستم دیوانسالاری (محلی) ترقی یابد. البته این بدان معنا نبود که بیوکخان بلافاصله بعد از حکومت خوی، حکومت خلخال را برعهده گرفت. در یک مراسله به تاریخ ۲۳ جمادیالثانی ۱۲٦۲ (۱۸ ژوئن ۱۸٤٦)، محمدشاه به قهرمانمیرزا صاحباختیار آذربایجان دستور داد که برای بیوک خان شغل مناسبی در آن محل تعیین کند وگرنه او را به تهران بفرستد تا در آنجا مشغول به خدمت باشد (سازمان اسناد، شماره سند ۲۹٦۰۱۰۸۰۱). علت ارسال این مراسله که در همانجا متذکر شده این است که بیوکخان که مدتی بیکار بود به شاه یک عریضه نوشته، خواهش کرد تا او را به مقام دولتی منصوب کنند. همانطور که میدانیم در دورة قاجار تعداد زیادی عریضه از مردمان طبقات مختلف به حضور پادشاه ارسال میشده است(20)، بنابرین عریضة بیوک را هم میتوان یکی از آنها دانست. ولی با توجه به این که او با سلسله پادشاهی رابطة ازدواج برقرار کرده بود، امکانی را در نظر بگیریم که استدعای او نسبت به دیگر عرایض جدیتر مورد توجه واقع شده باشد.
2ـ ارتباط با سلسلة پادشاهی در مراسلات برقراری روابط ازدواج با خاندان پادشاهی محدود به کسب حیثیت نبود بلکه نوعی پیوستگی واقعی و جدی با آن خاندان ایجاد میکرد. میتوان گفت که در قرن ۱۳ هـ.ق. در ایران جدایی دربار و خاندان پادشاهی از حکومت مرکزی بهطور جدی اتفاق نیفتاده بود، بنابرین به احتمال زیاد نخبگان محلی سعی میکردند تا با استفاده از یاری خاندان سلطنتی قدرت و نفوذ خود را گاهی نگهداری کنند و گاهی توسعه بدهند. اما تاکنون در حوزة تحقیقات تاریخ ایران، دربارة واقعیت بهرهبرداری از ازدواج با سلسلة پادشاهی سؤالات زیادی باقی مانده است(21). برای فرزندان نجفقلیخان دنبلی تعداد نسبتاً زیادی از اسناد دیوانی، فرامین پادشاهی و احکام از مقامهای بالا صادر میشد که حتی تاکنون نیز بهجای مانده است. از میان منابع مختلف «مراسلات» بیش از همه شامل اطلاعات ارتباط خصوصی میباشد. در این مقاله بر اساس بررسی دو مرسلة محمدشاه به عنوان مهرجهان خانم، توجهات خاصی برای شوهرش، بیوک خان را آشکار می سازیم. یکی از این مراسلات، با شمارة ۲۹۶٠۱۲٤٧۱ از «مجموعة خانم زهرا حسنی» در سازمان اسناد میباشد (از این به بعد به صورت: «مراسلة اول»). دیگری، سندی از «مرقعات» کتابخانة مجلس شورای اسلامی است که با شمارة «سنای سابق ۶۲۹» به ثبت رسیده است (از این به بعد «مراسله دوم»)(22). هر دو سند برای پاسخ به عریضه یا مراسلهای از طرف مهرجهان نوشته شدهاند. لذا بدون خواندن عریضههای مهرجهان محتوا و موضوع این مراسلات را نمیتوان بهطور دقیق درک کرد. ولی تا حد امکان تبادل نظرات این دو شخص استخراج شده و مورد بررسی قرار میگیرد.
(الف) مساعده برای حل دعوی اول، ساختار شکل مراسلۀ اول بهطور مختصر توضیح داده میشود؛ در بالای سند و در وسط آن، مهر محمدشاه زده شده است. معمولاً در مورد مراسلات، مهر فرستنده در پشت سند دیده میشود که این میتواند به نوعی نشانة تواضع باشد. ولی در این مراسلة اول که از پادشاه قاجار صادر میشد، اصلاً نیاز نبود که تواضع خود را آشکار سازد. در پشت این سند، اسم گیرنده را این طور مینویسد: «همشیرة مکرم مهرجهان باجی». این مراسلة اول پاسخ محمدشاه به عریضة خواهرش بوده است. هرچند منظور بعضی جملات مبهم است، ولی متوجه میشویم که محمدشاه با خواهرش به مهربانی سخن میراند و قربت دو نفر را با قلم محبتآمیز تأکید میکند. در ذیل متن این مراسله نقل میشود: مهر: هو العلی الغالب السلطان ابن سلطان محمد شاه غازی همشیره مکرمه مهربان من / عریضهات رسید از مضمونش آگاهی حاصل آمد. در باب ملک دیزج خلیلو که عرض شود صبیه نجفقلی خان / بخاکپای همایون آمده است تا این روزه عرضی نکرده است اگر عرض نماید مقرر خواهیم فرمود مدافعه نماید و درین مورد البته غیر از مدافعه حکمی نیست / و انشاءالله نخواهیم گذاشت احدی خلاف حساب و ظلم بآن همشیره نماید از هر جهت آسوده باشد و مواهبی یک دستگاه ساعت و صد ذرع خارا[؟] /که برسم پیشکش انفاد حضور ساطع انور نموده بود رسید. خانه آباد بیار رحمت گشتند و التفات ما درباره همشیره مکرمه / زیاده از اندازه است و همه اوقات مراقب امور آن همشیره میباشم. میباید همیشه عرایضی دهند عنایت خود را / از روی نهایت امیدواری عرض و استدعا نموده قرین انجاح شمارد و در عهده شناسند. حرر فی شهر شوال سنه ۱۲۵۹. پشت سند: همشیرة مکرم مهرجهان باجی مالیات قریه دیزج خلیلو که در متن مراسله دیده میشود، بهعنوان تیول به مهرجهان واگذار شده بود(23). این سند نشان میدهد که مهرجهان بر سر این قریه با شخص ثالث دعوی داشته و برای حل این منازعه از محمدشاه، برادرش، تقاضای مساعده کرده است، اما بعد از صدور مراسلة اول، این دعوی هنوز ادامه داشته است. در جمادیالاولی سال ۱۲٦۰ (مه سال ۱۸٤٤ میلادی) یعنی یکسالونیم بعد از نگارش مراسلة اول، محمدشاه یک «نامة دستوری» به برادرش، بهمنمیرزا، صاحباختیار آذربایجان فرستاد و تذکر داد که بر سر دعوی مالیات دیزج خلیلو، به مهرجهان کمک کند و دعوی را به مصالحه بکشاند(24). این نمونه ناشی از استفاده از پیوند خصوصی و خانوادگی توسط مهرجهان میباشد. بهعلاوه از همین حالت خصوصی نامه پیداست که باید به طریق غیررسمی فرستاده شده باشد. نگارنده، این نامه را نه «حکم» یا «فرمان»، بلکه «نامة دستوری» عنوان کرده است. زیرا ساختار این سند از نظر شکل ظاهری با حکم یا فرمان اختلافاتی دارد، به عنوان مثال، در سطر اول این سند، «طغرا» ندارد(25)، و سجع مهر شاه فقط «محمد» است که رسمیت این سند را اندکی کاهش داده است(26). همانطور که در بالا اشاره شد، مهر مراسلة اول نیز مهر رسمی نبوده است. بنابرین میتوان مطرح کرد که این هر دو سند (یعنی مراسلة اول و نامة دستوری محمدشاه به بهمنمیرزا) از نظر ساختار، سند رسمی و دولتی نبوده است، هرچند از طرف پادشاه ارسال شده باشد(27). از ایصال و وصول این نوع مراسله و نامة دستوری میتوان نتیجه گرفت که میان خانوادة پادشاهی، بهخصوص برادر و خواهر، تماس و ارتباط خودمانی وجود داشت تا عرایض و مشکلات اقربای پادشاه را بهطور «غیررسمی» مورد جستجو قرار دهد. نکتة مهم این است که مهرجهان داخل این شبکه قرار میگرفته و به احتمال قوی از این همبستگی بهرهمند میشده است. به نظر میآید که بیوکخان توانسته از امکانات همسرش استفاده کند تا از پیوند و ارتباط خاصی با خاندان پادشاهی بهره برد. این رابطه با آنِ رسمی که بهوسیلة انجام خدمات به دولت و دیوان فراهم میگردد، مسلماً تفاوت دارد، زیرا که این بیشتر جنبة خصوصی و خانوادگی دارد و تا آخر عمر پادشاه و شاهزادهگان ادامه خواهد یافت. بنابراین میتوان حدس زد که حمایت از این شبکه، یعنی از طریق رابطة خصوصی و خانوادگی با خاندان پادشاهی برای حل دعوی حقوقی و حتی مسائل دیوانی به نفع بیوک تأثیربخش بوده است. صحیح است که مراسلة اول و نامة دستوری هردو کاملاً مربوط به منافع مهرجهان بوده ولی به این دلیل که مهرجهان و بیوک زن و شوهر بودهاند، حل مسئله همسر برای بیوک نیز مفید بوده است.
(ب) ارتباط بیوکخان و خاندان سلطنتی قاجار در اینجا برای روشنکردن رابطه نزدیکی بیوک و خاندان سلطنتی، مراسلة دوم از «مرقعات» که در کتابخانة مجلس شورای اسلامی نگهداری میشود مورد بررسی قرار میگیرد. این مراسله به یک صفحه از مرقعات کاملاً چسبیده است بهطوریکه پشت کاغذ قابلرؤیت نیست. دور خطهای متن با آب طلا طراحی شده است که نشان میدهد از طرف شاه و یا ولیعهد صادر شده باشد. همچنین فهرستنویس این مرقعات در خصوص این مراسله توضیح مختصری داده است که اشاره میکند این مراسله به خط قائممقام فراهانی وزیر اعظم محمدشاه نگاشته شده است، ولی گیرنده و فرستندة این مراسله را مشخص نمیکند(28). در صدر مراسله، خطاب «علیا جاه اسوت المخدرات العظاما همشیره مقاما» بیان میکند که گیرنده حتماً خواهر فرستنده است. در این مراسله بیوکخان («نجفقلیخان» در متن) را «نور چشمی» خطاب کرده است که این کلمه معمولاً برای نزدیکان خود، همانند فرزند، برادر و خواهر، داماد و دوست صمیمی به کار میرفته است. و این مطلب که قائممقام، وزیر اعظم محمدشاه، محرر این مراسله بود. با توجه به این اطلاعات، میتوان حدس زد که فرستنده محمدشاه و گیرنده مهرجهان باشد(29). این مراسله (پاسخ به «کاغذ» مهرجهان است) عبارت از شش بخش است که هر یک پاسخی مختصر به خواهش و عریضة مهرجهان است. در میان این شش بخش، دو پاسخ مربوط به بیوکخان است که این دو فقره در ذیل بررسی خواهد شد: (۱) در باب عیال مرحوم مهدیقلیبیگ؛ رقم موکد بعالیجاه امیر نظام شد رقم جداگانه هم بعالیجاه نور چشمی نجفقلی خان مقرر گردید که / مراقب نظم املاک و حفظ اموال او باشد من هم کاغذی بهمین خصوص نوشتم / (۲) در باب نورچشمی نجفقلی خان و تفویض محال ارونق باو؛ او خودش آدم عاقل محتاط میباشد باید در باب / مالیات آنجا مآل امری را ملاحظه کند که انشاءالله تعالی عیب و نقض حاصل نشود/ در فقره اول شاه غیر از امیر نظام، از بیوک نیز درخواست میکند که برای حفظ اموال عیال مهدیقلیبیگ نامی همکاری کند. این موضوع نشان میدهد که شاه از روی اطمینانخاطر به بیوک، حکمی جداگانه صادر کرد تا کاری را به عهده بگیرد؛ یعنی شاه از بیوک برای حل مسئلهای محلی همکاری خواست. جالب توجه است که این دستور محرمانه را در همین مراسله به خواهرش نیز تأکید میکند. منظور فقرة دوم ظاهراً واگذاری مالیات منطقة ارونق است. در پایان، شاه برای بیوک انجام وظیفه را آرزو میکند. این موضوع نیز بیشتر جنبة دیوانی دارد، هرچند از طریق مراسله به خواهرش یعنی از مسیر غیررسمی خبر میدهد. یقیناً مهرجهان این فقرات را موافق خواهش شوهرش، بیوکخان، به برادرش محمدشاه نوشته است. بر این اساس مراسلة دوم نیز برای پاسخ به مهرجهان نگاشته شده است. هر پاسخ بسیار مختصر است و بدون خواندن نامة مهرجهان، نمیتوان موضوع را بهطور کامل درک کرد. ولی نکتة مورد توجه این است که دستورات دیوانی و مالیاتی بالا نهتنها در فرامین و احکام «دیوانی» بلکه در مراسلة خصوصیای که موافق ارتباط برادر و خواهر ارسال و دریافت میشده، مطرح شده است. بهخصوص مراسلة دوم آشکارا نشان میدهد که بیوکخان از ارتباط خصوصی با خاندان سلطنتی که از طریق ازدواج با مهرجهانخانم به دست آورد بهخوبی بهره میبرده است.
نتیجه در این مقاله رابطة بیوکخان با خاندان پادشاهی بهعنوان یک نمونه نخبة محلی، و همچنین گسترش ارتباط خصوصی او با خاندان سلطنتی مورد بررسی قرار گرفت. آغاز این ارتباط خصوصی بر سر جنگ ایران و روس بود که در نتیجة آن بیوک، مورد توجه عباسمیرزا واقع شد و این باعث ازدواج وی با دختر عباسمیرزا، و واگذاری حکومت محلی به او گردید. سپس اثر این نوع ارتباط خصوصی بر حل مسائل دیوانی و مالیاتی مورد بررسی قرار گرفت. برای نخبگان محلی برقراری ارتباط خصوصی با خاندان سلطنتی بهخصوص ازدواج (زندادن و زنگرفتن)، فقط افزایش حیثیت در جامعه نبود. چنانکه بیوکخان از این رابطه بهره میبرد و درعینحال، پادشاه نیز برای انجام سیاست محلی خود از او همکاری غیرعلنی میخواست، به عبارتی این رابطه «دو طرفه» بود و هر دو «مبادله» میکردند، این روابط رسمی و دیوانی نبود بلکه خصوصی بود. بدینخاطر، نه از طریق «احکام و فرامین» که به طور رسمی صادر میشد، بلکه از راه مراسلهای که براساس رابطة خصوصی و خانوادگی نوشته میشد، به تبادل نظرات دو طرف میانجامید. این ارتباط نه فقط برای بیوکخان، بلکه برای خاندان سلطنتی نیز مفید بود. بر اساس تحقیقات خانم دکتر لمتون، در دورة قاجاریه، به این علت که شاهزادهگان به صورت نیمهمستقل بر ولایات حکومت میکردند، قدرت مرکزی نسبتاً محدود بود(30). در عینحال ما میدانیم که پادشاهان قاجار فرزندان بیشماری داشتند که بعضی از اینان با نخبگان مرکزی و هممحلی ازدواج میکردند. بر اساس این تحقیق موردی که دربارة نجفقلیخان دنبلی معروف به «بیوکخان» انجام گرفت میتوان استنباط نمود که برقراری رابطة خصوصی میان نخبگان و خاندان سلطنتی راهی برای حل و فصل مشکلات و مسائل گوناگون در جامعة محلی و سیاست مرکزی محیا میکرده است و حتی پایة حکومت قاجاریه با کمکهای نخبگان محلی حفظ میشده است، در عین حال نخبگان هم از این رابطه سود میبردند. این سیستم غیرعلنی از لحاظ زمانی و محتوایی نیاز به تحقیقات بیشتری دارد. | ||
مراجع | ||
منابع منتشرنشدة فارسی «نامة محمدشاه به بهمنمیرزا دربارة نجفقلیخان» ش ۲۹٦۰۱۰۸۰۱، سازمان اسناد و کتابخانة ملی جمهوری اسلامی ایران. «عقدنامة نجفقلیخان دنبلی و مهرجهان خانم دختر عباس میرزا نایبالسلطنه» ش ۲۹۶٠۱۱۲۹٨، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران. «فرمان ناصرالدین شاه قاجار مبنی بر واگذاری حکومت خلخال به نجفقلیخان» ش ۲۹۶٠۱۱۳٠۹، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران. «حکم قهرمانمیرزا مبنی بر واگذاری چند قریه واقع در ارونق به خواهرش مهرجهان خانم» ش ۲۹٦۰۱۱۳٦۳، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران. «مراسله محمدشاه پاسخ به مهرجهان خانم» ش ۲۹۶٠۱۲٤٧۱، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران. «مراسله محمدشاه احتمالاً به مهرجهان خانم» مرقعات، ش سنای سابق ۶۲۹، کتابخانه مجلس شورای اسلامی. فضلی خوزانی اصفهانی، افضلالتواریخ، نسخة خطی، ش ٦.۵،کتابخانه دانشگاه کامبریج. محمدحسن اشتهاردی، تذکرة الدنابله، نسخة خطی، ش ٨۳٤۵، کتابخانه مجلس شورای اسلامی. ملک ایرج میرزا، احوالات پسرهای خاقان، نسخة خطی، ش ۱۱۴۱، کتابخانه و موزة کاخ گلستان. ناشناخته، تاریخ دنبلی،نسخه خطی، ش ۳۲۱٠، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران. منابع منتشر شده فارسی نادرمیرزا قاجار، تاریخ و جغرفیای دارالسلطنة تبریز، تصحیح: غلامرضا طباطبائی مجد، انتشارات ستوده، تبریز، ۱۳۷۳. ریاحی، محمدامین، تاریخ خوی، انتشارات طرح نو، تهران، ۱۳٧٨. میرجعفری و هادیان، «جایگاه کارکرد خاندان دنبلی در تاریخ ایران، صفویه تا قاجار» پژوهش تاریخی (دانشگاه اصفهان) سال ٤۵، شماره ۳، صص ۱۸‒۱، ۱۳٨٨.
Aubin, J., “Etudes Safavides. I: Šāh Ismā‘īl et les notables de l’Iraq persan.” Journal of the Economic and Social History of Orient 2, pp. 37–80,1959. Ebrahimnejad, H., Pouvoir et succession en Iran: les premiers Qâjâr, 1726–1834. Harmattan, Paris, 1999. Haneda, M., “La famille Hūzānī d’Isfahan, 15e-17e siecles.” Studia Iranica 18, 2, pp. 77–92, 1989. Kondo, N., “Yazd no Mohammad Taqī Khān to sono ichizoku (in Japanese)”(محمدتقی خان و خاندان او در یزد). Shigaku-zasshi 102, 1, pp. 1–36, 1993. Kondo, N., “Hājjī Ebrāhīm to 1791 nen seihen (in Japanese)” (حاجی ابراهیم و کودتای ۱۷۹۱). Orient 41, 1, pp. 125–40, 1998. Kondo, N., “Qizilbash afterwards: The Afshars in Urmiya from the Seventeenth to the Nineteenth Century.” Iranian Studies 32, 4, pp. 537–56, 1999. Lambton, A.K.S., Qājār Persia, Tauris, London, 1987. Schneider, I., The Petitioning System in Iran: State, Society and Power Relations in the Late 19th Century. Harrassowitz, Wiesbaden, 2006. Szuppe, M., “La participation des femmes de la famille royale à l’exercice pouvoir en Iran sadavide au XVIe siècle (première partie).” Studia Iranica 23, pp. 211–58, 1994. Szuppe, M., “La participation des femmes de la famille royale à l’exercice pouvoir en Iran sadavide au XVIe siècle (sconde partie).” Studia Iranica 24, pp. 61–122, 1995. Werner, Ch., An Iranian Town in Transition-A Social and Economic History of the Elites in Tabriz, 1747–1848. Harrassowitz, Wiesbaden, 2000. Yamaguchi, A., “Shāh Tahmāsb no tai kurudo seisaku (in Japanese)” (سیاست کردی شاه طهماسب صفوی). The Journal of Sophia Asian Studies 25, pp. 81–123, 2007.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,848 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,329 |