تعداد نشریات | 161 |
تعداد شمارهها | 6,532 |
تعداد مقالات | 70,501 |
تعداد مشاهده مقاله | 124,115,690 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 97,219,917 |
تحلیل نقش عوامل طبیعی در توزیع فضایی محوطههای نوسنگی و مسوسنگ شهرستان اردل، چهارمحال و بختیاری | ||||||||||
مطالعات باستان شناسی | ||||||||||
مقاله 2، دوره 5، شماره 2، اسفند 1392، صفحه 21-37 اصل مقاله (1.04 M) | ||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22059/jarcs.2014.50390 | ||||||||||
نویسندگان | ||||||||||
محسن بهرامینیا* 1؛ علیرضا خسروزاده2؛ محمداسماعیل اسمعیلی جلودار3 | ||||||||||
1دانشآموختة کارشناسی ارشد رشتة باستانشناسی دانشگاه هنر اصفهان | ||||||||||
2استادیار گروه باستانشناسی دانشگاه شهرکرد | ||||||||||
3استادیار گروه باستانشناسی دانشگاه تهران | ||||||||||
چکیده | ||||||||||
نیمة غربی استان چهارمحال و بختیاری (شهرستان اردل)، به سبب دارا بودن کوههای مرتفع، درههای عمیق و دشتهای میانکوهیِ کوچک و قرارگیری در مسیر کوچ عشایر، از گذشتههای دور تاکنون مورد توجه انسان بوده است. نظر به اهمیت ارتباطی این بخش از استان و نقشی که جوامع کوچرو در تبادل فرهنگی بین مناطق کوهستانی چهارمحال و بختیاری و مناطق پست دشت خوزستان و مناطق جلگهای فارس در طول تاریخ ایفا میکردهاند، و با توجه به نوع معیشتی که هماکنون نیز در منطقه حاکم است، شناخت ویژگیهای دوران روستانشینی نوسنگی و مسوسنگ، شناخت الگوی استقرار، تأثیر محیط بر چگونگی شکلگیری و پراکندگی محوطههای آن و شناخت نوع استقرار کوچنشینی یا یکجانشینی آن ضروری است. این مقاله بر آن است تا عوامل زیست ـ محیطی و نقش آن در شکلدهی فضای زیستگاههای انسانی در دورههای نوسنگی و مسوسنگ در شهرستان اردل را بررسی نماید. برای بررسی تأثیر عوامل محیطی بر استقراهای نوسنگی و مسوسنگ، آنها با توجه به عواملی چون ارتفاع از سطح دریا، درصد شیب، جهت شیب، فاصله از رودخانه، فاصله از مسیرهای ارتباطی، ساختار زمین و گسلهای موجود در منطقه با استفاده از روشهای آماری (درصدگیری) ارزیابی شدند. برای یافتن ارتباط هر محوطه با هر عارضه طبیعی، آنها بر اساس نقشة پایة آن عارضه، به چندین طبقه تقسیم شده و میزان همبستگی محوطهها با هر طبقه بهدست آمد. در مجموع دو نوع الگوی استقرار شناسایی شده است؛ یکجانشین و کوچنشین. نوع غالب استقرارهای این منطقه را محوطههای کوچنشینی تشکیل میدهند. | ||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||
عوامل طبیعی؛ نوسنگی و مسوسنگ؛ شهرستان اردل؛ توزیع فضایی؛ GIS | ||||||||||
عنوان مقاله [English] | ||||||||||
Analysis of the Role of Environmental Factors in the Spatial Distribution of the Neolithic and Chalcolithic Sites of Ardal County, Chaharmahal VA Bakhtiari Province | ||||||||||
نویسندگان [English] | ||||||||||
Mohsen Bahraminia1؛ Alireza Khosrowzadeh2؛ Mohamad Esmaeil Esmaeili Jelodar3 | ||||||||||
چکیده [English] | ||||||||||
Western parts of the Chaharmahal and Bakhtiyari Province (Ardal County) due to containing high mountains, deep valleys and small intermountain plains as well as the placement in the path of the nomads have long been of interest to humans. The nomadic communities of the mountainous regions of Chaharmahal VA Bakhtiyari culturally interacted with the lowland areas of Fars and Khuzestan's plain during history. Considering the subsistence pattern of the region, understanding the characteristics of the Neolithic and Chalcolithic periods, their settlement pattern, the impact of environment on the formation and distribution of sites and determining the type of nomads are the issues which will try to address them through this research. To investigate the effect of environmental factors on the Neolithic and Chalcolithic settlements such as altitude, slope, aspect, distance from river, distance from communication paths, and ground structure and the existence of faults in the region were evaluated by statistical methods. To find out the possible relationships between the natural factors and settlement patterns we used digital maps as the basis for the GIS analyses. In general, two types of settlement pattern are identified: permanent and nomadic. | ||||||||||
کلیدواژهها [English] | ||||||||||
natural factors, Neolithic and Chalcolithic, Ardal County, Spatial Distribution, GIS | ||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||
هنگامی که از الگوی استقرارهای باستانی و چگونگی چیدمان آن در یک منطقه سخن به میان میآید، ناگزیر نقش محیط و بسترهای آن در یک چشمانداز جغرافیایی پررنگ میشود. باستانشناسی فرامحوطهای (چشمانداز) از رویکردهای مؤثر در بررسیهای باستانشناختی است. در این رویکرد، هر شاهدی از فعالیتهای انسانی در بیرون از خودِ محوطهها ثبت و ضبط میشود. ایدة اصلی و بنیادی در این رویکرد، این است که دادههای باستانشناختی فقط در خود محوطهها یافت نمیشود بلکه باید محدودة بین محوطهها بررسی و به نشانههای فعالیتهای گذشتة انسانی که رد و اثری در چشمانداز اطراف بهجا گذاشته است، توجه شود. از اصلیترین فنون این رویکرد، بررسی پیمایشی در اطراف یک محوطة مرکزی برای ثبت و ضبط پراکندگی یافتههای سطحی و سپس تحلیل الگوی مکانی یافتههاست (روستایی، 1389: 8). باستانشناسان جهت هرگونه تفسیر دادههای خود در قالب یک محوطة باستانی، نیازمند چنین رویکردها و علومی هستند. از این میان، نقش جغرافیا بیش از سایر رشتههاست. «دانش جغرافیا به عنوان علم برنامهریزی مکانی ـ فضایی، همواره در جهت شناخت دقیق رابطة انسان و محیط جغرافیایی تلاش کرده است» (جمعهپور، 1385: 35). در واقع، فضا و چشمانداز جغرافیایی، محل برهمکنشهای گوناگون جوامع با محیط پیرامونی است. این برهمکنشها به نوبة خود بر سکونتگاههای دوران گذشته و میزان، نوع پراکندگی و تمرکز آنها تأثیری عمیق میگذارد. از جملة تأثیرات آن تحمیل سبکهای زندگی با ماهیت کوچروی و یکجانشینی صرف و یا ترکیبی از هردو، در هر حوزه است. همانگونه که در عنوان این تحقیق دیده میشود، یکی از اهداف مهم مطالعة الگوهای استقرار نوسنگی و مسوسنگ منطقه با تأکید بر عوامل محیطی و جغرافیایی است. با شناسایی این عوامل و نشان دادن نوع استقرارها و چگونگی پراکنش آنها و در نهایت نمایش آنها بر روی نقشه میتوان تا حدودی به چرایی و چگونگی پراکنش و تمرکز محوطهها در منطقه پی برد. بنابراین، برای نیل به این هدف نیازمند به کارگیری سیستم اطلاعات جغرافیایی (GIS) در تحلیل آنها هستیم. این سیستم به طور گسترده در پرداختن به مشکلات پیچیدة مربوط به موقعیت و پراکندگی کاربرد دارد. در اینجا، نقشهها، دادههای زیست ـمحیطی و باستانشناختی با محاسبات آماری ترکیب میشوند تا روابط میان انواع اطلاعات به صورت گرافیکی مجسم شوند (گرین، 1383: 292). نقشهها خود دارای لایههای مختلفی هستند. این لایهها میتوانند به شکل نقاط (نقاط باستانی)، خطوط (جاده، رودخانه و...) یا سطوح (مرز سیاسی شهرستان) باشند. هنگامیکه هر دو نوع داده در قالب یک نقشه در کنار هم مطالعه شوند، میتوان به تأثیر کلی هر پدیدة محیطی بر چگونگی دوری و نزدیکی محوطههای باستانی در آن بستر دست یافت. رابطة همبستگی میان این مکانهای استقراری (غیر فضایی) و متغیرهای محیطی (فضایی) نشاندهندة نظم پراکنش سایتها و سازمان مکانی سایتهای پیش از تاریخ در روی پهندشتهاست (نیکنامی و همکاران، 1386). موقعیت جغرافیایی و توپوگرافی منطقه شهرستان اردل، با وسعتی معادل 178329 هکتار در غرب استان چهارمحال و بختیاری قرار گرفته است. این شهرستان از جانب شمال با شهرستان کوهرنک، از شرق با شهرستانهای فارسان، کیار و بروجن، از جنوب با شهرستان لردگان و از غرب با استان خوزستان هممرز است. اردل، دو بخش مرکزی و میانکوه دارد. مرکز این شهرستان، شهر اردل در فاصلة 70 کیلومتری شهرکرد واقع شده است. بیش از 90 درصد اراضی آن را کوههای مرتفع و تپهماهورها، و 10 درصد دیگر را اراضی نسبتاً مسطح و پراکنده در بستر رودخانه یا تراسهای بالایی آن تشکیل میدهد، زمینهای تقریباً مسطح بیشتر در بخشهای شمالی شهرستان در حاشیة رودخانة کوهرنگ (حوزة کارون شمالی) در محدودة روستاهای شهر دشتک تا روستای رستمآباد و حوزة شهر اردل دیده میشود، درحالیکه در بخشهای جنوبی (حوزة کارون میانی) در منطقة میانکوه و در حاشیة رودخانه سرخون و بازفت (از حوزة آبریز کارون) زمینهای مسطح قابلتوجهی دیده نمیشود و شیبهای منتهی به بستر رودخانه سرخون تنها مکانهای با پتانسیل محدود است. از مرتفعترین کوههای این منطقه، کوه میلی با ارتفاع 3650 متر، گره با 3405 متر (حاجیپور و قاسمی، 1379: 3)، مور با 3055 متر و هفتچشمه با ارتفاع 3150 متر میتوان نام برد (معاونت سنجش از دور و جغرافیا، اداره کل جغرافیایی، 1379: 438 ،440). نیمة شمالی (بخش مرکزی) شهرستان به استثنای بخش کوچکی از آن دارای اقلیم مرطوب است. درحالیکه نیمة جنوبی (بخش میانکوه) آن به دلیل نزدیکی به پهنة اقلیمی خوزستان دارای آب و هوای نیمهگرمسیری و نیمهمرطوب، و در بخشهایی از آن اقلیم مرطوب با تابستانهای گرم و خشک است.
روش تحقیق با توجه به موضوع موردنظر، که مطالعة الگوهای استقراری نوسنگی و مسوسنگ بر اساس مؤلفههای محیطی و زیستی است، به جمعآوری دادهها و اطلاعات گوناگونی از منطقة مورد نظر نیاز است که در اینجا به آنها اشاره خواهد شد. با توجه به لزوم ایجاد بانک اطلاعات فضایی، ابتدا نقشة توپوگرافی بخشهای مختلف محدودة موردنظر (شهرستان اردل) با مقیاس 1:25000 و به صورت شیتهای 12×15 کیلومتر با مربعهای 1×1 کیلومتر که توسط سازمان نقشهبرداری کشور ترسیم شده به عنوان نقشة اصلی و پایه تهیه شد. این نقشه با استفاده از نرمافزار میکرو استیشن (Win Micro Station) نیز قابل اجراست. مختصات هر محوطة باستانی بنابر دورة استقراری آن در یک نقشة پایه به شکل نقطه تعریف میشود. مختصات هر محوطه در هنگام بررسی به وسیلة سیستم موقعیتیاب جهانی (GPS (Global Positioning System)) و با فرمت نقشة قائمالزاویهای (UTM (Universal Transverse Mercator)) ثبت و ضبط، و توسط نرمافزار مپ سورس (Map Source) به محیط GIS منتقل و به صورت یک لایة حاوی اطلاعات مکانی روی نقشه قرار میگیرد. هر نقشه قابلیت تبدیلشدن به چندین لایه را داراست. هر لایه، دربرگیرندة عارضهای مانند رودخانه، شیب، کاربری اراضی، سازندهای زمینشناسی، راهها، توپوگرافی و... است. با توجه به محیط نامحدود GIS، هر نوع دادة واردشده به این فضا، قابلیت ویرایش و دخل و تصرف دارد. با تشکیل لایههای اطلاعاتی، قابلیتهای محیط جغرافیایی منطقه شناسایی و با ترکیب این قابلیتها (اطلاعات فضایی) با نقاط معرف محوطهها و بررسی آماری آنها (اطلاعات غیرفضایی)، الگوی توزیع استقرارهای نوسنگی و مسوسنگ در مقیاس منطقة موردنظر را میتوان بهدست آورد. به بیانی دیگر، این دادهها را میتوان یک مدل دانست که در آن متغیر وابسته، نقاط باستانی و متغیر مستقل، عوارض و عوامل محیطی است. از مهمترین نقشههای کاملِ حاوی عوامل محیطی و مرتبط با موضوع که در واقع، خروجی نرمافزار GIS است، به نقشة مدل رقومی ارتفاع (سه بعدی)، حریم رودخانه و آبراهه، زمینشناسی، کاربری اراضی، درصد و جهت شیب و هیپسومتری (Hypsometry) (میزان ارتفاع از سطح دریا)، میتوان اشاره نمود.
تحلیل عوامل مؤثر در توزیع فضایی استقرارها در نگاه کلی، منظور از عوامل طبیعی، متغیرهای توپوگرافیک مانند ارتفاع نقاط، شیب نقاط، عوامل زمینشناختی سطح زمین، جهت جغرافیایی نقاط، پوشش گیاهی و منابع آب و غذاست (نیکنامی و همکاران، 1386). این عوامل در قالب یک مکان جغرافیایی به عنوان بستر فعالیتهای روزمرة انسان، نقش تعیینکنندهای در شکلدهی به این فعالیتها و تعیین نوع و شکل آنها دارند. از دیدگاه علم جغرافیا، گوناگونی و تشابهات میان جوامع، چگونگی و چرایی استقرار یک محوطه، اقتصاد معیشتی، تمرکز جمعیت و نوع ارتباط آن با مناطق پیرامونی خود را میتوان از طریق این عوامل کسب نمود. شیوة تحلیلی که در اینجا مدنظر است براساس این عوامل شکل گرفته است. هر استقرار باستانی را میتوان یک مکان جغرافیایی در نظر گرفت که بنابر محلی که اشغال میکند دارای ساختاری متفاوت از هر محل دیگری است. اما به طور کلی، در کنار دیگر محوطهها در یک محیط همسان با قابلیت محیطی تقریباً یکسان بررسی میشود که شاید در زمانی مشابه، از این محیط استفادههای گوناگون میشده است. هر محوطه به مانند عوارض محیطی مثل کوه، دره، تپه، دامنة شیبدار و رودخانه دارای هویت و ویژگیهای خاص خود است. نکتة قابل ذکر اینکه ممکن است هیچگاه از نظر ویژگیهای ظاهری محوطهای را کاملاً یکسان با محوطة دیگر نتوان یافت. این تمایز و اختلاف در فضا (مکان) به طورکلی میتواند با مفهوم تجانس و همگنی فضا ناسازگار به نظر آید، اما به نظر میرسد در واقعیت امر چنین نباشد. برای مثال، منطقهای از اردل را در نظر بگیرید که چندین محوطه با درصد شیب نزدیک به هم در آن قسمت ایجاد شدهاند؛ این محوطهها شاید از نظر ویژگیهای ظاهری با هم همخوانی نداشته باشند اما ساکنان آن با آگاهی نسبت به پتانسیلهای محیطی این درصد شیب را جهت اسکان خود برگزیدهاند. محوطههای نوسنگی و مسوسنگی که ما در قالب یک گروه همگن و یکسان مطالعه میکنیم، در واقع زاییدة تکرار شماری از اشکال و عملکرد ترکیبی از عوامل محیطی در بخشی از زمین است. یک فضای همگن به فضایی اطلاق میشود که هریک از بخشهای تشکیلدهنده و یا هر منطقه از آن خصوصیاتی نزدیک به خصوصیات تمامی آن فضا را ارائه کند (دولفوس، 1369، 14، 28-27). محوطههای نوسنگی و مسوسنگ شهرستان طی یک فصل بررسی در بخش مرکزی (اسماعیلی جلودار، 1387) و سه فصل در بخش میانکوه (خسروزاده، 1388؛ خسروزاده، 1389؛ خسروزاده،1390) بهدست آمدهاند. تعداد 5 محوطة چشمهلُرمیر، بِلابیده2، سَرکول سَرمازه 1، تَلاَو 7 و سِرنجَک 2، تنها دارای سفال نوسنگی و 13 محوطة باغ بالا، دره سیسته، بَردبَردون، رِفن4، رِفِن 5، چشمهسلیمان، شهرک مُلاکله، جاوارگه سَرمور، تیچُغا، زََرمیتان، دوازدهامام، چَمکاج و سَردولاَوا تنها دارای سفال مسوسنگ است. با توجه به محوطههای چُلدان1، چُلدان 2، مَلِکشیر 5، گَرچِگاه 5 که در هر دو دوره مسکونی بودهاند، در مجموع 22 محوطة نوسنگی و مسوسنگ شناسایی شد. با توجه به گونهشناسی سفالها، در دورة نوسنگی هرچند به نظر میرسد ارتباطاتی کلی میان اردل، حوزه کر و دشت خوزستان دیده میشود، به احتمال زیاد، در این منطقه فرهنگی محلی و مشابه با قلعهرستم حاکم بوده است. اما در دورة مسوسنگ ارتباطی محسوس و بسیار قوی میان اردل، فارسِ دوره باکونA، سوزیانای میانه و جدید دشت شوشان و حوزه رودخانه زهره دیده میشود (خسروزاده و بهرامینیا، 1391). با توجه به توضیحات بالا، در اینجا الگو و چگونگی پراکنش 22 محوطة شناساییشده، بر اساس نقشههای ارائه شده بررسی و به تحلیل نهایی آنها پرداخته خواهد شد.
ارتفاع از سطح دریا (هیپسومتری) عامل ارتفاع که خود تعیینکنندة نوع توپوگرافی یک محل است، از عوامل تأثیرگذار در ایجاد رژیمهای اقلیمی متفاوت و سبک و سیاق متفاوت زندگی مردم یک منطقه است. این عامل، از عوامل مهم در مکانیابی استقرارهای باستانی است. به منظور بررسی نحوة توزیع محوطههای نوسنگی و مسوسنگ در رابطه با عامل ارتفاع، محدودة مذکور، بر اساس خطوط همارتفاع به 7طبقه تقسیم شد، سپس با رویهماندازی نقشة پراکندگی محوطهها الگوی توزیع در رابطه با عامل ارتفاع تجزیه و تحلیل شد (شکل2). از مجموع 22محوطة شناسایی شده، 96درصد در ارتفاع2000-1000 متر واقع شده است که 73درصد (16محوطه) آن در ارتفاع2000-1500 متر، 23درصد (5محوطه) در 1500-1000 متر و 4 درصد (1محوطه) دیگر در ارتفاع 2500-2000 متر قرار گرفتهاند. اگر میزان توزیع محوطهها را با توزیع روستاهای امروزی در این محدوده مقایسه کنیم، رابطهای قوی میان ارتفاع و توزیع مراکز جمعیتی امروزی و استقرارهای باستانی در الزام هریک به انتخاب چنین مکانهایی برای زندگی آشکار خواهد شد. در واقع، این نسبتها نشان میدهد که استقرارهای ایجاد شده نه به یکباره، بلکه با توجه به شناخت قبلی از وضعیت توپوگرافی منطقه ایجاد شدهاند. بنابراین با توجه به ماهیت توپوگرافی منطقه، امکان وجود استقرار در ارتفاعات پایین وجود نداشته و کمتر استقرار امروزی را میتوان پیدا کرد که در ارتفاعی پایینتر از 1000 متر باشد.
درصد شیب زمین از عوامل دیگری که نقش بالایی در توزیع سکونتگاههای انسانی در گذشته و امروز داشته، عامل شیب است. بین جهت و درصد شیب، و استقرارهای با پتانسیلهای کشاورزی، چه به صورت آبی و چه دیم، رابطهای مستقیم وجود دارد. برپایی سکونتگاهها در شیبهای روبه آفتاب با درصد شیب کمتر، در پایداری جمعیت، نوع استقرار و میزان بهرهبرداری از زمین نقش دارند که بدون درنظرگرفتن این عوامل در کنار ارتفاع، درک چگونگی توزیع استقرارهای دوران مختلف، به خصوص دوران مورد بحث میسر نخواهد شد. با توجه به اهداف پیشرو درصدشیبهایموجود در شهرستان در 8 گروه مجزا طبقهبندی شدند که کمترین آن طبقة اول 2-0 درصد و بیشترین آن طبقة هشت از 65 درصد به بالا تعیین شده است. با توجه به اینکه بهترین شیب جهت برپایی سکونتگاه انسانی شیب 10-5 درصد (Anabestani 2011) در نظر گرفته شده، بیشتر محوطههای نوسنگی و مسوسنگ منطقه در شیب 10-2 درصد ایجاد شدهاند. از مجموع 22 محوطه، با توجه به درصد شیب، 36 درصد در طبقه دوم (5-2 درصد)، 23 درصد در طبقه سوم (8-5 درصد)، 18 درصد در طبقه اول (2-0 درصد)، 14 درصد در طبقه ششم (30-15 درصد)، 5 درصد در طبقه پنجم (15-12 درصد) و 4 درصد در طبقه چهارم (12-8 درصد) واقع شدهاند (شکل 3). به لحاظ تعداد، 4 مورد در طبقه اول، 8 مورد در طبقه دوم، 5 مورد در طبقه سوم، 1 مورد در طبقه چهارم، 1 مورد در طبقه پنجم و 3 محوطه نیز در طبقه ششم و شیب 30-15 درصد قرار گرفتهاند (شکل 3).
جهت شیب در مفهوم کلی، جهت، ویژگی کاملاً مشخصی برای جلوههای خطیِ یک پدیده در هندسه است و مفاهیم دیگری چون شیب، وجه شیب و شیب زمینشناسی را نیز دربر میگیرد. این ویژگی در ژئومورفولوژی، نقش مهمی در فضای محیطی دارد (رامشت، 1389). شیبهای آفتابگیر نسبت به شیبهای سایهگیر گرمتر بوده و تبخیر بیشتری دارند، بنابراین ذخیرة آب کم شده و رشد پوشش گیاهی کمتر است. همچنین در این شیبها تابش شدید خورشید با تجزیة مواد آلی، هوموسِ خاک را از بین میبرد و در نتیجه خاک چسبندگی خود را از دست داده، مستعد فرسایش میشود (امیدوار، 1389:100). پوشش گیاهی در این شیبها تُنُک و کمتر از بخشهای سایهگیر است، درحالیکه از نظر ایجاد سکونتگاهها، مناسبترین مکانها جهت برپایی وارگههای عشایری(1) و خانههای روستایی به شمار میروند؛ چیزی که در بخشهای شمالی و جنوبی شهرستان به خوبی مشاهده میشود. بیشتر روستاهای امروزی در حاشیة رودخانههای کوهرنگ، بازفت و سرخون روبهسوی جنوب و جنوبغرب دارند که بیشتر طول روز زیر تابش نور آفتاب قرار میگیرند. اما در مورد همبستگی میان جهت شیب محوطههای باستانی و آفتاب، همانطور که در سکونتگاههای امروزی نیز مشاهده میشود، رابطهای مستقیم وجود دارد. برای بررسی میزان تأثیر جهت شیب در پراکنش محوطههای نوسنگی و مسوسنگ، آنها را در چهار طبقة شمالی، جنوبی، شرقی و غربی قرار میدهیم. با توجه به جهت شیب، 68 درصد (15 مورد) محوطهها شیب جنوبی، 18 درصد (4 مورد) غربی، 9 درصد (2 مورد) شمالی و 5 درصد (1 مورد) شیبی به سوی شرق دارند. شکل 4 پراکنش محوطهها را نسبت به جهات مختلف شیب نشان میدهد. زمینهای رو به آفتاب که بیشترین نور را در طول روز دریافت میکنند، در دامنههای جنوبی کوههای مرتفع سالداران (مشرف به درة رودخانه کوهرنگ) و سبزکوه (مشرف به درة سرخون) قرار دارند.
کاربری اراضی تیپهای اراضی، بسته به پتانسیل خاک و میزان شیب و نوع استفادهای که از آنها میشود به چندین طبقه تقسیم میشوند. در منطقة مورد مطالعه، بر اساس مطالعات انجام گرفته، 13 طبقه کاربری اراضی به چشم میخورد. این تقسیمبندی در سالهای اخیر انجام شده و در کاربری اراضی به معنای امروزی آن کاربرد دارد درحالیکه در دورة نوسنگی و مسوسنگ قطعاً چنین نبوده است. برای اینکه بتوانیم محوطههای خود را در یک قالب کلی و تقریباً نزدیک به واقعیت تحلیل کنیم، آنها را در 4 طبقه کاربری کشاورزی، مرتع، اراضی جنگلی و مناطق فاقد پوشش گیاهی قرار میدهیم. مطالعات انجام شده در دریاچة زریبار نشان میدهد که این جنگلها در ناحیة کوهستانی کمی قبل از 5000 هزارسال قبل بیشترین تراکم خود را بهدست آوردهاند. پوشش گیاهی در فاصلة زمانی 8000 تا 5000 سال بسیار غنی بوده و در این فاصلة زمانی رطوبت هوا نیز مشابه امروز بوده است (Wasylikowa 2005). از نظر کاربری اراضی، از مجموع 22 محوطه، 77 درصد (17 محوطه) در اراضی کشاورزی، 14 درصد (3 محوطه) در اراضی مرتعی و 9 درصد (2 محوطه) باقیمانده در اراضی جنگلی با پوشش بلوط قرار گرفتهاند (شکل 5).
دوری و نزدیکی به رودخانه منابع آب و میزان سهولت دسترسی به آن در هر زمان نقش تعیینکنندهای در برپایی سکونتگاهها داشته است، همچنانکه که امروزه نیز بیشتر روستاها در نزدیکی منابع آب دیده میشوند. برای بررسی میزان تأثیر رودخانهها در پراکندگی محوطههای نوسنگی و مسوسنگ، ابتدا نقشة اولیة رودخانههای منطقه آماده شده و نقاط برروی آن جانمایی شدهاند. نکته قابل ذکر اینکه، رودخانهای که ما با نام سرخون میشناسیم، در واقع چشمة پرآبی است با شیب شمال غربی- جنوب شرقی که بیشتر آب کشاورزی و شرب روستاهای واقع در این دره را تأمین میکند و از گذشته تاکنون با نام رودخانة سرخون شناخته شده است، بنابراین به دلیل میزان دبی(2) بالا، در ارزیابیهای مختلف از آن با نام رودخانه یاد میشود. در مجموع 5 طبقه برای سنجش میزان دوری و نزدیکی محوطهها به رودخانه در نظر گرفته شد. طبقة اول، محوطههایی که در فاصلة 500-0 متری رودخانه قرار گرفتهاند. طبقه دوم، 1500-500 متری را دربر میگیرد و طبقه سوم، محوطههای 2500-1500 متری را شامل میشود. طبقة چهارم، 3500-2500 متر و طبقة پنجم محوطههایی را دربر میگیرد که بیش از 3500 متر با رودخانه فاصله دارند. به نسبت دوری و نزدیکی محوطهها به رودخانه، نتایج آماری نشان میدهد که از مجموع 22 محوطه، 32 درصد (7 مورد) در فاصلة 500-0 متری، 23 درصد (5 مورد) در 1500-500 متری، 23 درصد (5 مورد) در 2500-1500 متری، 18 درصد (4 مورد) در فاصلة 3500-2500 متری و 4 درصد (1 مورد) بیش از 3500 متر با حریم رودخانه فاصله دارند (شکل 6 الف). این درصدها نشاندهندة همبستگی و رابطة مستقیم میان رودخانه و تعداد محوطهها است. بدین صورت که هرچه از حریم رودخانه فاصله بگیریم از تعداد محوطهها کاسته، و بالعکس هرچه به رودخانه نزدیکتر شویم بر تعداد محوطهها افزوده میشود. در دورة نوسنگی، 4 محوطة گَرچِگاه 5، مَلِکشیر 5 و چُلدان 1 و 2 که به صورت انباشت تپهمانند دیده میشوند در حاشیة رودخانه قرار دارند و 4 محوطه سِرِنجَک2، تل اَو 7، چشمه لُرمیر و بِلابیده2، بیش از 2500 متر با رودخانه فاصله دارند، اما در کنار آنها چشمههای آب دائمی با آبدهی کم دیده میشود. محوطة چشمه لُرمیر از دورة نوسنگی و بیشتر محوطههای مسوسنگ از آن دستهای هستند که از بستر رودخانه کوهرنگ بیش از 500 تا 1000 متر فاصله دارند. دلیل دیگری که دور بودن محوطهها را از رودخانه توجیه میکند، فراوانی چشمههای آب دائمی است که به صورت پراکنده در همهجای این دره دیده میشوند (نقشة 6 ب). با وجود هوای مرطوب، و در نتیجة آن بارشهای مکرر، و فراوانی منابع آب زیرزمینی، الزامی به زندگی در کنار رودخانه وجود نداشته و در فواصل گوناگون شاهد حضور محوطههای مسوسنگ هستیم. همچنانکه به واسطة نبود زمینهای مسطح در درة سرخون، محوطهها در دوسوی بستر دره شکل گرفتهاند و چندان از هم دور نیستند. آب معمولاً، طول یک خطِ شکستگی را که بر اثر فرونشستن قسمتی از قشرهای متوالی زمین بهوجود آمده، میپیماید و به سطح زمین میرسد (کردوانی، 1387: 211). قرارگیری محوطههای مسوسنگ در تپهماهورهای ایجاد شده توسط گسل اردل، و دور از رودخانه به سبب همین چشمههای فراوانی است که از دامنههای کوه سالداران در شمال و کوه میلی در جنوب سرچشمه میگیرند. اما در طول گسل گاوزَلَک، این چشمهها بیشتر در ارتفاعات پایین و نزدیکِ بستر درههای منتهی به چشمه ـ رودخانه سرخون قرار دارند. غیر از چشمه ـ رودخانه سرخون، آبهایی نیز به صورت چشمهسار وارد این رودخانه میشوند. بیشتر محوطههای شناسایی شدة این بخش در امتداد همین چشمه ـ رودخانه دیده میشوند و در درههای فرعی به علت شیب بیشتر، و دسترسی نهچندان آسان، کمتر محوطهای به چشم میخورد.
فاصلة از راهها و مسیرهای ارتباطی آنچه که امروزه از راههای ارتباطی در ذهن وجود دارد با گذشتههای دور بسیار متفاوت است. پیش از ایجاد راههای امروزی مردم برای عبور و مرور خود از تنگهها و بریدگیهایی که در اثر فعالیتهای زمین ایجاد شده استفاده میکردند. در منطقة مورد مطالعه به ناچار و بنابر ماهیت کوهستانیبودن آن تنها مسیرهایی که قابل رفتوآمد و گذر بوده همین بریدگیها و بخش طولی درههای سرخون، بازفت، کوهرنگ و چند کورهراه فرعی دیگر با اندک استفاده است که در میان کوههای مرتفع و بسیار شیبدار قرار گرفتهاند، و تا پیش از ساخت راههای مدرن در قالب جادههای مالرو استفاده میشدهاند. در بررسی تأثیر راهها بر پراکندگی محوطههای پیش از تاریخ، به نظر میرسد پراکندگی استقرارهای امروزی با محوطههای پیش از تاریخ متفاوت است. ممکن است جادهای که امروزه ساخته شده با مسیرهای عبور و مرور پیشینیان دقیقاً یکی نباشد اما در منطقة مورد مطالعة ما بهدلیل وضعیت ناهمواری، سنگلاخی و صعبالعبور بودن بیشتر بخشهای آن، تنها مسیرهای قابل استفاده درگذشته و امروز حواشی درههای نسبتاً حاصلخیز رودخانهها (سرخون، بازفت، کوهرنگ) بوده است. قدمت این راهها براساس شواهد باستانشناسی به دوران تاریخی (اشکانی- ساسانی) و قرون میانة اسلامی میرسد. بنابراین نقش و تأثیر این راهها، در چگونگی برپایی محوطههای مورد نظر ما چندان دور از واقعیت نخواهد بود. برای تحلیل محوطههای نوسنگی و مسوسنگ، ابتدا نقشة اولیه از کل مسیرهای اصلی و فرعی شهرستان تهیه و سپس نقاط باستانی بر روی این لایة نقشه جانمایی شد. معیار ما در سنجش محوطهها، راهها بدون تفکیک راههای اصلی از فرعی خواهد بود. به نسبت میزان دوری و نزدیکی محوطهها از راهها، چهار طبقه برای آنها در نظر گرفته شده است: طبقة اول فاصلة 500-0 متر، طبقة دوم 1500-500 متر، طبقة سوم 2500-1500 متر و طبقة چهارم 3500-2500 متر است. از نظر همبستگی با مسیرهای ارتباطی، از مجموع 22 محوطه، 50 درصد (11 محوطه) در 500-0 متری، 36 درصد (8 محوطه) در 1500-500 متری، 9 درصد (2 محوطه) در فاصلة 3500-2500 متری و 5 درصد (1 محوطه) نیز در فاصلة 2500-1500 متری جای گرفتهاند (شکل 7). همانند ارتباط محوطهها با رودخانه، در اینجا نیز بیشتر محوطهها (بیش از 80 درصد) در 5/1 کیلومتری راههای ارتباطی قرار دارند. این نزدیکی به راههای ارتباطی به این دلیل بوده که تنها معابر قابل گذر در منطقه همین درههایی است که محوطهها در آنها ایجاد شدهاند. بنابراین منطبق بودن راهها بر محوطهها دور از انتظار نیست (شکل 7). آنچه حائز اهمیت است، قرارگیری بیشتر محوطههای نوسنگی و مسوسنگ در نزدیکترین فاصله از مسیرهای ارتباطی امروزی است. این نشان میدهد که مردمان آن زمان همانگونه که امروزه نیز در چیدمان روستاهای منطقه دیده میشود، سعی میکردند مناطقی را برای سکونت خود برگزینند که از نظر مکانی، سهلالوصول بوده و در مسیرهای پر رفت و آمد قرار داشته باشند.
ساختار زمینشناسی و گسلهای منطقه در تقسیمات چینهشناسی، کواترنر یک دوره از سنوزوئیک (دوران سوم زمینشناسی) به شمار میآید اما بنابر اهمیت و نقش آن در زندگی انسان، برخی از دانشمندان علوم زمین آن را تحت عنوان دوران چهارم مورد مطالعه قرار میدهند (زمردیان، 1383: 47). در واقع، جنس و ویژگیهای سنگِ این دوره در نوع کاربری زراعی تأثیرگذار خواهد بود. غالباً نزدیکِ کف درهها و مجاور رودخانه، جاییکه خاکهای غنیِ آبرفتی با بافت ریزدانه تشکیل شده و مناسب فعالیتهای کشاورزی است، و به طورکلی پادگانههای آبرفتی و مخروطهافکنهها در این دوره قرار میگیرند. نقشة پایة منطقة مورد مطالعه، شامل تشکیلات دورههای اول تا چهارم است. سازند بازفت (میلا) در دورة اول زمینشناسی قرار میگیرد. سازندهای ایلام، تاربور، بنگستان، دشتک- خانه کت، سروک، سورمه و فهلیان، فراقون و دالان در میان تشکیلات دوران دوم زمینشناسی دیده میشوند. دوران سوم، شامل سازندهای فارس بالایی (آغاجاری)، آسماری، تلهزنگ و کشکان است و کنگلومرای بختیاری و رسوبات سیلابی عصر حاضر در دوران چهارم زمینشناسی قرار میگیرند. با توجه به وجود تنها یک سازند از دورة اول در منطقه، تنها نقش احتمالی تشکیلات زمین در پراکنش محوطههای پیش از تاریخ بر اساس سه طبقة اول (دورة دوم زمینشناسی)، دوم (دورة سوم زمینشناسی) و طبقه سوم (دورة چهارم زمینشناسی) تحلیل شده است. با توجه به بستر خاک و جنس زمین، از کل محوطههای شناسایی شده، 50 درصد (11 مورد) بر رسوبات دوران دوم، 32 درصد (7 مورد) بر رسوبات دوران چهارم و 18 درصد (4 مورد) بر تشکیلات دوران سوم زمینشناسی قرار دارند (شکل 8). دلیل قرارگیری بیشتر محوطهها بر رسوبات دوران دوم را باید در وجود چشمهها و زندگی مبتنی بر کوچ دانست. محوطههایی که بر روی سازند آخرین فعالیتهای زمینشناسی قرارگرفتهاند در قالب تپهماهورهایی دیده میشوند که به هم پیوستگی دارند و هم اکنون برسطح آنها زراعت دیم انجام میشود. به نظر میرسد جوان و کمعمق بودن، و درصد بالای فرسایش خاکهای آن، دلیلی دیگر بر نداشتن اقبال عمومی در استفاده از زمین در این دوره بوده است. در این منطقه، گسل اردل و رورانده زاگرس، ابرگسلههای شهرستان اردل به شمار میروند. از گسلهای دیگر آن میتوان گسل زردکوه، دوپُلان و گاوزَلَک را نام برد. این دو گسل در واحد ساختمانی زاگرس چینخورده قرار میگیرند و برخلاف گسل اردل از آرامشی تکتونیکی برخوردارند. در این قسمت «رسوبات جوانتر، و اغلب از دوران سوم [کواترنر نیز در این دوره جای گرفته] هستند» (حجتی، 1377: 21). خاک نیز در مقایسه با دورة دوم در معرض فرسایش بیشتر قرار داشته و عمق آن نیز کمتر است. با توجه به گسلهای موجود، در مجموع 5 طبقه در نظر گرفته شد: نتایج نشان میدهد که از مجموع 22 محوطة نوسنگی و مسوسنگ، 10 محوطه در طبقة اول (گوزَلَک)، 8 محوطه در طبقة سوم (اردل)، 2 محوطه در طبقة دوم (دوپُلان)، 1 مورد در طبقة چهارم (زردکوه) و 1 مورد نیز در طبقة پنجم (نامشخص) قرار گرفتهاند. آنچه قابل ذکر است، قرارگیری 45 درصد محوطهها در طول گسل گاوزَلَک و 36 درصد در طول گسل اردل است (شکل 9). این دو گسلِ طولی، با جهت شمالغربیـجنوبشرقی و شیبی شمالشرقی، در واقع از تأثیرگذارترین گسلهای منطقه به شمار میروند. نقشة سکونتگاههای امروزیِ منطقه نیز نشاندهندة ایجاد بیشتر آنها در طول این دو گسلاست.ایجادناهمواریها،تشکیلخاک و در نتیجة آن تغییر در پوشش گیاهی و از همه مهمتر چشمههای کارستی را میتوان از عوامل ایجاد و پراکنش محوطههای نوسنگی و مسوسنگ در منطقه دانست.
نتیجه بر اساس نتایج بررسیهای انجام گرفته در شهرستان اردل، به نظر میرسد الگوی استقراری محوطهها مانند استقرارهای امروزی برگرفته از زیرساختهای طبیعی آنهاست و بیشتر در درههایی که رودخانهها یا چشمهها در آن جاری است، شکل گرفتهاند. این درهها هستند که بر چگونگی استقرارگاهها و چیدمان آنها در محیط تأثیر میگذارند. انباشتهای استقراری در امتداد رودخانهها و مناطق رسوبی این درهها دیده میشوند. از ویژگی استقراری این منطقه استفاده نکردن از غارها و پناهگاههای سنگی در دو دورة نوسنگی با سفال و مسوسنگ است. از محوطههای مهم نوسنگی، محوطة سِرِنجَک است. این محوطه در درة دورافتادة سِرنجَک از درههای فرعی رودخانة سرخون و به شکل تراسی کوچک بر دامنهای شیبدار دیده میشود. شواهد بهدست آمده از این محوطه، نشان از یک زندگی مبتنی بر کوچ یا استقراری فصلی دارد، همان چیزی که امروزه در همین دره مشاهده میشود. چشمانداز کنونی این ناحیه به شکل دامنههای نسبتاً شیبداری است که گیاهان مرتعی مناسبی برای چرای دام بر سطح خود دارند. در کنار محوطه چشمهای با آبدهی کم وجود دارد. درحالحاضر گروهی از ساکنان روستای شیاسی و دهکهنه هلوسعد با گوسفندان خود به این مراتع آمده و نیمی از سال را در این ناحیه بهسر میبرند. ویژگی دیگری که در منطقة اردل مشاهده میشود قرارگیری برخی محوطهها مانند سَرکول سَرمازه (دورة نوسنگی) در نزدیکی سنگچین وارگههای عشایری است. برخی از این وارگهها قدمتی طولانی دارند. ساختار معماری آنها بیشتر مدور است. آنچه دربارة این محوطه و وارگه عشایری نزدیک آن برداشت میشود درک و آگاهی مشترک هردو گروه با طیف زمانی متفاوت از مکان استقرار و گزینش بهترین مکان برای برپایی یک زندگی فصلی است. جایی که این دو گروه جهت استقرار انتخاب کردهاند کمشیبترین و بهترین نقطة این درة کوچک است. برخی از درههای فرعی منتهی به رودخانة سرخون به سبب ماهیت تپهماهوریشان نسبت به دیگر درهها زودتر استفاده شده و به زیر کشت دیم رفتهاند. بنابراین با توجه به کمبود زمینهای قابل کشت در نزدیکی بستر رودخانه، درههای اصلی بهتر از هرجای دیگر برای یک استقرار پیشازتاریخی مناسب بودهاند. در نتیجة فعالیتهای گسلی، پستی و بلندیهای گوناگونی در بخشهای شمالی و جنوبی شهرستان بهوجود آمده است. ایجاد دیاپیرها (گنبدهای نمکی) با درههای بازتر و دشتهای میانکوهی در بخشهای شمالی، و درههای تنگتر با دامنههای شیبدارِ فراوان در بخشهای جنوبی مربوط به دوران جدیدتر زمینشناسی (دورة چهارم) دو نوع متفاوت تراکم جمعیتی و به طور کلی زیست ـ محیط بهوجود آورده است. بدینصورت که در درههای جنوبی (سرخون و بازفت)، محوطهها، و امروزه روستاها، در نزدیکی بستر رودخانهها که خاک مناسبتری داشته قرار گرفتهاند، اما در درههای شمالی شهرستان که دشتها و دامنههای کمشیبی دیده میشود جمعیت بیشتری جای گرفته است و محوطههای باستانی و روستاهای امروزی این بخش به نسبت بخشهای جنوبی، محدودیت مکانی برای ایجاد استقرار نداشتند. در این قسمت محوطهها دورتر از رودخانه قرار گرفتهاند و فاصلة محوطهها نیز از هم بیشتر است. در ارزیابی تأثیر عوامل محیطی بر استقراهای نوسنگی و مسوسنگ، آنها براساس عواملی چون ارتفاع از سطح دریا، شیب، جهت شیب، فاصله از رودخانه، فاصله از مسیرهای ارتباطی، ساختار زمین و گسلهای موجود تحلیل آماری شدند. بیشترین درصد محوطهها در ارتفاع 1400 تا 1800 متری دیده میشود. بهترین ارتفاع از نظر آب و هوا و زیستـمحیط در این طبقة ارتفاعی دیده میشود که با توجه به توپوگرافی منطقه، متعادلترین ارتفاع جهت ایجاد سکونتگاههای امروزی بهشمار میرود. محوطههایی که در درة سرخون قرار گرفتهاند، در میانگین 1500 متر قرار دارند و مربوط به دورة نوسنگیاند و در دورة بعد نیز استمرار داشتهاند. در حالیکه بخش شمالی شهرستان که به غیر از یک مورد همگی دارای آثار مسوسنگاند در میانگین ارتفاع تقریباً 1900 متر از سطح دریا قرار گرفتهاند. امروزه ارتفاعات بالای 2000 متر، جذابیت چندانی از لحاظ آب و هوا، شیب مناسب و خاک حاصلخیز ندارند و روستاهایی که در این ارتفاعات ساخته میشوند به اقتصاد دامداری و باغداری متکی و یا روستاهای فصلیِ ییلاقی هستند که فقط در فصل بهار یا تابستان از رونق اقتصادی برخوردارند و سکنة فصلی آنها اغلب دامداران سنتی و نیمهکوچنشین هستند (مستوفیالممالک، 1385: 55). در منطقه، زمینهای با ارتفاع کمتر از 1000 متر دیده نمیشود. در مقابل در بالای 2000 متر به دلیل سردی هوا و وزش بادهای سرد، کمتر محوطة پیش از تاریخ را میتوان مشاهده کرد. تنها محوطة مسوسنگ، چشمهسلیمان در شمال شهرستان 2052 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. انسانها از گذشته تاکنون سعی کردهاند بهترین نقاط از جهت شیب را برای یک زندگی آسوده انتخاب کنند. با توجه به اینکه شیب 10 درصد و کمتر از آن از دیدگاه جغرافیا برای برپایی سکونتگاه مناسب بوده، بنابراین بدیهی است انسانهای پیش از تاریخ نیز این امر را مدنظر داشتهاند. دو حالت متفاوت برای قرارگیری محوطهها در جهات مختلف وجود دارد: در بخشهای مرتفع به دلیل سردی هوا و شاید وزش بادهای سرد به ناچار ساختوسازها به سویی است که بیشترین نور و گرما را در طول روز برای با بررسی عوامل محیطی اگر بخواهیم به نوع استقرار محوطهها اشاره کنیم باید گفت، آن محوطههایی که در نزدیکترین فاصله از رودخانة سرخون و در درة اصلی آن قرار گرفتهاند به واسطة شیب کمتر از 10درصد، قرارگیری در اراضیِ با قابلیت کشاورزی، میانگین ارتفاع 1500 متر، اقلیم نیمهمرطوبِ گرم، نزدیکی به رودخانه، دسترسی آسان به مسیرهای ارتباطی، غنی بودن خاکهای آبرفتی، پوشش جنگلی و مراتع غنی بخشهای پیرامونی آن، پتانسیل لازم را برای برپایی سکونتگاهی دائمی دارا هستند. بهترین نمونه این محوطهها همانهایی هستند که در نیمة جنوبی شهرستان در حوزة رودخانه سرخون واقع شدهاند و در هردو دوره مسکونی بودهاند؛ گَرچِگاه 5، مَلِکشیر 5، چُلدان 1 و 2 را میتوان از زمرة این محوطهها دانست. نوع محوطههای واقع در بخش شمالی شهرستان را بسیار سخت میتوان تشخیص داد اما با توجه به ارتفاع بیشتر این بخش از شهرستان و آب و هوای سرد آن در نیمی از سال، خاصیت تپهماهوری، دوری از رودخانه و نزدیکی به چشمهسارهای فراوان، مراتع غنی در کنار پراکندگی اندک و خوردگی بیش از حد سفالها، شاید بتوان محوطههای این بخش را مربوط به کوچنشینان دانست. محوطههای چشمهسلیمان، جاوار سرمور، دوازده امام، بَردبَردون، چَمکاج، باغ بالا، زَرمیتان، دره سیسته، تیچُغا و سَردول اَوا از دورة مسوسنگ از آن جملهاند. محوطههای بِلابیده 2، سَرکول سَرمازه، تلاَو 7 و سِرنجَک2 در بخش جنوبی را که مربوط به دورة نوسنگیاند با توجه به مشابهتشان با محوطههای بخش شمالی شهرستان میتوان مشخصة استقراری فصلی دانست. نمونة بارز مرتبط با کوچنشینی، محوطة تیچغا در حاشیة شهر دشتک در بخش شمالی شهرستان است که با توجه به ساختار معماری قلوهسنگی آن که با ایجاد کانال نمایان شده است، به همراه استخوان، خاکستر و سفال، میتوان آن را یک محوطة مرتبط با زندگی کوچنشینی دانست. نتایج نسبی در هردو بخش شمال و جنوب شهرستان، نشان از غالب بودن الگوی استقرار نیمهکوچنشین یا نیمهیکجانشین دارد.
| ||||||||||
مراجع | ||||||||||
اسماعیلی جلودار، اسماعیل، (1387)، گزارش فصل اول بررسی باستان شناختی بخش مرکزی؛ شهرستان اردل، تهران: پژوهشکدة باستانشناسی، منتشر نشده. امیدوار، کمال، (1389)،درآمدی بر حفاظت خاک و آبخیزداری، یزد، انتشارات دانشگاه یزد. جمعهپور، محمود، (1385)، «کاربرد سیستم اطلاعات جغرافیایی در امکانسنجی توانهای محیطی و تعیین الگوی فضایی بهینه در نواحی روستایی، مورد نمونه: شهرستان تربت حیدریه»، فصلنامة پژوهشهای جغرافیایی 55: 35-58. حاجیپور، عزیزالله، و بهمن قاسمی، (1379)، گزارش فیزیوگرافی و توپوگرافی حوضه سرخون، سازمان جنگلها و مراتع کشور، اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری استان چهارمحال و بختیاری. حجتی، حسین، (1377)، پترولوژی و ژئوشیمی سنگهای آذرین دیاپیرهای دشتک، رستمآباد، کاج و دوآب در استان چهارمحال و بختیاری، پایاننامه کارشناسی ارشد زمینشناسی، دانشگاه اصفهان. خسروزاده، علیرضا، (1388)، گزارش فصل اول بررسی باستانشناختی میانکوه؛ شهرستان اردل، تهران: پژوهشکدة باستان شناسی، منتشر نشده. خسروزاده، علیرضا، (1389)، گزارش فصل دوم بررسی باستانشناختی میانکوه؛ شهرستان اردل، تهران: پژوهشکدة باستانشناسی، منتشر نشده. خسروزاده، علیرضا، (1390)، گزارش فصل سوم بررسی باستانشناختی میانکوه؛ شهرستان اردل، تهران: پژوهشکدة باستانشناسی، منتشر نشده. خسروزاده، علیرضا، بهرامینیا، محسن (1391)، «دورة نوسنگی در غرب چهارمحال و بختیاری، محوطههای نویافتة بخش میانکوه، شهرستان اردل»، نامة باستانشناسی، شمارة 3، دورة دوم: 80-61. دولفوس، اولیویه، (1369)، فضای جغرافیایی، ترجمه سیروس سهامی. مشهد: انتشارات نیکا. زمردیان، محمدجعفر، ( 1383)، ژئومورفولوژی ایران، جلد اول، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی. رامشت، محمدحسین، (1389)، «فضا در ژئومورفولوژی»، برنامهریزی و آمایش فضا (مدرس علوم انسانی)14(4): 111-136. روستایی، کوروش، 1389، «توسعه و تحول استقرارها در منطقه شاهرود»، باستانشناسی و تاریخ، سال بیست و چهارم، شمارة اول، شمارة پیاپی 47: 35-3. کردوانی، پرویز، (1387)، منابع و مسائل آب در ایران، چاپ نهم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران. گرین،کوین، (1383)،مقدمهای بر باستانشناسی، ترجمة فرهنگ خادمی ندوشن و فروزنده جعفرزاده پور، تهران: دفتر نشر آثار علمی دانشگاه تربیت مدرس. مستوفیالممالک، رضا، (1385)، جغرافیای روستایی (مبانی و ایران)، یزد: انتشارات وصال. معاونت سنجش از دور و جغرافیا، اداره کل جغرافیایی(1379)، فرهنگ جغرافیایی کوههای کشور، جلد دوم، تهران: سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح. نیکنامی، کمالالدین، سعیدی هرسینی، محمدرضا و حمید خطیبشهیدی، (1386)،«تئوریها و تکنیکهای مدلسازی پیشبینی (تخمین) مکانها و پراکنشهای سایتهای پیش از تاریخی در پهندشتهای باستانشناختی با کاربرد GIS و رگرسیون لجستیک، مطالعة موردی: حوضة رودخانه گاماسب زاگرس مرکزی»، مجلة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران 58 (5): 193-211. Anabestani, Ali Akbar. 2011. The Role of Natural Factors in Stability of Rural Settlements (Case Study:Sabzevar Country). Geography and Environmental Planning 40(4): 89-104. Wasylikowa, K. 2005. Palaeoecology of Lake Zeribar, Iran, in the Pleniglacial, Lateglacial and Holocene, reconstructed from plant macrofossils. The Holocene 15 (5): 720 –735. | ||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 5,686 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2,262 |