تعداد نشریات | 161 |
تعداد شمارهها | 6,532 |
تعداد مقالات | 70,501 |
تعداد مشاهده مقاله | 124,098,056 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 97,205,628 |
تموکن، تئوکه و تخمکه، نامهایی برای بندرگاهی هخامنشی بر کرانۀ شمالی خلیج فارس؛ فرصتها و چالشهای همخوانی مدارک نوشتاری و باستانشناختی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مطالعات باستان شناسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 12، دوره 8، شماره 1 - شماره پیاپی 13، اردیبهشت 1395، صفحه 205-223 اصل مقاله (1.29 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22059/jarcs.2016.59503 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
افشین یزدانی* 1؛ بهمن فیروزمندی شیره جین2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری باستانشناسی دانشگاه تهران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار گروه باستانشناسی دانشگاه تهران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بازخوانی گلنوشتههای باروی تخت جمشید در زمان داریوش بزرگ، بایگانیهای همزمان با کوروش بزرگ در سرزمین میانرودان به همراه گزارشهای تاریخی زمان اسکندر، هریک با نامهایی نزدیک به هم، به وجود موقعیت و مکان جغرافیایی مهم از دوران هخامنشی با ساختمانهای شاهی و اهمیت سیاسی، اداری و بازرگانی در کرانۀ شمالی خلیج فارس شهادت میدهند. بر این اساس، مقالۀ حاضر با هدف بازشناسی موقعیت و جایگاه محل مورد نظر در مرحلۀ نخست، ضمن بررسی منابع و اسناد نوشتاری مورد اشاره، به این نتیجه میرسد که منظور تمامی آنها جایی در محدودۀ مثلث برازجان، بوشهر و گناوة امروزی و بر کرانۀ خلیج فارس بوده است. در ادامه و با توجه به دادههای حاصل از بررسیها و کاوشهای باستانشناختی، جلگۀ برازجان تا خط کرانه، بهعنوان بهترین گزینه برای مکانیابی محوطۀ هخامنشی مورد بحث که از آن با نامهایی چون تموکن، تخمکه و تئوکه نام برده شده، پیشنهاد و معرفی شده است. به عقب بردن پیشینۀ فعالیتهای ساختمانی از داریوش به کوروش بزرگ با تلاش برای گاهنگاری دقیقتر کاخهای کشفشده، ادعای بندرگاه بودن تموکن در پارهای از اسناد نوشتاری و تضاد این مهم با جایگاهی که در نهایت برای شهر تموکن براساس یافتههای باستانشناختی پیشنهاد شده است، به همراه انتساب تمامی کاخهای کشفشده به کوروش بزرگ، درحالیکه گلنوشتهها به فعالیتهای ساختمانی داریوش بزرگ در تموکن اشاره دارند، از مهمترین مسائل پیشروی پژوهشگر در مطابقت و همخوانی اسناد نوشتاری با یافتههای باستانشناختی بهشمارمیرود. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تموکن؛ تئوکه؛ خلیجفارس؛ برازجان؛ هخامنشیان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عنوان مقاله [English] | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Tam(uk)ka(n), Taoke, Tah(u)makah & Tahukka; the Names for an Achaemenid Port on the Northern Coast of the Persian Gulf; A Challenges for Conformity between Textual and Archaeological Documents | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان [English] | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Afshin Yazdani1؛ Bahman Firouzmandi Shireh Jin2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده [English] | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
The Persepolis clay tablets (dating back to Darius the Great) and the Mesopotamian archives from the time of Cyrus the Great as well as the historical reports from the time of Alexander the Great, each mentions a geographical location embracing political, official and trading importance somewhere on the northern coast of Persian gulf. The present paper at the first step aims at representing the most probable geographic situation for locating the mentioned sites by reviewing all existing textual resources. We conclude through this reviw that all actual location of some mentioned sites to a certain extent may be located inside the triangle of Bushehr, Borazjan and Ganaveh districts. Then at the second part by comparing textual sources with archaeological evidence we suggested that the most probable place for the Tamukkan, Tahmakah or Taoke would be located in somewhere in Borazjan plain which has been served as a port in the complex system of marine routes during the Achaemenids connecting the farthest parts of the empire especially the southern side of the Persian Gulf with Makka in the modern Omman. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها [English] | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Tamukkan, Taokah, Persian Gulf, Borazjan, Achaemenids | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1.مقدمه بنا بر شهادت هرودوت پس از اکتشاف دریایی که به دستور داریوش بزرگ، اسکیلاکس (Scylax) کاریاندایی از رود سند در هند تا مصر و با هدف شناسایی راه دریایی انجام داد، مسیری دریایی ایجاد شد که مورد استفادة هندیها و ایرانیها قرارگرفت .(Herodotus, 1828: 289) همچنین براساس متن یادمان آبراه سوئز، داریوش بزرگ بهروشنی به حرکت شمار زیادی کشتی از راه آن آبراه از مصر به سوی سرزمین پارس اشاره میکند (Posener, 1936: 180). بدیهی است که بایستی بندری بهعنوان لنگرگاه کشتیهای مورد اشارة داریوش در کرانههای شمالی خلیجفارس در مسیر طولانی مصر تا بخشهای داخلی سرزمین پارس و برای عزیمت به شهرهای پارسه (تخت جمشید) و پاسارگاد وجود داشته باشد، اما پرسش اینجاست که آیا بررسی مدارک و اسناد تاریخی به همراه یافتههای باستانشناختی به ما این امکان را میدهد تا بتوانیم از محل و موقعیت بندر و شهری هخامنشی بر کرانههای شمالی خلیج فارس آگاهی یابیم؟ همانگونه که میدانیم کاربرد مدارک نوشتاری تاریخی بهعنوان پایه و چارچوب استدلال در باستانشناسی، بیشتر به شناسایی دقیق مکانها و موارد خاص میپردازد؛ به این معنی که نام یک شهر در متن تاریخی به یک محوطۀ باستانی نسبت داده میشود و براساس این انتساب با بهرهگیری از دانشی که تاریخ در اختیار قرار داده است، دادههای باستانشناختی تعبیر و تفسیر میشوند (دارک، 1379: 68). در شیوۀ پژوهشی بهکارگرفتهشده در نوشتار حاضر نیز هر چند از انتساب یک نام و اشارة تاریخی برای انتساب به یافتة باستانشناختی سود جسته شده، اما بیش از آن تلاش بر آن بوده است تا با نگاهی دو سویه و موازی از مدارک تاریخی و نوشتاری در کنار یافتهها و مدارک باستانشناختی، امکان دستیابی به شناخت روشن از وجود شهر یا بندرگاه هخامنشی در کرانۀ شمالی خلیج فارس یا نزدیک به خط کرانه بهره گرفته شود، هرچند باید تأکید شود که در نهایت پرسشها و ایرادهای چندی در این همخوانی مدارک بیپاسخ مانده است.
مدارک و اسناد نوشتاری مرتبط با موضوع عبارتاند از: اسناد بابلی همزمان با حکمفرمایی کوروش بزرگ بر آن شهر، گلنوشتههای باروی تخت جمشید و منابع تاریخی از گزارش سفر دریاسالار اسکندر در راستای کرانههای شمالی خلیج فارس که در ادامه به تفصیل به آنها میپردازیم.
2-1. مدارک بابلی همزمان با کوروش بزرگ و اشاره به نامهای تخومکه (Tahumakka)، تخمکه (Tahmakka) و تخوکه (Tahukka): در میان مدارک بابلی که تاریخ آنها به زمان فرمانروایی کوروش بزرگ بازمیگردد، چندین سند دیده میشود که در آنها از مکانی به نام «تخ (و) مکه» (Tah(u)makka) نام برده شده است. در یکی از این اسناد به ارسال مواد مورد نیاز برای سفر کارگران و دامهایی اشاره شده است که از شهر سیپر (Sippar) به تخومکه در حال عزیمت بودهاند (Tolini 2008: 2). در مورد دیگر، از جابهجایی الوار و کارگران بهوسیلة قایق به تخومکه سخن رفته است (Ibid). تولینی بر این گمان است که این موارد را باید ازجمله خدمات معابد بابلی برای کمک به ساخت سازهای شاهی در تخومکه بهحسابآوریم .(Ibid:3-5) واقعیت آن است که تصرف بابل از سوی کوروش بزرگ، امکان تجارت بازرگانان بابلی را بهطور گسترده برای دسترسی به بازارهایی جدید و رسیدن به منابع درآمدی تازه فراهم آورد. «ایتی- مردوک- بلتو» (Itti-Marduk-Balatu)، ثروتمندترین بازرگان شهر بابل، یکی از این افراد بود که به تجارت در سرزمین ایران اشتیاق داشت (Zadok 1976: 72)؛ چرا که دستکم در دو سال نخست پس از ورود کوروش به بابل، در ایران1 بهسربرد؛ برای مثال، براساس شواهد موجود روشن میشود که وی درحالیکه در اوایل ماه مهر در تخمکه بوده، از آنجا به سرزمینهای درونی فلات طی مسیر کرده است، به گونهای که در حدود هفتماه پس از آن، سر از هگمتانه درآورده است (Zawadzki 1994: 124). از اسناد مربوط به ایتی- مردک- بلتو اینگونه دریافت میشود که تخمکه، بهعنوان نخستین مقصد وی در ایران، بندری بوده که در مسیر راههای باستانی به سمت داخل فلات قرارمیگرفته است. از سوی دیگر، نکتۀ مهم این است که اقامت نسبتاً طولانیمدت این بازرگان بزرگ بابلی را در تخمکه باید بهعنوان سندی هرچند غیرمستقیم بر وجود اقامتگاهی مناسب و شاهانه در آن شهر منظور کرد (Tolini, 2008: 6-7). براساس یکی از اسناد موجود در موزۀ بریتانیا مربوط به سال هشتم فرمانروایی کوروش در بابل که بهتازگی خوانده و منتشر شده است،2 این گمان مطرح میشود که تخوکه نگارش متفاوت دیگری از تخومکه باشد. جالب آنکه در این سند نیز با شهری مواجه میشویم که در کرانۀ خلیج فارس قرارداشته است (Tolini, 2008: 8; Wunsch, 2003: 113).
2-2. گلنوشتههای باروی تختجمشید با کشف و بازخوانی شماری از گلنوشتههای باروی تخت جمشید نام «تم(وک) ک(ن)» (Tam(uk)ka(n))یا به بیان ساده «تموکن» (Tamukkan)برای شانزده بار بهعنوان مقصد یا نقطۀ عزیمت هیئتها و گروههای مختلف با اهداف متفاوت مطرح شده است (Henkelman, 2008: 306)؛ البته آنگونه که از متنها دریافت میشود، منظور از این نام اشاره به دو محل با درجۀ اهمیت و موقعیت جغرافیایی متفاوت و دور از هم است که یکی از آنها در بخشهای داخلی سرزمین فارس و دیگری در کرانههای خلیج فارس یا نزدیک به خط کرانه ردیابی میشود؛ بهعنوان نمونه گلنوشتۀ شمارة PF1790 (PF= Persepolis Fortifacation) از تموکن در ناحیۀ رنمسا (Ranmesa) نام میبرد که باید محلی در بخشهای شمالی استان فارس امروزی تا منطقۀ اصفهان باشد (Ibid: 307). جدای از تفاوت در موقعیت جغرافیایی به جهت جایگاه اقتصادی و درجۀ اهمیت، این دو نام در یک سطح قرار نداشتهاند؛ چرا که در مورد تموکنی که در بخشهای داخلی سرزمین فارس قرارداشته است، تنها با مبادلۀ عمومی آذوقه مواجهایم، ولی در مورد دیگر با سفر و عزیمت هیئتها و گروههایی مواجه میشویم که نشاندهندۀ اهمیت زیاد آن در نظام اداری و شاهی هخامنشی است3. اگرچه گسیل گروههای کوچکی از مردان آزاد یا شلوپ (shalup)ها و خدمههایشان را به تموکن براساس متن چهار گلنوشته میتوان در چارچوب سفرها و مأموریتهای معمول و متداولی قلمداد کرد که میتوانسته برای هر یک از محلها و شهرهای حوزۀ شاهنشاهی بهانجامبرسد، اما سفر گروههای بزرگ (تا هزار نفر) کارگران یا کورتش (Kurtash)ها را با عنوانهای مختلفی چون نقاش، سنگتراش یا مردان استخراجکنندۀ سنگ از معدن تنها میتوان بهمنظور اجرای پروژههای بزرگ ساختوساز شاهی تعبیر و تفسیر کرد (جدول1)، (Henkelman, 2008: 310). نکتۀ بسیار مهمی که از اعزام کارگرانی از ملیتهای مختلف مانند اسکودرایی، مصری، لیکیهای، کاپادوکیهای و باکتریایی به تموکن میتوان دریافت، آگاهی از کیفیت شاهانة فعالیتهایی است که در آن مکان در حال اجرا بوده است؛ بهعنوان نمونه در مورد کارگران مصری با توجه به نوشتة داریوش بزرگ از شوش میدانیم که این افراد در کنار مردمان سرزمین ماد و سارد در کارهای ساختمانی بهعنوان طلاکار، نجار و مسئول آراستن و تزئینات دیوارها به خدمت گرفته میشدند (Schmidt, 1953: 30) و این وظیفهای بود که میتوانستند بهخوبی در ساختوسازهای بناهای شاهی در تموکن بر عهده داشته باشند. از نکات بسیار مهم دیگری که از گلنوشتههای باروی تخت جمشید دربارة موضوع مورد بحث دریافت میشود، آگاهی از موقعیت مهم ارتباطی تموکن با کرانههای جنوبی و بهویژه با ساتراپنشین مکه (Makka) در عمان امروزی است (PF 679 & 680). براساس اسناد بهدستآمده، تموکن بهعنوان مبدأ ارسال مواد خوراکی و مصرفی روزانه برای ساتراپهای جنوبیتر، دارای نقش مهمی بوده است (Cook, 1983: 65)؛ برای مثال در گلنوشتۀ بارو به شمارۀ PF0679 میخوانیم که «ایردومسده (Irdumasda)، ساتراپ مکه، از پرنیزه (Parnazza) در تموکن شراب دریافت میکند.» که این رخداد از احتمال بندرگاه بودن تموکن برای عزیمت هیئتها و افراد به آن سوی خلیج فارس بهشدت پشتیبانی میکند (Potts, 2009: 38; 2010: 230). در همین حال، یکی دیگر از ویژگیهای گلنوشتههای باروی تخت جمشید، ثبت تاریخ و ضبط اسناد مربوط به آن است. بر این اساس و با نگاهی به مدارک ارائه شده، مشاهده میشود که بیشترین زمان اوج عزیمت هیئتها در فاصلة سالهای 21 تا 24 فرمانروایی داریوش بزرگ، یعنی 501-497 پ.م ثبت شده است و این تراکم سفر تا حدی است که در زمانهایی بهصورت همزمان تا بیش از دو هزار کارگر و صنعتگر در تموکن فعالیت میکردهاند (Henkelman, 2008: 309)؛ فعالیتهایی که براساس مدارک نوشتاری بابلی که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت، پیشینۀ آنها در تموکن به دوران کوروش بزرگ باز میگردد.
جدول 1. فهرستی از گلنوشتههای بارو که در آنها از تموکن نام برده شده است (Henkelman, 2008: 308-9).
جدای از شباهت نام، قرارگرفتن بر کرانۀ شمالی خلیج فارس و امکان سفر از راه دریا و بهوسیلۀ کشتی به همراه دارا بودن بنا یا بناهای شاهانه، ویژگیهای شاخص و مشترک شهرهای تخومکه، تخمکه یا تخوکه در اسناد بابلی با تموکنِ گلنوشتههای ایلامی باروی تخت جمشید است که موجب طرح فرضیة موقعیت جغرافیایی یکسان برای آنها و پشتیبانی از این فرضیه شده است (Henkelman, 2008: 304-6)، اما اکنون این پرسش مهم مطرح میشود که اگر منظور از تمامی این نامها یک موقعیت جغرافیایی مشخص است، آیا شواهدی وجود دارد که بتواند محل دقیقتر آن را به ما نشان دهد؟ برای پاسخ به این پرسش خوشبختانه یکی از منابع مهمی که در اختیار داریم، گزارش سفر نئارخوس4 مربوط به سال 325 پ.م و در راستای کرانۀ شمالی خلیج فارس است که به واسطه ی استرابو و آریان به دست ما رسیده است (Arrian, 1809 ; Strabo, 1857).
2-3. سفرنامۀ نئارخوس و توقف در بندرگاه تئوکه(Taoke) به جهت آگاهیهایی که تاریخ کلاسیک در اختیار قرارمیدهد، دیرزمانی است که وجود کاخی مربوط به شاهان هخامنشی در نزدیکی مکانی با نام «تئوکه» در بخشهای شمالی دریای پارس و کرانههای آن از طریق گزارشهایی که استرابو و همچنین آریان از سفر نئارخوس دادهاند، شناسایی شده است(Arrian, 1809: 58-63; Strabo, 1857: 188) که در این میان شرح آریان از گزارش سفر وی در راستای کرانۀ شمالی خلیج فارس از محل و موقعیت تئوکه از نظر اطلاعات مکانی و جغرافیایی، بسیار قابلتوجه است: «پس از گذر از مسیل خشک پادارگوس (Padargus) آنها پیچخوردگی ساحل را در راستای یک شبهجزیرة دارای کشت و زرع و باغستانهایی از انواع گوناگون درختان دنبال کرده، در مکانی به نام مزامبریا5 (Mesambria) توقف کردند. از مزامبریا آنها به اندازة 200 استادیا6 (Stadia) دریانوردی نموده و در تئوکه در دهانۀ رود گرانیس7 (Granis)پهلو گرفتند. در نزدیکی این مکان و در فاصلة 200 استادیا از آن، کاخی از شاهان پارس وجود دارد» (Arrian, 1809: 39) (تصویر 1). اهمیت تئوکه و کاخ شاه پارس در مقایسه با دیگر شهرهای هخامنشی تا آنجا بوده است که استرابو در کنار اشاره به کاخهای شوش، تخت جمشید و پاسارگاد، از کاخ تئوکه بر کرانۀ خلیجفارس نام میبرد: «آنها [پارسها] کاخ شوش را بیش از دیگر تزئین نمودند، اما آنها احترام و شأن کمتری برای کاخهای پرسپولیس و پاسارگاد قائل نبودند؛ چراکه در این مکانهای مستحکم و موروثی، گنجینهها، خزائن و آرامگاههای پارسها قرار دارد. کاخ دیگری در گبه (Gabae) در بخشهای علیای پارس و یکی دیگر بر کرانة [خلیج فارس] در نزدیکی مکانی که تئوکه نامیده میشود قراردارد...» (Strabo 1857: 130-131).
تصویر 1. تئوکه (TAOCA) در کرانة شمالی خلیج فارس و بر دهانۀ رود گرانیس از نقشۀ بطلمیوسی «نیکولو تودسکو» در سدۀ 15 میلادی (گنجی و وثوقی، 1386: 46)
آنچه تئوکه را با تموکن و تخمکه یا تخوکه پیوند میدهد، جدای از شباهت در نام، همخوانی موقعیت جغرافیایی آن؛ یعنی قرارگرفتن بر کرانۀ شمالی خلیج فارس، امکان سفر از راه دریا و برخورداری از بنای شاهانه است که موجب شده است تا یکی بودن تموکن با تئوکه به صورت فرضی قوی با مدارک و شواهد متقاعدکننده مطرح شود (Hallock, 1959: 178; Metzler, 1977: 1058-9; Potts, 2009: 36)، حتی پیش از کشف و بازخوانی نام تموکن در گلنوشتههای باروی تخت جمشید یا پیش از هرگونه بررسی و کاوش باستانشناسی، گروهی از پژوهشگران در تلاش برای یافتن موقعیت تئوکه براساس مختصات ارائهشده در سفرنامة نئارخوس گمانهزنیهایی کردند که شاخصتر از همه، ادعای انطباق تئوکه با شهر توج سدههای نخستین تا میانۀ اسلامی بود که در جایی در منطقۀ دشتستان میانۀ راه برازجان به گناوه قرارداشت، )شوارتس، 1372: 98 (Schiwek, 1962: 4-97; d'Anville, 1764; (تصویر 2). این شهر که در زمان حملۀ اعراب به ایران شهر معروفی بود (Martin, 1984: 44)، در سدۀ چهارم هجری وسعتی در حدود شهر ارجان (بهبهان) داشت و با آبوهوایی گرم و نخلستانهای فراوان به جهت دارا بودن انواع بافتههای کتانی ملون گلابتوندوزی شده شهرت زیادی یافته بود (اصطخری، 1927: 130)، اما رونق شهر دیری نپایید و پیش از سدۀ هفتم هجری (13 میلادی) به ویرانهای بدل شد (مستوفی، 1913: 116). موقعیت شهر توج، توز (tavvaz) یا توه ( tavvah) هرگز به صورت دقیق شناسایی نشده است، اما بهصورت کلی محل آن جایی در بالای دهانۀ رود شاپور (هله یا دالکی) و محل برخورد آن با رود جره بوده است (Le Strange, 2011: 259) .
تصویر 2. مکانیابی توج در جلگۀ برازجان و نزدیکی بندر ریشهر (بوشهر) (d'Anville, 1764: pl.15)
اکنون که براساس متون تاریخی و اسناد نوشتاری بر موجودیت مسلم شهر و یا بندرگاهی از دوران هخامنشی در کرانۀ شمالی خلیج فارس و در جایی در مثلث برازجان، بوشهر و گناوه تأکید شد، در ادامه تلاش میکنیم تا شواهد و مدارک کشفشدۀ باستانشناختی را در حوزۀ مورد نظر بررسی کنیم و موجودیت شهری کهن را براساس یافتههای باستانشناختی مورد راستیآزمایی قراردهیم. نخست، باید بگوییم بررسیهایباستانشناسی در منطقۀ برازجان و البته با توجه و تمرکز بیشتر در شبهجزیرۀ بوشهر که موجب کشف محوطههای استقراری از دورۀ مسسنگی تا دوران اسلامی شده است، از قدمت و پیشینهای طولانی برخوردار است که بهعنوان نمونه میتوان به کاوش پزارد در تلپیتل (Tul-e Peytul) (Pezard, 1914)، بررسی اشتین (Stein, 1937)، ویلیامسون(Whitehouse & Williamson, 1973) و همچنین ویتکام (Whitcomb, 1987) اشاره کرد. باوجوداین، باید گفت که یکی از آخرین و قابل اعتمادترین بررسیها در سال 2004 م. و بهویژه در گسترۀ وسیعی از دشتستان تا کرانههای بوشهر به سرپرستی کارتر و با همکاری پژوهشکدۀ باستانشناسی انجام شد که با تمامی تردیدهایی که سرپرست این برنامۀ میدانی در شناسایی پارهای از یافتههای سطحی محوطهها اظهار کرده است، در نوع خود یکی از جامعترین پژوهشهاست (Carter, 2006). این بررسی به شناسایی 32 محوطۀ استقراری منسوب به هخامنشی یا هخامنشی- اشکانی (بهطور مشخص هخامنشی تا پیش از ساسانی) در جلگۀ برازجان منجر شد8 که البته از این تعداد، هیچ شکی در هخامنشی بودن شماری از محوطهها، بهویژه آنان که دربردارندۀ آثار معماری شاهانه هستند، وجود ندارد (Ibid: 94) و مهمتر از آن، اینکه موقعیت بیشتر این محوطههای کاوش و شناساییشده (تصویر 3)، به غیر از محوطههای باستانی چرخاب، بردک سیاه و سنگ سیاه، بهصورت تودهای از محوطههای استقراری فشرده و متمرکز دیده میشوند که همین واقعیت موجب شده است تا بتوان از آنها بهعنوان اجزای یک استقرار بسیار بزرگ شهری نام برد و براساس شباهت نوع و طرح سفال آنها با سفالهای محوطههایی چون پاسارگاد، تخت جمشید، شوش و همچنین دورۀ استقراری هخامنشی در محوطة قلات بحرین،9 برای آنها تاریخ هخامنشی تا اشکانی را تخمین زد (Ibid). به دلیل اهمیت محوطههای کشفشده، بهویژه کاخهای هخامنشی حاشیۀ شهر برازجان، در ادامه بهمنظور شناخت بهتر و بهویژه گاهنگاری دقیقتر برای تعیین تاریخ دقیقتری از حضور هخامنشیان در منطقه، جنبههای باستانشناختی، فنی و هنری شواهد موجود را بررسی کردهایم که در پی میآوریم:
تصویر 3. پراکنش محوطههای هخامنشی _ اشکانی و تمرکز آنها در شمال شهر برازجان (Cater 2006: fig. 5)
4-1. کاخ چرخاب کشف نخستین کاخ هخامنشی در حاشیۀ شهر برازجان10 در سال 1351هـ.ش که به جهت ویژگیهای فنی و معماری به کوروش بزرگ منتسب شد (سرفراز، 1350: 30Sarfaraz, 1973: 188; )، نقطۀ عطفی در باستانشناسی دوران هخامنشی منطقه و شناسایی شماری دیگر از کاخهای شاهی با نامهای بردک سیاه11 و سنگ سیاه بود. کشف کاخ چرخاب به جهت موقعیت مکانی که نسبت به خط کرانه دارد، نیز از اهمیت ویژهای برخوردار بود؛ چراکه براساس گزارش سفر نئارخوس زمانی که در بندر تئوکه در حدود 30 کیلومتری شمال شبهجزیرۀ بوشهر پهلو گرفته بودند، کاخی از شاهان پارس در فاصلۀ200 استادیا یا حدود 33 کیلومتری در بخشهای پسکرانهای قرارداشته است .(Arrian, Indica: 39) با توجه به همین نشانی تقریباً دقیق نئارخوس بود که بسیاری از باستانشناسان کاخ تازه کشفشدة چرخاب را در فاصلۀ حدود 35 کیلومتری از خط کرانه و نسبت به دهانة تنها رود شاخص منطقه، یعنی رود شاپور (هله یا دالکی) که مختصات آن با گرانیس همخوانی دارد، همان کاخ مورد نظر نئارخوس دانستند(Mallowan, 1972: 6; Stronach, 1978: 73, 80 & 293-4; Boucharlat & Salles, 1981: 69-70; Cook, 1983: 33; Wiesehofer, 2001: 78) از نظر پلان معماری، کاخ چرخاب از یک تالار مرکزی با دو ردیف ششتایی ستون تشکیل شده که دارای سه درگاه در جانب شمال، جنوب و خاور است. درگاه خاوری به ایوانی باز میشده است که دارای دو ردیف تهستون همانند نمونههای تالار کاخ، اما در اندازة کوچکتر بوده است. پایهستونهای تالار اصلی کاخ در طرح و سبک، همانندی آشکاری با پایهستونهای کاخهای کوروش بزرگ در پاسارگاد دارد و به دلیل همین شباهتها کاوشگر بنای کشفشده را «کاخ کوروش» نامید (سرفراز، 1350: 30).
تصویر 4. پلان بناهای شاهی کشفشده در منطقۀ برازجان: 1: نقشۀ کاخ چرخاب، 2: کاخ بردک سیاه و3: کاخ سنگ سیاه، (ابراهیمی، 1388: تصویرهای 3، 4 و 6، بدون مقیاس) 4-1-1. شواهد انتساب کاخ چرخاب به کوروش بزرگ انتساب ساخت کاخ چرخاب به کوروش بزرگ براساس شباهت پایهستونهای این کاخ با نمونههای موجود در پاسارگاد، بهویژه کاخ موسوم به «مسکونی» یا «اختصاصی» در میان پژوهشگران مورد پذیرش همگانی است (Stronach, 1978: 293-4; Boucharlat-salles, 1981: 66-70). جدای از شکل و ساختار پایهستونها و نقشۀ کلی کاخ چرخاب (تصویر 4)، عدم استفاده از ابزار شانهای (Toothed Chisel Tools) در سنگتراشی، بهعنوان شاخصی در تاریخگذاری بناهای متعلق به دوران پیش از داریوش بزرگ، اهمیت ویژهای دارد (Nylander, 1965: 52 & 1966: 373-77) ؛ چرا که در این کاخ نیز همانند دیگر بناهای متعلق به دوران کوروش بزرگ در پاسارگاد، کار سنگتراشی بدون هرگونه استفاده از این ابزار انجام شده است. سرفراز، ساخت این کاخ را با توجه به اینکه آنچه وی جدیدتر و ظریفتر بودن پایهستونها و اشیای مکشوفه مینامد، به سالهای پایانی زندگی کوروش بزرگ نسبت میدهد که البته به دلیل مرگ نابهنگام وی در سال 529 پ.م کار ساختوساز آن رها شده و هیچگاه به اتمام نرسیده است (1388: 52). در این میان جان بردمن (John Boardman) با توجه به سبک و تناسب موجود در شال ستون و بخش زیرین ته ستون12، فاصلۀ زمانی میان کاخهای بار عام و اختصاصی را برای کاخ برازجان پیشنهاد میکند (Boardman 2000: 66). جیمز کوک (James Cook) نیز براساس طرح پایهستونهای تالار مرکزی چرخاب که از ترکیب دو رنگ متفاوت ایجاد شده است و همچنین طرح مستطیلشکل تالار مرکزی و پلان، بنای چرخاب را از ساختههای زمان کوروش میداند که نئارخوس از آن بهعنوان کاخی از شاهان پارس در نزدیکی بندر تئوکه نام برده است (Cook 1983: 33). 4-1-2. شباهتگلهایدوازدهپرتزئینیکاخچرخاببانمونههای پاسارگاد در جریان کاوشهایی که در دهۀ 80 در کاخ چرخاب انجام شد، یک قطعۀ سنگی مربوط به پاشنه در تالار به ایوان کاخ بهدستآمد که به جهت نقشی که میتواند در تاریخگذاری ساخت کاخ چرخاب ایفا کند، از اهمیت بسزایی برخوردار است. یکی از عناصر تزئینی نقششده بر روی این پاشنة سنگی، نمایش دو گل روزت به صورت قرینه و در مرکز دو پیچ تزئینی است (تصویر5). اگرچه در ظاهر و نگاه نخست، تفاوت قابلتوجهی در گلکهای نمونۀ چرخاب با هزاران نمونۀ دیگر که در محوطههایی چون تخت جمشید و شوش وجود دارد دیده نمیشود، باید گفت که یک تفاوت شاخص و اساسی، نمونههای چرخاب را از دیگر آثار موجود در تخت جمشید و شوش متمایز میکند و آن استفاده از کاسبرگ یا دارت در میان گلبرگهاست. وجود گلکهای کاسبرگدار وقتی اهمیت ویژهای مییابد که درمییابیم از میان محوطههای هخامنشی تنها در هنر تزئینی پاسارگاد (بر روی لبة لباس انسان بالدار و قطعۀ مربوط به درِ سنگی برج زندان) و دورۀ کوروش بزرگ دیده میشوند. به گمان نیلندر (Nylander) این شکل خاص از گلکها برداشتی خالص و مستقیم از پیشنمونههای موجود در هنر یونانی، بهویژه در منطقۀ ساموس بوده است و تنها در هنر زمان کوروش بزرگ بهچشممیخورد (Nylander 1970: 139-141).
تصویر 5. پاشنة سنگی در از کاخ چرخاب 4-2. کاخ بردک سیاه این کاخ در میان نخلستانهای شمال روستای درودگاه و در فاصلة 1700 متری از آن در شمال شهر برازجان، در بلندای 30 متری از سطح دریا قرارداشته13 و امروزه پیرامون آن را نخلستانهای گسترده فرا گرفته است.14 کاوشهای باستانشناسی را در بردک سیاه در سال 1356 یغمایی آغاز کرد و سپس با فاصلهای طولانی در سالهای 1373 و 4-1383 آن را ادامه داد که نتیجۀ این کاوشها کشف یک تالار اصلی با 16 پایهستون در چهار ردیف چهارتایی و سه درگاه سنگی در سه سوی خاوری، شمالی و باختری و یک درگاه گسترده در سوی جنوب است که به ایوان جنوبی میپیوندد (تصویر 4). این ایوان دارای پایهستونهایی نصف اندازة پایهستونهای تالار اصلی است که تاکنون چهار پایهستون آن در وضعیت آسیبدیده بهدستآمده است (یغمایی، 1384: 54 و 1391: 482). پایهستونهای تالار میانی بردک سیاه همانندیِ بسیاری در ساختار و اندازه با نمونههای کاخ کوروش بزرگ در چرخاب دارد.15 درگاه ایوان جنوبی نیز دارای جرز سنگیِ بزرگی است که یکی از آنها شاه را که تنها بخشهایی از چتر، تاج، موها و شانۀ آن باقیمانده است، در زیر چتر شاهی و به شکل ایستاده نشان میدهد. از دیگر یافتههای ارزشمند کاوش بردک سیاه باید به سه قطعه سنگنوشته به خط و زبان بابلی اشاره کرد که با وجود آسیبدیدگی شدید آنها، تلاش برای برگردان متنشان به آشکارشدن چندین واژه منجر شده است: ...روی (برفراز) سر (در) نهادم... (یغمایی، 1384: 73). دیگر یافتۀ بهدستآمده از این کاخ حدود چهار کیلو ورقۀ بههمپیچیدۀ طلاست که شاید برای تزئین روکش درها استفاده میشده است (یغمایی، 1391: 482). تهستونهای این کاخ در مقایسه با کیفیت مناسب تهستونهای کاخ چرخاب بهشدت دچار فرسایش شده است که با توجه به نشانههای باقیمانده بر دیوارۀ محل کاوش، این فرض که در مواقعی کاخ در مسیر سیلابهای زمستانی قرارمیگرفته است، بسیار قوی مینماید. کاوشگر ساخت کاخ بردک سیاه را به زمان داریوش بزرگ نسبت داده است؛16 اگرچه پارهای از شواهد هنری و معماری مانند نقش شاه در زیر چتر شاهی، فقدان نشانهای مبنی بر استفاده از ابزار شانهای در سنگتراشی و شیاردار بودن شالیهای تالار کاخ که در ادامه آنها را دقیقتر بررسی میکنیم، انتساب ساخت کاخ بردک سیاه را به زمان کوروش بزرگ بسیار محتمل مینماید.
تصویر 6. نقش شاه هخامنشی در زیر چتر شاهی: 1. کاخ بردک سیاه (عکس از ا.یزدانی)، 2. کاخ تچر در تخت جمشید (Schmidt, 1957: pl.139).
4-2-1. اهمیتهنریوگاهنگارینقششاهبرجرزدرگاه کاخ بردک سیاه نقش شاه در حال بیرون آمدن از فضای داخلی کاخ و به همراه یک یا دو خدمتکار برای نخستینبار در هنر هخامنشی بر روی دو ورودی تالار کاخ اختصاصی کوروش در پاسارگاد (کاخ P) دیده میشود (Root, 1979: 285). جدای از نقش شاه ایستاده و رو به ایوان کاخ، در پشت سر وی یک خدمتکار در اندازۀ کوچکتر و البته با پوشاک چیندار و شاخص پارسی دیده میشود که چتری را بر روی سر شاه نگاه داشته است. تاریخ ساخت و تکمیل این نقشها در پاسارگاد هنوز جای بحث دارد، اما براساس جزئیات فنی و هنری آنها، شماری از پژوهشگران ازجمله روت و نیلندر، ساخت آنها را به زمان کوروش و فارکاس و استروناخ به دوران داریوش نسبت میدهند (Stronach, 1985: 845 & Farkas, 1974: 25). در کاخهای تختجمشید و در بناهایی که بهطور مسلم به داریوش بزرگ و خشایارشا نسبت داده میشود؛ یعنی کاخهای تچرا، سه دری (مرکزی) و هدیش نیز از طرحهای مشابه برای تزئین نمای داخلی جرزهای درگاهها بهره گرفته شده است (Hrezfeld, 1941: pls.LV & LXX) (تصویر 6). به گفتۀ مارگارت روت نتیجۀ بسیار ساده از تمامی صحنههایی که شاه را در زیر چتر نشان داده، این است که در جایگاه یک ابزار شمایلنگاری به بیننده فهمانده شود که شاه قصد دارد کاخ را ترک و به سوی فضای باز و در واقع زیر آفتاب حرکت کند (Root, 1979: 288). در جستوجوی پیشنمونههایی که میتوانستند بهعنوان الگوی اجرای چنین صحنهای باشند، به نمونههایی از شاه در زیر مگسپران و یا چتر در هنر مصر، آشور و اورارتو برخورد میکنیم (ibid: 291). شباهت موضوعی و بافتی نقشهای کاخ سارگن، بهویژه در زمینة کاربرد فضای درگاهها برای نمایش شخصیتهای واقعی درباریان، با نمونههای هخامنشی تا بدانجاست که این احتمال را مطرح میکند که طراحان کوروش بهشکلی مستقیم و بیواسطه با نقشهای کاخهای خورسآباد در ارتباط بوده و در این زمینۀ خاص از آنها تأثیر پذیرفتهاند (تصویر 7) (ibid: 295).
تصویر 7. شاهان آشور در زیر چتر شاهی با منگولههای آویزان مشابه با نقش شاه در بردک سیاه؛ 1. تیگلات پیلسر سوم (Barnett & Falkner, 1962: p.10 & pl.VIII)، 2. سارگن (Reade, 2004: p. 146). همانگونه که گفته شد، در محوطۀ بردک سیاه بر روی نمای یک جرز سنگی که بهشدت آسیب دیده است، بخش کوچکی از بالاتنۀ شاه، یعنی قسمتی از سر و شانه همراه با چتر شاهی و دستۀ آن دیده میشود که در پشت بدن شاه ادامه مییافته است. یکی از مواردی که در این صحنۀ خاص برای ما از اهمیت ویژهای برخوردار است، شباهت موجود در مقایسۀ نقش شاه در برازجان با صحنههای شاه و خدمتکار در درگاههای کاخ اختصاصی کوروش در پاسارگاد است که همانا تنها یک خدمتکار حامل چتر شاهی را در پشت سر شاه، بدون نمایش خدمتکار حامل مگسپران نمایش میدهد که در تمامی نقشهای مشابه در تخت جمشید بهچشممیخورد. درحالیکه اجرای نقشهای کاخ P در پاسارگاد به زمان کوروش بازمیگردد، میتوانیم براساس شباهت خاص میان هر دو نقش برازجان و پاسارگاد، نمونۀ پاسارگاد را نیز حاصل هنر پاسارگادی و مربوط به زمان کوروش بدانیم. بررسی چتر شاه در نقش برجستۀ برازجان نشان میدهد که از نظر تزئین در لبههای آن، تفاوتی اساسی با نمونههای تخت جمشید دارد؛ به این معنی که لبههای آن با منگولههای آویزان آراسته شده است و این ویژگی تزئینی در هیچیک از چترهای شاهی در کاخهای تخت جمشید دیده نمیشود. در جستوجوی پیشینۀ چنین چتر شاهی با تزئین منگولهای در تمدنهای همسایه، با کمال شگفتی چترهای کاملاً مشابه با نمونۀ برازجان را در نقشهای کاخهای آشوری میتوانیم ردگیری کنیم (تصویرهای 6 و 7). چتر شاهان آشوری مانند سارگن، سناخریب، تیگلات پیلسر سوم و آشوربانیپال در ساختار و تزئین لبهها با منگولههایی که به صورت آویزان نشان داده شدهاند، شبیهترین پیشنمونهها به چتر شاهی برازجان هستند و ازاینرو، چتر شاهی بردک سیاه برداشتی بیکموکاست و خالص از هنر آشوری است که هنرمندان هخامنشی به نمایش میگذارند. براساس پژوهشهای گستردهای که در هنر هخامنشی انجام شده است، امروزه دیگر روشن است که این عاریت گرفتن عناصر هنری بدون هیچگونه تغییر و اجرای فرآیندهای ایرانیکردن، از ویژگیهای هنری دوران نخست هخامنشی، یعنی زمان کوروش بزرگ است که با عنوان مرحلۀ «آرکئیک» (Archaic Phase) یا «پاسارگادی» (Pasargadaean Style) تنها در پاسارگاد و برازجان بهچشممیخورد (Roaf, 1989: 26)، درحالیکه عناصر هنری و معماری سرزمینهای همسایه در دوران رشد و پختگی کامل هنر هخامنشی یا آغاز دوران کلاسیک یا تخت جمشیدی (Persepolitan Style) (Porada, 1985: 793)در زمان داریوش بزرگ شاهد فرآیند دگرگونی و تکامل است که جان بردمن از آن بهعنوان «ترجمۀ پارسی از عناصر هنری یونانی» نام میبرد (Boardman, 2000: 77) و نیلندر نیز بهگونهای دیگر، از تفاوتهای مفهومی موجود میان این دو دوره سخن میراند: «پاسارگاد اقامتگاه تازۀ یک شاه و مردمی است که بهتازگی و البته با شتاب از ابهام قومیتی سربرآورده و درصدد تأثیر و تسلط هستند، اما تخت جمشید نمایانگر شهر یک شاهنشاهی با قدرت و سیطرۀ جهانی است که در شکوه و جلال نظیر ندارد...»(Nylander, 1970: 20) . 4-2-2. حضور شالیهای شیاردار در کاخ بردک سیاه؛ ویژگی شاخص هنر پاسارگادی از دیگر ویژگیهای معماری که در آثار بهدستآمده از کاخ بردک سیاه دیده میشود، وجود شالیهای شیاردار است که بر روی تهستونهای پلهای چهارگوش وجود داشته است. اگرچه در کاوشهای انجامشده هیچ نمونۀ سالمی بهدستنیامد که در موقعیت اصلی خود باشد، بقایای موجود برای نتیجهگیری اینکه شالیهای تالار کاخ بردک سیاه مشابه نمونههای موجود در کاخ اختصاصی کوروش (کاخ P) و متفاوت با نمونههای موجود در تخت جمشید بودهاند، کفایت میکند. به جهت بررسی هنری و امکان ردیابی پیشنمونههای هنری، شالیهای شیاردار از تهستونهای چهارگوش و یا شالیهای صاف و صیقلخورده که دارای یک سنت رایج در هنر و معماری خاور نزدیک هستند، بسیار بیشتر اهمیت دارند. شباهت آشکار شالیهای کاخ اختصاصی کوروش و کاخ بردک سیاه با نمونههای همزمانِ رایج در معماری ایونی در لیدیه و جزایر دریای اژه تا به آن حد است که انکار آن ناممکن بهنظرمیرسد. نکتۀ مهم دربارة تاریخگذاری این نوع از شالی ستونها در این است که تنها در بناهای مرتبط با کوروش بزرگ دیده میشوند و در آثار مرودشت و کاخ تخت گوهر که در کنار بنای آرامگاه ناتمام منتسب به کمبوجیه کاوش شده است، با نمونههای بدون شیار مواجهایم (Boardman, 2000: 65; Nylander, 1970: 103; Tilia, 1974: 200-4) 4-3. کاخ سنگ سیاه این بنای شاهی که در فاصلة 9 کیلومتری شمال باختری کاخ چرخاب و 400 متری شمال رودخانة دالکی در ارتفاع 39 متری از سطح دریا قرارگرفته است، 17 شامل یک تالار مرکزی و چهار ایوان در چهار سوی آن است که تالار مرکزی در حدود 24 در 20 متر مربع مساحت دارد و دارای شانزده ستون در دو ردیف هشتتایی است (تصویر 4). هر یک از پایهستونهای ساختمان به همان شکل چهارگوش دو پله و از دو سنگ سیاه و سپید تشکیل شده و چهار ایوان آن با چهار درگاه سنگی از چهار سو، تالار مرکزی کاخ را دربرمیگرفته است. هر یک از ایوانهای جنوبی، شمالی و باختری از دو ردیف هشتتایی ستون ساخته شده است، درحالیکه ایوان خاوری 28 ستون در دو ردیف چهاردهتایی داشته است. یافتهها نشاندهندۀ آن است که ستونهای تالار میانی و ایوانها از چوب با پوشش گچ ساخته شده و سرستونها، تندیسهایی بهگونة دو عقاب یا دو شیر پشت به هم بودهاند و همچنین دیوارهای خشتیِ بنا پوششی به رنگ سبز داشتهاند. این کاخ را در سال 1358 هـ.ش، اهالی محلی بهشدت آسیب زده و نابود کردهاند (یغمایی، 1391: 480). اگرچه امروزه سخنگفتن از تاریخ بنای سنگ سیاه به دلیل نابودی و تخریب آن، با توجه به ازمیانرفتن بسیاری از شواهد معماری و باستانشناختی کار سادهای نیست، بر اساس طرحی که از آن ارائه شده است، شباهت بسیاری را در نقشۀ کاخ با بناهای پاسارگاد و بهویژه کاخ بارعام یا کاخ S نشان میدهد. این موضوع در کنار استفاده از دو رنگ متفاوت برای پایهستونهای بنا و البته نبود نشانهای از حضور و استفاده از ابزار سنگتراشی شانهای، دقیقترین زمان بنای آن را دوران کوروش و بهویژه تاریخ بعد از فتح لیدی تخمین میزنند.18
آنگونه که از بررسی منابع تاریخی و نوشتاری روشن شد؛ تموکن، تخمکه، تخوکه و تئوکه همگی به یک محل جغرافیایی در حدود برازجان امروزی اشاره دارند و در این زمینه نیز بررسیهای باستانشناختی موفق شده است تمرکزی از محوطههای استقراری مرتبط با دورۀ هخامنشی را در نزدیکی شمال شهر برازجان کشف کند. شواهد باستانشناختی از سازههای شاهی موجود، در همراهی با منابع نوشتاری بهدستآمده از میانرودان بهخوبی، نسبتدادنِ پیشنۀ فعالیتهای شاهانه را در تموکن به زمان بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی (کوروش بزرگ) تأکید میکنند. در پژوهش حاضر تاریخ ساخت تمامی کاخهایی که تاکنون در منطقۀ برازجان کشف و کاوش شده است، براساس جنبههای فنی و هنری، به زمان کوروش بزرگ منتسب شده است؛ ادعایی که پیش از این، بهروشنی با استناد به کاخ چرخاب مطرح شده بود. در همین حال، ادامۀ فعالیتهای عمرانی در منطقۀ تموکن در زمان داریوش بزرگ، بهخوبی از گلنوشتههای تختجمشید روشن میشود؛ توجهی که براساس نظر بسیاری از پژوهشگران تنها میتوانسته ناشی از افزایش اهمیت راه دریایی خلیجفارس و نقشآفرینی منطقه بهعنوان بندرگاهی برای سازماندهی و هدایت مأموریتهای رسمی و دولتی در چارچوب سفر به بخشهای جنوبی خلیج فارس و سرزمینهای دورتری چون هند باشد. باوجوداین، نکاتی دربارة همخوانی مدارک تاریخی با یافتههای باستانشناختی و جغرافیای کهن منطقه باقی میماند که اشاره به آنها ضروری مینماید:
پینوشت 1. نام ایران در این جا برگردان نوشتۀ نگارندۀ مقاله است و بهنظرمیآید با توجه به سفر اگیبی (Egibi) به کرانههای خلیج فارس و در ادامۀ سفر زمینی وی تا همدان، منظور او به مفهوم گسترهای بوده است که امروزه داخل در مرزهای کشور ایران قرارمیگیرد و نه مرزهای شاهنشاهی هخامنشی (Zawadzki 1994: 124). 2.این سند با شمارۀ 31619 در موزۀ بریتانیا نگهداری میشود (Tolini, 2008: 8; Wunsch, 2003: 113). 3. شاید به این موضوع باید به دلیل جایگاه کرانهای تموکن در کرانۀ خلیج فارس و در راستای راهی که از ماد و پارس به خلیج فارس میرسیده است، توجه کرد (Henkelman, 2008: 306). 4. نئارخوس دریاسالار یونانی که به دستور اسکندر در سال 325 پ.م از دهانۀ رود سند تا انتهای شمالی خلیج فارس را برای اکتشاف کرانههای شمالی این خلیج پیمود. در خواندن نام وی تفاوتهایی وجود دارد، مستوفی «نئارخ» مینویسد (1335) و اقتداری از وی با نام «نئارک» یا «نئارخس» نام میبرد (1387).اگر چه توصیۀ دکتر وثوقی استفاده از واژۀ نئارخوس برای این نام است (وثوقی 1393: مصاحبۀ شخصی). 5. Mesambria: در این توصیفِ نئارخوس، مزامبریا بهخوبی با موقعیت «لیان» ایلامی در جنوب شبهجزیرۀ بوشهر یکی دانسته شده است (آمیه، 1381: 52 ؛ Pezard, 1914). 6. Stadia : واحد اندازهگیری مسافت در یونان باستان بوده که برابر با 164.5 متر برآورد شده است (نوربخش، 1369: 136). خوانش درست تر «استیدیا» است. 7. Granis : رودی که از «گرا» میآید. آریان در سفرنامۀ نئارخوس، دهانۀ آن را در فاصلۀ 200 استادیایی شمال مزامبریا (مکانی در شبهجزیرۀ بوشهر) معرفی میکند. این رود امروزه با رود شاپور، دالکی یا هله(Hilleh) همخوانی دارد (Arrian, 1809: 61). 8. دربارة ادعای کشف یک آبراه در منطقۀ برازجان از دورۀ هخامنشی و نقد آن نک: (Whitcomb, 1987 & Potts: 2010) 9. برای آگاهی بیشتر در رابطه با آثار معروف به قلات بحرین نگاه کنید: (Hojland & Anderson: 1997) 10. مختصات جغرافیایی کاخ چرخاب برابر است با 29 درجه، 15 دقیقه و 27 ثانیۀ شمالی و 51 درجه، 11 دقیقه و 20 ثانیۀ خاوری. 11. در گویش محلی دشتستانیها سنگ سیاه، «برد» (Bard) نامیده میشود و ازینرو «بردک سیاه» به معنای «سنگ سیاه کوچک» است (فخرایی، 1390: 15). 12. شالستونهای کاخ اختصاصی از سنگ سپید و شیاردار، اما شالیهای کاخ بارعام در پاسارگاد بدون شیار و از سنگ سیاه ساخته شده است. 13. مختصات جغرافیایی کاخ بردک سیاه برابر است با 29 درجه، 21 دقیقه و 15 ثانیه شمالی و 51 درجه، 6 دقیقه و 35 ثانیه خاوری. 14. گسترش نخلستانها در حاشیههای کاخ بردک سیاه و تا عرصۀ بنا با توجه به تصویری که یغمایی در سال 1350 از محوطة کاخ پیش از کاوشها تهیه کرده، مربوط به سالهای اخیر است. 15. با این تفاوت که اندازۀ هر یک از چهارگوش پلۀ زیرین پایهستونها در تالار مرکزی کاخ بردک سیاه 111 و بلندی آن 42 سانتیمتر است (6 سانتیمتر بلندتر از کاخ کوروش). پلة دوم که از سنگ سپید ساخته و پرداخته شده است، به شکل چهارگوش با اندازۀ 6/85 سانتیمتر برای هر سو و بلندی 19 سانتیمتر است (6 سانتیمتر کوتاهتر از نمونة کاخ کوروش). شال ستون نیز از سنگ آهک سپیدرنگ دارای شیارهای کاو ساخته شده و اگرچه در دو فصل کاوش به جز قطعههای شکسته و کوچک هیچ نمونۀ سالم بهدستنیامده است، با توجه به نمونههای موجود بایستی دارای قطری در حدود 82ـ84 سانتیمتر برای دو دایرۀ زیرین و زبرین و بلندای 5/18 سانتیمتر بوده باشد. فاصلۀ پایهستونها نیز از یکدیگر در راستای خاور به باختر 11/2 و در راستای شمال به جنوب 75/2 متر اندازهگیری میشود. 16. البته این تنها تاریخ ارائهشده برای این کاخ نیست و ارفعی تاریخ جدیدتر، یعنی دوران خشیارشا را پیشنهاد میکند (Arfa'I, 2008: 74) 17. مختصات جغرافیایی این کاخ برابر است با 29 درجه، 20 دقیقه و 17 ثانیۀ شمالی و 51 درجه، 9 دقیقه و 48 ثانیۀ خاوری. 18. پیر بریان اگرچه تاریخ 547- 546 پ.م را برای فتح لیدی و سارد تخمین میزند (1381:55) در جایی دیگر، این ادعا را که هیچ مدرک روشنی برای تعیین تاریخ دقیق فتح لیدیا وجود ندارد، سخنی واقع بینانهتر میشناسد (همان: 1407). 19. در پایان جا دارد از آقایان دکتر محمدباقر وثوقی، دکتر شاهرخ رزمجو و دکتر اسماعیل اسمعیلی بابت بازخوانی متن مقاله و ارائۀ پیشنهادهای لازم قدردانی کنم. در همین حال تأکید می شود مسوؤلیت هرگونه کاستی متوجة نگارندگان است.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمیه، پیر (1381)، تاریخ عیلام، برگردان شیرین بیانی، تهران، دانشگاه تهران. ابراهیمی، نصرالله (1388)، «تحلیل فضایی سازههای هخامنشی برازجان»، پایاننامه برای دریافت کارشناسی ارشد از گروه باستانشناسی دانشگاه تهران. اقتداری، احمد (1387)، «اسکندر در آرزوی فتح خلیج فارس»، بندر و دریا، شمارة 37، 9-158. اصطخری، ابراهیم (1927)، المسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن. بریان، پیر (1381)، امپراتوری هخامنشی، ترجمۀ ناهید فروغان، تهران، نشر فرزان روز و قطره. دارک، کن. آر. (1379)، مبانی نظری باستانشناسی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی. سرفراز، علی اکبر (1350)، «کشف کاخی از عهد کوروش کبیر در ساحل خلیج فارس»، باستانشناسی و هنر ایران، شمارۀ 7، 19-32. _________ (1388). «خلیج فارس براساس مطالعات باستانشناسی». باغ نظر، شماره 11، 52-29. شوارتس، پاول (1372)، جغرافیای تایخی فارس، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران. فخرایی، مجید (1390)، «بردک سیاه کاخی در اعماق تاریخ»، روزنامۀ جام جم، شمارۀ 21، 15. گنجی، محمدحسن و محمدباقر وثوقی (1386)، وصف خلیج فارس در نقشههای تاریخی، تهران، بنیاد ایرانشناسی. مستوفی، احمد (1335)، «سفر دریایی نئارخ در سواحل عمان و خلیج فارس»، مجلۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی، شمارۀ 4، سال سوم، تهران، دانشگاه تهران، 57-43. مستوفی، حمدالله (1913)، نزهة القلوب، به کوشش گای لسترنج، لیدن (هلند)، دانشگاه لیدن. مصطفوی، محمدتقی (1343)، اقلیم پارس: آثار تاریخی و اماکن باستانی فارس، تهران، انجمن آثار ملی ایران. یغمایی، اسماعیل، (1384)، گزارش فصل دوم کاوش کاخ بردک سیاه (منتشر نشده)، بایگانی کتابخانۀ پژوهشکدۀ باستانشناسی. __________ (1391)، گزارش فصل سوم کاوش کاخ بردک سیاه (منتشر نشده)، بایگانی کتابخانۀ پژوهشکدۀ باستانشناسی. Arfaee, A., 2008. The Geographical background of the Persepolis tablets. Chicago: University of Michigan (unpublished diss.).
Arrian, 1809, Indica; the voyage of Nearchus and Periplus of the Erythrean Sea, trans.by: Vincent. W., London.
Barnett, R. D., Falkner, M., 1962. The sculptures of Assur-Nasir-Apli II, Tiglath-Pileser III, Esarhaddon from the central and south-west palaces at Nimrud, London, British museum Press.
Boardman, J., 2000. Persia and the west. London: Thames and Hudson.
Boucharlat, R., Salles, J.F., 1981. The history of the Gulf from the fifth century B.C. to the seventh century A.D.: a review of the evidence, PSAS 11: 65-94.
Carter, R. A., Challis, K., Priestman, S. M., & Tofighian, H., 2006. The Bushehr hinterland: results of the first season of the Iranian-British Archaeological Survey of Bushehr Province, Iran , XLIV: 63-104.
Cook, J. M., 1983. The Persian Empire. Shocken Books.
d'Anville, B., 1764. Recherches géographiques sur le golfe Persique, et sur les bouches de l'Eufrate et du Tigre". Mémoires de llittérature, tires des registres de l'Académie Royale des Inscriotions et Belles-Lettres , 30, pp. 132-197.
Farkas, A., 1974. Achaemenid sculpture. Istanbul: Nederlans Historisch-Archaeologisch Instituut.
Garrison, M. B., Root, M.C., 1996/8. Persepolis seal studies: an introduction with provisional concordances of seal numbers and associated documents on Fortification Tablets 1-2087, Achaemenid History, Leiden.
Hallock, R., 1959. The Elamite texts from Persepolis, in: H. Franke, (ed.), Akten des vierundzwanzigsten internationalen Orientalisten-Kongresses München, Wiesbaden, pp. 177-79.
Henkelman, W., 2008. From Gabae to Taoce: the geography of the central administrative province, in: P. Briant, W. Henkelman, & M. Stolper (eds.), L'archive des fortifications de Persepolis, Paris, pp. 303-316.
Herodotus, 1828. Histories; the Nine Books of the history of Herodotus, translated by Gaisford, T. M. A., Laurent, P. E., (two vols.), London, Oxford.
Herzfeld, E., 1941. Iran in the ancient east, Oxford: Oxford University Press.
Hojland, F., Anderson, H., 1997. Qala'at al-Bahrain, the central monumental buildings (Vol. 2), Aarhus: Aarhus University Press.
Le Strange, G., (2011), The lands of the eastern Caliphate. New York: Cambridge University Press.
Mallowan, M., 1972. Cyrus the Great, Iran 10: 1-17.
Martin, H., 1984. The first Arab conquests in Fars, Iran 22: 39-54.
Meineke, A., 1849. Stephani Byzantii Ethnicorum quae supersunt. Berlin: Reimer.
Metzler, 1977. Ptolemaios’ geographie und die topographie der Persepolis fortification tablets, in: W. Voigt (ed.), XIX. Deutscher Orientalistentag, Wiesbaden: ZDMG Supplement 3/2, pp. 1058-9.
Nylander, C., 1965. Old Persian and Greek stonecutting and the chronology of Achaemenian monuments: Achaemenian problems I, American Journal of Archaeology 69: 49-55.
__________, 1966. The Toothed Chisel in Pasargadae: further notes on old Persian stonecutting, American Journal of Archaeology 70: 373-77.
_________, 1970. Ionians in Pasargadae; studies in old Persian architecture, Uppsala.
Pezard, M., 1914. Mission a Bender Bouchir. Paris: Geuthner.
Porada, E., 1985. Classic Achaemenian architecture and sculpture, in: I. Gershevitch (ed.), the Cambridge History of Iran (Vol. 2) the Median and Achaemenian Periods, Cambridge: Cambridge University press, pp. 793-827.
Posener, G., 1936. La premieàre domination perse en E´gypte. Cairo: Sous la Direction de I'Inst. Franc. d'Arch. Orient.
Potts, D. T., 2009. The Archaeology and early history of the Persian Gulf, in the Persian Gulf in History, Palgrave Macmillan, pp. 28-56
________, 2010. Achaemenid interests in the Persian Gulf, in: J. Curtis, & J. Simpson (eds.), the world of Achaemenid Persia history, art and society in Iran and the ancient Near East, London, Tauris. pp. 523-534
Reade, J., 2004. Assyrian sculpture, Lomdon, British Museum Press.
Roaf, M., 1989. The art of Achaemenians, in: R. W. Ferrier (ed.), the arts of Persia, Yale University Press, Pp. 26-46.
Root, M. C., 1979. The king and kingship in Achaemenid art. Leiden: Brill.
Sarfaraz, A. 1973. Borazjan, Iran 11: 188-9.
Schiwek, H., 1962. Der Persische Golf als schiffahrts-und seehandelsroute in Achämenidischer zeit und in der zeit Alexanders des großen, Bonner Jahrbucher.
Schmidt, E., 1953. Persepolis I. Chicago, Chicago University Press.
_________ , 1957. Persepolis II: Contents of the treasury and other discoveries, Chicago: Chicago University Press.
Stein, A., 1937. Archaeological reconnaissances in north-western India and south-eastern Iran, London, MacMillan and Co. Ltd.
Strabo, 1857. Geography of Strabo, translated by: Falconer, W., London, Bohn's Classical Library.
Stronach, D., 1964. Excavation in Pasargadae: second preliminary report, Iran 2: 21-40.
________, 1985. Pasargadae, a report on the excavations conducted by the British Institute of Persian Studies from 1961 to 1963, Oxford.
Tilia, A. B., 1974. Discoveries of an Achaemenian palace near Takht-I Rustam to the north of the terrace of Persepolis, Iran 12: 200-204.
Tolini, G., 2008. Les travailleurs Babyloniens et le palais de Taoke, Retrieved from www.achemenet.com.
Whitehouse, D., Williamson, A. G., 1973.Sasanian maritime Trade, Iran 11: 29-49.
Whitcomb, D., 1987. Bushire and the Angali canal, Mesopotamia 22: 311-336.
Wiesehofer, J., 2001. Ancient Persia from 550 B.C. to 650 A.D., trans. by: A. Azizeh, London, Tauris.
Wunsch, C., 2003. Urkunden zum Ehe-, Vermögens-und Erbrecht aus verschiedenen neubabylonischen Archiven (vol. 2), Islet.
Zadok, R., 1976. On the connections between Iran and Babylonia in the sixth century B.C. Iran 14: 61-78.
Zawadzki, S., 1994. The first Persian journey of Itti-Marduk-Balatu", AMI 27: 123-6. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,206 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,565 |