Extended Abstract
1. Introduction
The entrepreneurship has well-documented benefit for economic development, job creation, and innovation. However, a significant proportion of new ventures usually fail. A lot of scholars argue that business failure is generally good for the economy due to the release of resources from defunct businesses, which in turn creates a fund of floating resources for new ventures. Furthermore, business failure can lower costs for surviving businesses via vicarious learning. The first reason for doing this project was the large number of failed enterprises which left behind huge economic, political, and psychological losses. It is wise to investigate what happens for entrepreneurs when their businesses fail, what hinders them from recovery, as well as the necessities of the growth, creativity, and entrepreneurship in the community. By identifying the impacts and failure costs of rural entrepreneurs, we can be prepared for the potential failure and prevent it from turning into social and economic crisis in rural areas. The purpose of this article is to review research studies on business failures of rural entrepreneurs, all the way from the immediate aftermath to recovery and re-emergence. We examined the financial, social, and psychological costs of failure, as well as highlighting factors that may influence the magnitude of these costs.
2. Methodology
The statistical population of the study comprised all failed entrepreneurs in Kermanshah County (N=110). Research samples were randomly selected using the Krejcie & Morgan Table (1970), (n=86). To collect data, a researcher-made questionnaire was used. It comprised three parts: the first part consists of demographic characteristics of respondents; part two examines the types of failure costs (financial, social, and psychological) of rural entrepreneurs; the third part examines the factors affecting the failure cost of rural entrepreneurs. To measure the content validity, the questionnaire was delivered to the seven experts in the fields of entrepreneurship, rural development, management and rural sociology. After experts’ revisions, the validity of the questionnaire was confirmed. The reliability was calculated through Cronbach α test. The α coefficients were calculated for different variables of questionnaire which were between 0.79 and 0.91, indicating its suitability for collecting data.
For descriptive analysis, the mean and standard deviation were calculated. For inferential analysis (according to objectives of the research and considering the scale of variables), multiple regressions were used. In this analysis, the dependent variable is the costs of failure and the independent variables are the financial situation of entrepreneurs, their engagements in other businesses, gender, entrepreneurial experience, confidence, culture of failure, participating in entrepreneurship courses and optimism. It is worth noting that the variables of gender and employment to other businesses were virtually entered into SPSS.
3. Results
The results show that the loss of income, personal debt, low budget, sudden decline in social status, low self-esteem, a sense of stigma, feelings of sadness, blame of others and feelings of remorse and regret are the main costs that most entrepreneurs after the failure of business would have reported them. However, these costs could have implications for entrepreneurs. Regression analysis showed that gender, financial status, experience of entrepreneurship, employment in other businesses, participating in entrepreneurship courses, culture of failure, optimism and confidence variables that are effective in reducing the failure cost of rural entrepreneurs. In addition, the financial condition is variable that has the greatest effect on reducing the failure cost of rural entrepreneurs.
4. Discussion
The effects of business failure on the entrepreneur himself or herself, however, are more complex and arguably paradoxical. While failure may result in a potentially valuable learning opportunity for the entrepreneur, it may also turn into a traumatic experience that obstructs learning. If the costs of failure (i.e., financial, social, and psychological) are more than its benefits, entrepreneur may abandon the entrepreneurial careers. In such a situation, both the entrepreneur and society may lose.
The entrepreneurs who had better financial condition and welfare, are able to absorb the costs of failure easier than others. People who have considerable personal investments and savings were less engaged in financial, social, and psychological costs of failure.
5. Conclusion
The results of this research can be helpful for empowering and preparing small- and medium-sized enterprises for survival and development and strengthening the versatility of entrepreneurs, creating proper environment for learning from failures and errors, providing scientific and practical guidelines for policy making of development and sustainability of small- and medium-sized businesses. The results of this research will help policy makers to prepare the conditions that a business failure receive less negative implication and enact laws to reduce the damage of bankruptcy.
Acknowledgments
Islamic Azad University of Kermanshah has financially supported the current research.
Conflict of Interest
The authors declared no conflicts of interest.
مقدمه
اندیشمندان و صاحبنظران توسعه معتقدند ریشه بسیاری از مشکلات کشورهای درحالتوسعه و جهان سوم از جمله مشکلات شغلی و بیکاری، در توسعهنیافتگی روستاهای آنهاست. در ایران نیز مسائلی مانند بیکاری، مهاجرتهای روستاشهری، حاشیهنشینی و فقر همچون سایر کشورهای درحالتوسعه وجود دارد که ریشه همه اینها در توسعهنیافتگی روستایی و نرخ بالای بیکاری در روستاهاست. استان کرمانشاه نیز از این قاعده مستثنی نیست و همچون سایر مناطق کشور با چنین مشکلاتی مواجه است. نزدیک به 33 تا 34 درصد از جمعیت استان کرمانشاه در روستاها زندگی میکنند. این در حالی است که روستاهای کرمانشاه با مسائل اجتماعی و اقتصادی متعددی مواجه هستند که از میان آنها میتوان به مهاجرت فصلی یا دائمی روستاییان به شهر، بیکاری فزاینده، بینظمیها و اضطرابهای اجتماعی در اشکال مختلف به ویژه ناامنیها، ناهنجارهای رفتاری، کجخلقیهای اجتماعی و بداخلاقیها و غیره اشاره کرد. به دلیل توجهنکردن به اقتصاد روستاییان، این قشر به حاشیهنشینانی حاشیهدار در کلانشهرها تبدیل شدهاند. بنابراین باید اذعان کرد که توسعه روستایی این استان به عنوان زیربنای توسعه کل استان میتواند واجد نقش و تأثیر محوری باشد.
نکته حائز اهمیت این است که با وجود اهمیت روزافزون پدیده کارآفرینی و نقش آن در اقتصاد روستایی، وجود معضلات فراوان در سطح جامعه روستایی موجب کندی روند توسعه کارآفرینی روستایی شده است (Kia Kojori, Roodgar Nejhad, & Poor Eisa ,2012) . بنابراین شاهد نرخ بالای شکست کسبوکارهای کارآفرینی موجود هستیم. امروزه با توجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در کشور، بسیاری از کسبوکارهای کارآفرینی در همان سالهای اولیه شروع فعالیت خود با شکست مواجه میشوند (Elias, Notash, 2011) که به تبع آن هزینههای اقتصادی، اجتماعی، روحیروانی و جسمانیفیزیکی زیادی را به کارآفرینان و دیگر افراد جامعه تحمیل میکنند. آمار جهانی نیز نشان میدهد که از هر صد کسبوکار نوپا، 90 کسبوکار آنها شکست میخورد.
متاسفانه مشاهده میشود که بسیاری از کارآفرینان شکستخورده پس از تجربه شکست در کسبوکار خود، دست از کار میکشند و منزوی میشوند، در حالی که کارآفرینان میتوانند از شکست خود درس بگیرند و با شهامت دوباره از جا برخیزند و تلاش کنند. بنابراین بررسی این مسئله که برای کارآفرینان پس از تجربه تلخ شکست چه اتفاقی رخ میدهد که باعث میشود توانایی بازگشت و بهبودی را نداشته باشند، یکی از ضرورتهای بسترهای رشد، خلاقیت و کارآفرینی در جامعه است. شاید نتوان کاملاً از شکستخوردن کارآفرینان جلوگیری کرد، اما حداقل باید این اطمینان وجود داشته باشد که بستر مناسب در جامعه برای بهبودی و شروع مجدد برای کارآفرینان شکستخورده فراهم است. این بستر فراهم نمیشود، مگر اینکه نتایج و پیامدهای شکست بر زندگی کارآفرینان روستایی مشخص شود تا بتوان با برنامهریزیهای اصولی در جهت تخفیف این آثار و بازگشت دوباره کارآفرینان به محیط کسبوکار گام برداشت.
در چنین شرایطی شناسایی نتایج و آثار این شکستها به منظور توانمندسازی و آمادهکردن سازمانهای نوپا، کوچک و متوسط برای بقا و تعالی، حیاتی است. با وجود چنین ضرورتی پژوهشهای محدودی درباره شکست کارآفرینان انجام شده است. در عین حال اندک پژوهشهای موجود(Elias, Notash, 2011; Arasti, Gholami, 2010)نیز به شناسایی دلایل شکست پرداختهاند و به آثار و هزینههایی که این شکست میتواند بر زندگی کارآفرینان داشته باشد، کمتر پرداخته شده است. بنابراین هدف اصلی این تحقیق بررسی هزینههای شکست کارآفرینان و شناسایی عوامل مؤثر بر کاهش هزینههای شکست است تا در نهایت بتوان راهکارهای مؤثری را در جهت کاهش پیامدهای منفی شکست کارآفرینان و بازگشت آنها به محیط کسبوکار ارائه داد. در ادامه، مفهوم شکست بررسی شده است.
مروری بر ادبیات موضوع
بررسی پژوهشها نشان میدهد که تعابیر متفاوتی از شکست در اندیشههای مدیریت و کسبوکار ارائه شده است. این تعاریف را میتوان در یک سنخشناسی در قالب سه دیدگاه به صورت زیر دستهبندی کرد (Elias, Notash, 2011): دیدگاه اول شکست را معادل تعطیلشدن و انحلال کسبوکار میداند. بر اساس این تعریف هر کسبوکاری که از ادامه فعالیت خود دست بردارد و منحل شود، شکستخورده تلقی میشود. این دیدگاه با انتقادهایی روبهرو است؛ زیرا بر اساس این دیدگاه هر کارآفرینی که کسبوکاری را منحل کند، ناموفق قلمداد میشود. در حالی که دلایل فراوانی از جمله پایان زمان مأموریت و دستیابی کامل به اهداف و همچنین مشکلات شخصیمدیریتی، برای منحلشدن کسبوکارها وجود دارد (Headd, 2003). دیدگاه دوم تعریف دقیقتری از شکست ارائه میدهد و آن را معادل شکست تجاری میداند. این تعریف به کسبوکاری اشاره دارد که به اهدافش نرسیده و ورشکست شده است و در نتیجه مجبور میشود برخلاف تمایل خود از ادامه فعالیت دست بکشد و به انحلال تن دهد (Singh, Corner, & Pavlovich, 2007)
شفرد (2003) نیز اعتقاد دارد شکست کارآفرینانه زمانی رخ میدهد که درآمدهای سازمان بهشدت کم شده باشد یا هزینههای آن به قدری زیاد شود که شرکت ورشکست شده باشد و امکان ادامه فعالیت آن با مالکیت و مدیریت فعلی وجود نداشته باشد. او همچنین شکست پروژه را پایاندادن به پروژه به دلیل عملکرد ضعیف که تأمینکنندگان کلیدی منابع پروژه به صورت عملیاتی مشخص میکنند، تعریف میکند. آخرین دیدگاه شکست را لزوماً به معنای انحلال کسبوکار تلقی نمیکند، بلکه از شکست به عنوان دستنیافتن کارآفرینان به اهداف تعیینشده در زمان تأسیس یا مدیریت کسبوکار خود یاد میکند (Sitkin, 1992; Cannon & Edmondson, 2001). در این پژوهش نیز از این دیدگاه استفاده شده است.
هزینههای شکست
هزینههای شکست پیامدهای منفی شکست کسبوکار هستند که بر کارآفرین تأثیر میگذارند. بر اساس مرور ادبیات میتوان این هزینهها را به انواع مالی و اجتماعی و روانی طبقهبندی کرد که در ادامه بررسی میشوند.
هزینههای مالی شکست
در خوشبینانهترین حالت شکست، هزینههای مالی بر کارآفرین به شکل فقدان یا کاهش در درآمد شخصی تحمیل میشود. در حالی که انتظار میرود درجهای از هزینه مالی در نتیجه شکست وجود داشته باشد، موضوع جالب مربوط به این است که چطور کارآفرینان این هزینهها را مدیریت یا جذب میکنند. برای برخی از کارآفرینان، هزینههای مالی ممکن است به شکل بدهیهای شخصی باشد که سالها طول بکشد تا مشخص شود(Cope, 2011). در مقابل، بر اساس مفهوم نظری تنوع ریسک، کارآفرین سرمایهدار و با موقعیت رفاهی خوب، ممکن است بهآسانی هزینههای مالی مرتبط با شکست کسبوکار را جذب کند. با توجه به نظریههای اقتصادی رفتاری، آرورا و نانکومار (2011) گزارش میکنند که کارآفرینان با هزینههای فرصت زیاد، برای مثال کسانی که با تعداد زیادی از گزینههای بیرونی برای سرمایهگذاری کانونی روبهرو هستند، بیشتر علاقهمند موفقیت و سرمایهگذاری در کسبوکار خود هستند که به موجب آن، شانس سود مالی بزرگ یا خسارات مالی بزرگ برای آنها افزایش مییابد. به این ترتیب، در صورت شکست کسبوکار، کارآفرینان ممکن است هزینههای مالی قابل توجهی را متحمل شوند. با وجود این، با توجه به در دسترسبودن گزینههای جایگزین مانند اشتغال یا دیگر سرمایهگذاریها، آنها نیز ممکن است بهآسانی قادر به جذب این هزینهها شوند.
هزینههای روانی شکست
بررسی ادبیات نشان میدهد دو هزینه مرتبط روانشناختی همراه با تجربه کارآفرینان از شکست کسبوکار وجود دارد: عاطفی و انگیزشی. تعدادی از احساسات منفی با شکست کسبوکار مرتبط هستند؛ از جمله درد، ندامت، شرم، تحقیر، خشم، احساس گناه، سرزنش و همچنین ترس از ناشناختهها (Cope, 2011) . مطالعه موردی انجامشده سماندی و همکاران (2008) نشان میدهد که برچسب شکست نه تنها به قابلیت ورشکستگی شرکتهای کارآفرینانه از طریق از دست دادن روابط و مذاکرات مجدد آسیب میزند، بلکه رهبران این شرکتها گزارش کردهاند که به دلیل برچسبهای بد صدمه دیدهاند و شرمنده شدهاند. بعضی شکستهای کارآفرینانه میتواند از لحاظ عاطفی و مالی دردناک باشد (Shepherd, 2003)؛ به ویژه در زمینههایی که شکست کارآفرین بیرون از انتظارات هنجاری قضاوت میشود و به کارآفرین برچسب شکست زده میشود.
نقطه مشترک مطالعات این تصور است که شکست کسبوکار با از دست دادن شی یا فردی مهم تشابه دارد. در همین خصوص، شفرد (2003) بر غم و اندوه به عنوان اصطلاحی جمعی تمرکز دارد که تعدادی از احساسات منفی تولیدشده از زیانهای مرتبط با شکست را توصیف میکند؛ اندوه واکنش عاطفی منفی به از دست دادن کسبوکار و توانایی رهاسازی علائم رفتاری، تجربی و فیزیولوژیکی است؛ برای مثال، سینگ و همکاران (2007) و کوپ (2011) گزارش میکنند که در میان کارآفرینانی که آنها دربارهشان مطالعه کردهاند، غم و اندوه با اضطراب، حملات هراس، ترس، خشم و در برخی موارد با علائم فیزیولوژیکی مانند خستگی، فشار خون بالا، بیخوابی و کاهش وزن همراه بوده است. این آثار عاطفی و فیزیولوژیکی شکست کسبوکار میتواند خود را به عنوان افسردگی با درجات مختلفی از شدت آشکار کند که به نوبه خود میتواند آثار نامطلوبی بر انگیزه افراد بگذارد (Singh et al, 2007). نظریههای غم و اندوه کارآفرینی درک ما را از انگیزه عمیقتر میکند. تجربه شکست میتواند آثار انگیزشی نامطلوبی به دلیل تولید احساس «درماندگی» داشته باشد. بنابراین باورهای افراد را در توانایی خود برای انجام موفقیتآمیز وظایف خاص در آینده کاهش میدهد و به نشخوار فکری که مانع عملکرد کاری میشود، منجر میشود (Shepherd, 2003)
هزینههای اجتماعی شکست
شکست میتواند به هزینههای اجتماعی در ارتباط با تأثیر آن بر روابط شخصی و حرفهای منجر شود. برای مثال، سینگ و همکاران (2007) و کوپ (2011) به فروپاشی ازدواج و روابط نزدیک در نتیجه شکست اشاره میکنند. کیفیت روابط بعد از شکست میتواند کاهش یابد و فرد کارآفرین ارزش اجتماعی خود را از دست دهد. در همین خصوص مطالعه وایلی (1998) نشان داد که شکست کسبوکار میتواند آسیبهای مهمی را بر روان و جسم کارآفرین داشته باشد. او گزارش میکند که شکست کسبوکار بر کاهش اعتمادبهنفس کارآفرین و روابطی که با مردم دیگر دارد، تأثیر میگذارد. کاردن و مکگراث (1999) معتقدند که شکست میتواند به تحقیر و پشیمانی منجر شود و فرد احترام خانواده، دوستان و اطرافیانش را از دست بدهد. آنها معتقدند شکست میتواند باعث از دست دادن اعتمادبهنفس، کاهش موقعیت اجتماعی و کاهش جایگاه فرد در چشم خود و دیگران باشد (Shepherd, 2003).
شکست در کسبوکار حتی میتواند بر زندگی خانوادگی کارآفرین نیز تأثیرگذار باشد. در همین زمینه، سینگ و همکاران (2007) موارد مشابهی از فاصله اجتماعی از روابط شخصی حیاتی با خانواده و دوستان را گزارش میکنند که منجر به احساس ناامیدی و خجالتزدگی میشود. همچنین آنها متوجه شدند که سه مورد از پنج طلاق، در ماههای اولیه شکست رخ میدهند. کاردون و همکاران (2011) با تجزیهوتحلیل حسابهای عمده روزنامه آمریکا از شکست کسبوکار ذکر میکنند که اغلب تأثیر شکست که به طور فراوان گزارش شده است، ایجاد حس لکه ننگ اطراف کارآفرینانی است که شکست را تجربه کرده بودند، برای مثال، شکست منجر به تبعید و پایان ناگهانی مسیر حرفهای فرد میشود. برچسب شکست همچنین میتواند به تبعیض منفی با توجه به فرصتهای شغلی و دسترسی به منابع آینده مثل منابع مالی و انسانی منجر شود (Shepherd & Haynie, 2011) .
بوکارت و همکاران (2011) به نقل از لامبرچ و تو (2009) ذکر میکنند که کارآفرینان ورشکسته از ذهنیت موجود درباره ورشکستگی شکایت میکنند. بعضی کارآفرینان شکستخورده تأیید میکنند که آنها در محیط اجتماعی برچسب زده میشوند و در نتیجه احساس شرمندگی میکنند. آنها بیان میکنند که افراد جامعه به علت اصلی ورشکستگی توجه ندارند و بدون در نظر گرفتن دلایل ممکن دیگر برای منحلشدن، ورشکستگی در جامعه تنفرآمیز و فریبآمیز تلقی میشود. کارآفرینان شکستخورده از نظر بسیاری از مردم، مشکوک هستند و نمیتوان به آنها اطمینان کرد. این مسئله حتی می تواند به از دست دادن دوستان و خویشاوندان برای کارآفرینان منجر شود. در این بخش به خلاصهای از مطالعات انجامگرفته در خصوص هزینههای شکست کارآفرینان اشاره میشود (جدول شماره 1).
با توجه به موارد اشارهشده، در چارچوب مفهومی که برای این تحقیق طراحی شده است، شکست به عنوان فرایند فرض شده است (تصویر شماره 1). در این چارچوب هزینههای شکست میتواند کارآفرین را در جهت بازگشت دوباره به محیط کسبوکار و یا بالعکس آن، رها کردن فعالیت کارآفرینی هدایت کند.
روششناسی تحقیق
این تحقیق از نظر ماهیت از نوع پژوهشهای کمّی و از نظر هدف از نوع کاربردی و به لحاظ روشهای دستیابی به حقایق و دادهپردازی، توصیفیپیمایشی محسوب میشود. جامعه آماری تحقیق حاضر، شامل کارآفرینان روستایی میشود که از سال 1387 تا پایان سال 1393 در زمینه گردشگری، صنایع دستی، مشاغل خانگی، صنایع تبدیلی و تکمیلی و کشاورزی در سطح روستاهای شهرستان کرمانشاه مشغول به فعالیت هستند. این افراد حداقل به مدت دو سال متوالی فعالیت داشتند و در تولید محصول یا ارائه خدمت خود نوآوری داشتهاند. محقق با جمعآوری فهرست افراد از طریق مراجعه به سازمانهای مربوطه از جمله سازمان جهاد کشاورزی استان کرمانشاه، سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان و اداره کل شیلات استان، این افراد را با توجه به نوع و محل اجرای طرح، شناسایی کرد. سپس در بین کارآفرینان با استفاده از شاخصهای درنظرگرفتهشده، کارآفرینان شکستخورده شناسایی شدند. این شاخصها عبارتند از: انحلال کسبوکار، کارایی اقتصادینداشتن، درآمد کافی نداشتن و دستنیافتن کارآفرینان به اهداف تعیینشده در زمان تأسیس.
با استفاده از این شاخصها، حجم نمونه مدنظر شامل 110 نفر از کارآفرینان روستایی شکستخورده شد که با استفاده از جدول کرجسی و مورگان، حجم نمونه 86 نفر تعیین شد. اما به دلیل بهروزنبودن و دقیقنبودن آمار کارآفرینان روستایی و غیرفعالبودن در هنگام مراجعه یا مشکل دسترسی به کارآفرینان، تنها 69 پرسشنامه تکمیل شد و میزان بازگشت 80 درصد محاسبه شد. این میزان بازگشت بر اساس توصیه بورگ و گال (1982) قابل قبول است.
ابزار این پژوهش پرسشنامه محقق ساختهای بود که پژوهشگران این تحقیق بر اساس مرور ادبیات و چارچوب تحقیق طراحی و تنظیم کردند. پرسشنامه شامل سه بخش بود که بخش اول، اطلاعات مربوط به ویژگیهای فردی پاسخدهندگان را گردآوری میکرد. بخش دوم به بررسی انواع هزینههای مالی و اجتماعی و روانی شکست کارآفرینان روستایی میپرداخت. بخش سوم نیز مربوط به بررسی عوامل مؤثر بر کاهش هزینههای شکست کارآفرینان روستایی بود. به منظور سنجش روایی محتوایی، پرسشنامه در اختیار هفت نفر از متخصصان رشتههای کارآفرینی، توسعه روستایی، مدیریت و جامعهشناسی روستایی قرار گرفت. پس از انجام اصلاحات لازم، روایی پرسشنامه تأیید شد. سپس از طریق آزمون آلفای کرونباخ پایایی آنها محاسبه شد.
مقدار ضرایب آلفای محاسبهشده برای متغیرهای بخشهای مختلف پرسشنامه بین 79/0تا 91/0 محاسبه شد که مبین اعتبار مناسب آن برای گردآوری دادههاست. به منظور تحلیل توصیفی، از میانگین انحراف معیار استفاده شد. در بخش تحلیل استنباطی نیز با توجه به هدف پژوهش و با در نظر گرفتن مقیاس متغیرها، از آزمون رگرسیون چندگانه استفاده شد که در این تحلیل میزان هزینههای شکست کارآفرینان به عنوان متغیر وابسته و متغیرهای وضعیت مالی، اشتغال به کسبوکارهای دیگر، جنسیت، تجربه کارآفرینی، اعتمادبهنفس، فرهنگ شکست، گذراندن دوره کارآفرینی و خوشبینی به عنوان متغیرهای مستقل در نظر گرفته شدند. همچنین متغیرهای جنسیت و اشتغال به کسبوکارهای دیگر به صورت مجازی وارد صفحه گسترده نرمافزار SPSS شدند.
یافتهها
ویژگیهای فردی کارآفرینان روستایی
در این پژوهش کارآفرینان به پنج گروه سنی 34-24، 45-35، 56-46، 67-57 و بیشتر از 67 سال تقسیم شدند. بر اساس نتایج بهدستآمده بیشترین فراوانی مربوط به گروه سنی34-24 ساله است. به عبارت دیگر بخش اعظم جامعه آماری پژوهش را کارآفرینان جوان تشکیل میدهند. از بین 69 کارآفرین مدنظر 45 نفر از آنان مرد و 19 نفر از آنان زن بودند. از مجموع 69 نفر پاسخگو، 5 نفر تحصیلات ابتدایی، 7 نفر مدرک سیکل، 12 نفر مدرک دیپلم و فوقدیپلم، 29 نفر مدرک لیسانس و 16 نفر مدرک بالاتر از لیسانس داشتند. به علاوه در این پژوهش شغل والدین کارآفرینان به دو گروه (کشاورزی و غیرکشاورزی) تقسیم شد. نتایج بهدستآمده نشان داد که اکثر کارآفرینان در زمینه شغلی والدین خود (کشاورزی) مشغول به فعالیت هستند.
اولویتبندی هزینههای مالی شکست کارآفرینان
جدول شماره 2 نتایج رتبهبندی انواع هزینههای مالی را بین کارآفرینان روستایی نشان میدهد. »کاهش درآمد« با بیشترین میانگین کسبشده از سوی کارآفرینان در صدر جدول قرار دارد و »هزینههای بدهی شخصی« و »نزول کردن پول« به ترتیب در رتبههای بعدی قرار دارند. از سوی دیگر، «اعلام ورشکستگی« و »مصادره اموال« در رتبههای آخر هزینههای مالی قرار دارند که کارآفرینان بعد از شکست با آن روبهرو میشوند. از آنجا که کارآفرینان به طرق مختلف بعد از مواجه با شکست اجازه نمیدهند به ورشکستگی و مصادره اموال برسند، بدیهی به نظر میرسد که این دو متغیر در رتبههای آخر قرار بگیرند. به عبارت دیگر کارآفرین در مراحل اولیه شکست کسبوکار خود با کاهش درآمد روبهرو میشود و در مراحل بعدی در صورتی که نتواند این کاهش درآمد را از طرق مختلفی همچون فروختن داراییها و نزولکردن پول جبران کند، با شکست مواجه خواهد شد و با اعلام ورشکستگی در نهایت اموال کارآفرینان از طریق بانک و سازمانهای مربوطه مصادره خواهد شد.
اولویتبندی هزینههای اجتماعی شکست کارآفرینان
جدول شماره 3 نتایج رتبهبندی انواع هزینههای اجتماعی را در بین کارآفرینان روستایی نشان میدهد. »کاهش ناگهانی در موقعیت اجتماعی« با بیشترین میانگین کسبشده از سوی کارآفرینان در صدر جدول قرار دارد و »ایجاد حس لکه ننگ بودن« و »دسترسینداشتن به منابع در آینده« به ترتیب در رتبههای بعدی قرار دارند. از سوی دیگر، کارآفرینان تخریب روابط شخصی و »طلاق» را به عنوان هزینههای مالی شکست در رتبههای آخر قرار دادهاند. به عبارت دیگر کارآفرینان در مواجه با شکست، اولین آسیبی که دچار میشوند، همان از دست دادن موقعیت و جایگاه در جامعه است. ترس از دست دادن موقعیت اجتماعی حتی میتواند به عنوان عامل بازدارندهای در کارآفرینشدن افراد عمل کند. البته در جوامع مختلف برخورد جامعه با فرد شکستخورده میتواند متفاوت باشد.
اولویتبندی هزینههای روانی شکست کارآفرینان
جدول شماره 4 نتایج رتبهبندی انواع هزینههای روانی را بین کارآفرینان روستایی نشان میدهد. «احساس غم و اندوه« و »سرزنش دیگران« با بیشترین میانگین کسبشده از سوی کارآفرینان در صدر جدول قرار دارد و »کاهش اعتمادبهنفس« و »احساس ندامت و پشیمانی« به ترتیب در رتبههای بعدی قرار دارند. از سوی دیگر، کارآفرینان در هزینههای »ترس از ناشناختهها« و »احساس خشم« نمره کمتری دریافت کردهاند. به عبارت دیگر اکثریت کارآفرینان بعد از شکست در کسبوکار خود به احساس غم و اندوه دچار میشوند. غم و اندوه واکنش طبیعی و سالم به از دست دادن چیز مهمی در زندگی است. غم و اندوه کارآفرین بهمرور زمان کاهش مییابد، اما ممکن است به تجربهای دردناک و طولانی برای او تبدیل و باعث درماندگی شدید او شود.
عوامل مؤثر بر کاهش هزینههای شکست کارآفرینان روستایی
برای پیشبینی تأثیر متغیرهای مستقل تحقیق بر میزان هزینههای شکست کارآفرینان روستایی از رگرسیون چندگانه به روش گامبهگام استفاده شد. پس از ورود متغیرهای سن، سطح تحصیلات، جنسیت، تجربه کارآفرینی، اشتغال به کسبوکارهای دیگر، گذراندن دورههای کارآفرینی، وضعیت مالی، فرهنگ شکست، خوشبینی و اعتماد به نفس که در تحلیل همبستگی معنیدار شده بودند، هشت متغیر در این معادله باقی ماندند و تحلیل رگرسیون تا هشت گام پیش رفت. ضریب تعیین تعدیلشده نشان میدهد که این متغیرهای مستقل میتوانند 8/65 درصد از واریانس متغیر میزان هزینههای شکست را تبیین کنند. از طرفی بررسی ضرایب رگرسیون استانداردشده نشان میدهد که متغیر وضعیت مالی (425/0-=ß) در مقایسه با سایر متغیرها سهم و نقش بیشتری در میزان هزینههای شکست کارآفرینان دارد. این در حالی است که تمام متغیرهای مستقل تأثیر معکوس و معنیداری داشتند. مقادیر منفی بتا نشان میدهد که با افزایش میزان متغیرهای تجربه کارآفرینی، اشتغال به کسبوکارهای دیگر، گذراندن دورههای کارآفرینی، وضعیت مالی، جنسیت، فرهنگ شکست، خوشبینی و اعتمادبهنفس، میزان هزینههای شکست کارآفرینان روستایی کاهش خواهد یافت (جدول شماره 5).
نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که متغیرهای وضعیت مالی، اشتغال به کسبوکارهای دیگر، جنسیت (مردبودن)، تجربه کارآفرینی، اعتماد به نفس، فرهنگ شکست، گذراندن دوره کارآفرینی و خوشبینی در مجموع توانستهاند 66 درصد از تغییرات متغیر وابسته تحقیق را تبیین کنند. سایر تغییرات مربوط به عواملی است که در این تحقیق مطالعه نشدهاند. با توجه به نتایج جدول شماره 6، معادله رگرسیونی برابر است با:
Y=915.3 -0.412 X1 -0.433 X2 - 0.246X3 - 0.309X4 -0.332 X5 - 0.408 X6 - 0.232X7 -0.215 X8
Y: هزینههای شکست کارآفرینان؛ X1: وضعیت مالی؛ X2: اشتغال به کسبوکارهای دیگر؛ X3: جنسیت؛ X4: اعتمادبهنفس؛ X5: تجربه کارآفرینی؛ X6: فرهنگ شکست؛ X7: گذراندن دوره کارآفرینی؛ X8: خوش بینی.
همچنین بر اساس نتایج حاصل از جدول شماره 6 مشاهده میشود که متغیر وضعیت مالی (444/0B=-) بیش از دیگر متغیرها بر میزان هزینههای شکست کارآفرینان تأثیر میگذارد و بعد از آن متغیرهای اشتغال به کسبوکارهای دیگر (350/0B=)، جنسیت (319/0B=-)، اعتمادبهنفس (272/0B=-) و تجربه کارآفرینی (251/0B=-) قرار میگیرند.
بحث و نتیجهگیری
نتایج مطالعه نشان داد که کاهش درآمد، بدهی شخصی، نزولکردن پول، کاهش ناگهانی در موقعیت اجتماعی، کاهش اعتمادبهنفس، ایجاد حس لکهننگبودن، احساس غم و اندوه، سرزنش دیگران و احساس ندامت و پشیمانی بیشترین هزینههایی هستند که اکثر کارآفرینان بعد از شکست کسبوکار به آنها دچار میشوند. این هزینهها میتوانند آثاری را برای کارآفرینان به دنبال داشته باشند. آثار شکست کسبوکار بر کارآفرین، بسیار پیچیده و به طور قابل بحثی ضدونقیض است؛ در حالی که شکست ممکن است به فرصت یادگیری ارزشمندی برای کارآفرین شکستخورده منتهی شود (McGrath, 1999)، ممکن است تجربه احساسی و ضربهای برای آنها باشد (Cope, 2011) که مانع یادگیری میشود. اگر هزینههای شکست (مالی و اجتماعی و روانشناسی) در مقایسه با منافع یادگیری از شکست بسیار زیاد باشند، کارآفرینان ممکن است ترجیح دهند که به فعالیت کارآفرینی پایان بدهند. در چنین موقعیتی هر دو کارآفرین و جامعه ممکن است شکست بخورند.
نتایج نشان داد که متغیرهای وضعیت مالی، اشتغال به کسبوکارهای دیگر، جنسیت، تجربه کارآفرینی، اعتمادبهنفس، فرهنگ شکست، گذراندن دوره کارآفرینی و خوشبینی متغیرهایی هستند که بر اساس معادله رگرسیون به دست میآیند و بر کاهش هزینههای شکست کارآفرینان روستایی مؤثرند. ضمن اینکه وضعیت مالی متغیری است که بیشترین نقش را بر کاهش هزینههای شکست کارآفرینان روستایی دارد. در ادامه، به تبیین هریک از یافتههای پژوهش به طور مجزا پرداخته میشود.
نتیجه رگرسیون نشان داد که وضعیت مالی بر کاهش هزینههای شکست تأثیر دارد. نتایج مطالعات مینیتی و بیگراو (2001) و کوپ (2011) نیز مؤید این یافته هستند. کارآفرینانی که وضعیت مالی و رفاهی بهتری دارند، آسانتر از دیگران قادر به جذب هزینههای شکست هستند. افرادی که سرمایهها و پساندازهای شخصی قابل توجهی دارند، کمتر دچار هزینههای مالی و اجتماعی و روانی شکست میشوند. آنها بهراحتی میتوانند خسارتها و زیانهایی را که در پی شکست برای آنها به وجود آمده است، جبران کنند و حتی بدون گرفتن کمک مالی از دیگران دوباره کسبوکار خود را از سر بگیرند.
اشتغال به کسبوکارهای دیگر نیز در کاهش هزینههای شکست کارآفرینان روستایی مؤثر است. این یافته با نتیجه تحقیق یوسباساران و همکاران (2010) همسو است. او استدلال میکند که هزینههای احساسی از شکست ممکن است برای کارآفرینان ماهری که همزمان چندین کسبوکار دارند، »رقیق« یا »ملایم« باشد، چون آنها حداقل یک کسبوکار دیگر دارند که بر آن تمرکز کنند و دچار هزینههای شکست نشوند. در مقابل، کارآفرینان سریالی یا متوالی، برای مثال کسانی که تنها مالک یک کسبوکار در یک زمان هستند، ممکن است در مقایسه با همتایان خود با کسبوکارهای متعدد، هزینههای روانی شکست را به میزان بیشتری احساس کنند.
یکی دیگر از متغیرهای تأثیرگذار بر میزان هزینههای شکست کارآفرینان روستایی، جنسیت (مردبودن) است. مردبودن کارآفرین باعث کاهش هزینههای شکست میشود. به عبارت دیگر، زنان کارآفرین در مقایسه با مردان کارآفرین هزینههای بیشتری دارند. این یافته با نتایج تحقیقات موبوبیا (2012) و گزارش دیدهبان جهانی (2016) همسو است که معتقدند زنان در مقایسه با مردان بیشتر ترس از شکست دارند و در مواجه با شکست متحمل هزینههای بیشتری میشوند. در جامعه درباره موفقیت زنان کارآفرین تردید وجود دارد. فرهنگ اقتدارگرا و مردسالار همواره رواجدهنده باورهای سنتی و کلیشههای جنسیتی بوده است و از ابتدا، تربیت و اجتماعیشدن دختران، در نظر گرفتن خود به عنوان جنس دوم و تضعیف اعتمادبهنفس و تعمیق حس حقارت و خودکمبینی تواناییهای خویش را در پی داشته است. این دلایل باعث شده است که زنان کارآفرین با اولین شکست در کسبوکار خود، با موجی از سرزنشها و تحقیرهای اطرافیان روبهرو شوند که شکست را به ناتواناییهای آنان نسبت میدهند و از سوی دیگر حاضر به کمک و حمایت از کارآفرین زن شکستخورده نیستند، در نتیجه این عوامل میتواند زنان کارآفرین را از فعالیت دوباره منصرف کند.
گذراندن دورههای کارآفرینی از دیگر متغیرهای تأثیرگذار بر کاهش هزینههای شکست کارآفرینان است. نتایج مطالعات شفرد (2003) و یوسباساران و همکاران (2013) نیز مؤید این یافته هستند. آنها معتقدند در این دورهها درباره احتمال شکست کارآفرینان و صدمات عاطفی و اینکه چطور میتوانند از شکست یاد بگیرند، صحبت میشود. نادیدهگرفتن شکست به عنوان احتمالی واقعی برای کارآفرینان باعث میشود زمانی که با شکست روبهرو میشوند، آمادگی لازم را نداشته باشند. در حالی که آگاهی کارآفرین از احتمال شکست در کسبوکار میتواند یادگیری و موفقیت آنها را در آینده تسهیل کند. داشتن تجربه کارآفرینی موفق نیز بر کاهش هزینههای شکست کارآفرینان روستایی مؤثر است. مطالعات انجامشده توسط کوپ (2011)، گامپر و همکاران (2010) و کاردون و همکاران (2011) نیز این یافته را تأیید می کنند. نتایج تحقیق آنها در شکست کسبوکارهای کارآفرینانه نشان داد که کارآفرینانی که قبلاً مالک کسبوکار موفقی بودهاند، در مقایسه با کسانی که قبلاً مالک کسبوکار موفق نبودهاند، بیشتر قادرند خودشان را از »قیدهای عاطفی قدرتمند شکست« دور کنند. به عبارت دیگر، کارآفرینان سریالی موفق میتوانند برای اطمینان خاطر مجدد به دستاوردهای گذشته خود برگردند و با انرژی بیشتر و اعتماد به تواناییهای خود فعالیت را از سر بگیرند.
فرهنگ شکست نیز از عوامل مؤثر بر کاهش هزینههای شکست کارآفرینان است. در جوامعی که فرهنگ شکست پذیرفته شده است، در مقایسه با جوامعی که فرهنگ شکست در آنها پذیرفته نشده است، کارآفرینان با هزینههای شکست کمتری روبهرو میشوند. این جوامع با شکست کسبوکار با درجهای از تحمل و پذیرش و ذهن باز رفتار میکنند. نتایج مطالعات کاو و همکاران (2001) و لاندیر (2005) نیز مؤید این یافته هستند. در بعضی مناطق و کشورها شکست کارآفرینانه استیگماست، در حالی که در کشورهای دیگه برچسب اجتماعی کمتری به شکست زده میشود. برای مثال، در حالی که کارآفرینان شکستخورده اغلب در ژاپن و فرانسه برچسب زده میشوند، فرهنگ موجود در سیلیکان والی شکست را به عنوان مدال افتخار در نظر میگیرد.
خوشبینی، از دیگر متغیرهای مؤثر بر کاهش هزینههای شکست کارآفرینان است. این یافته با نتایج تحقیق یوسباساران و همکاران (2003) و سلیگمن (2006) همسو است. آنها معتقدند بر مبنای روانشناسی مثبت، کارآفرینانی که »خوشبینی آموخته« را نمایش میدهند، به احتمال زیاد احساس شکست را ایجاد میکنند به شیوهای که به بهبود کمک کند و آنها را به انجام فعالیتهای کارآفرینی آینده سوق دهد. افرادی که خوشبین هستند، به احتمال زیاد دلیل مشکل را گذرا و سطحی در آثار آن میبینند. در نتیجه، احتمال بیشتری دارد که افراد خوشبین سختی را چالش تلقی کنند، مشکلات را به فرصتها تبدیل کنند، تلاش کنند مهارتها را انطباق و توسعه دهند، اعتمادبهنفس خود را حفظ کنند، بهسرعت از موانع عبور کنند و باقی بمانند.
همچنین نتایج نشان داد که اعتمادبهنفس بر کاهش هزینههای شکست کارآفرینان تأثیر دارد. این یافته با نتایج تحقیق هیوارد و همکاران (2010) همسو است. آنها معتقدند که اعتمادبهنفس، برای مثال باور محرک احساسات در تواناییهای خود و حتی اعتمادبهنفس بیش از اندازه میتواند احساسات مثبتی ایجاد کند که انعطافپذیری کارآفرینان را تسهیل کند. اگرچه آنها به صراحت به بررسی هزینههای شکست نپرداختهاند، مفهوم نظریهپردازی آنها این است که اعتمادبهنفس کارآفرینان ممکن است هزینههای احساسی از شکست را کاهش دهد؛ حتی اگر احتمال شکست را افزایش دهد. افراد با اعتمادبهنفس به تواناییهایشان اعتماد میکنند، حس میکنند بر زندگیشان تسلط دارند و باور دارند که در طیفی منطقی قادر به انجام کارهایی هستند که میخواهند و برایش برنامهریزی میکنند. افراد با اعتمادبهنفس احتمال ردشدن از سوی دیگران را قبول میکنند، به دلیل اینکه به تواناییهای خودشان اعتماد دارند. آنها خودشان را میپذیرند و این حس را ندارند که باید خودشان را وفق بدهند تا پذیرفته شوند.
بر پایه مطالب ذکرشده در جهت کاهش هزینهها و آثار منفی شکست کارآفرینان و بازگشت آنها به محیط کسبوکار، این موارد به عنوان پیشنهاد ارائه میشود: با توجه به اینکه وضعیت مالی متغیری است که بیشترین نقش را بر کاهش هزینههای شکست کارآفرینان روستایی دارد، بنابراین پیشنهاد میشود دولت قوانینی را به منظور کاهش آسیبهای ورشکستگی و تشویق ریسکپذیری در بین کارآفرینان تصویب کند و بودجهای برای کمک به کارآفرینان مستعد شکست و کارآفرینان ورشکسته در نظر گرفته شود که بتوانند بعد از شکست دوباره فعالیت خود را از سر بگیرند و در هنگام شروع نیز با ترس از شکست مقابله کنند.
زنان کارآفرین در مقایسه با مردان کارآفرین هزینههای بیشتری متحمل میشوند. بنابراین ضروری است برنامههایی برای آموزش و بهسازی توانمندیها و قابلیتهای زنان روستایی برای غلبه بر ضعفهای موجود در سطح آگاهی و مهارتی آنها در مقایسه با مردان در مواجه با شکست در نظر گرفته شود و از سوی دیگر با استفاده از رسانهها فرهنگسازی در تغییر نگرش جامعه به توانمندی زنان در فعالیتهای اقتصادی و اعتماد به آنها صورت گیرد. با توجه به تأثیر گذراندن دورههای کارآفرینی بر کاهش هزینههای شکست کارآفرینان، پیشنهاد میشود سازمانهای متولی مانند سازمان فنیوحرفه ای، دورهها و کارگاههای آموزشی در زمینه احتمال شکست کارآفرینان و صدمات عاطفی و اینکه چطور میتوانند از شکست یاد بگیرند، تشکیل دهند تا کارآفرینان روستایی بتوانند با شرکت در این دورهها خود را در برابر شکست و چالشهای فضای کسبوکار مجهز کنند و در هنگام شکست آمادگی لازم در مدیریت بحران را داشته باشند.
نتایج نشان داد که اعتماد به نفس بر کاهش میزان هزینههای شکست کارآفرینان تأثیر دارد. بنابراین پیشنهاد میشود ترویج کارآفرینی و افزایش منزلت اجتماعی کارآفرینان از طریق برنامههای صداوسیما صورت گیرد و در انتقال مفاهیمی از خلاقیت و کار، چهرهسازی مثبت از کارآفرینان، معرفی مصادیق کارآفرینی ایران، انعکاس دیدگاه چهرههای برجسته کشور در زمینه کارآفرینی و طرح شاخصهای اسلامی مرتبط و تقویت زمینه کارآفرینی در فیلمها و سریالها فعالیت کنند. با توجه به تأثیر فرهنگ شکست بر کاهش هزینههای شکست کارآفرینان، پیشنهاد میشود با استفاده از رسانهها در جهت آشنایی افراد جامعه با علل واقعی شکست کارآفرینان و تأکید رسانهها بر جنبه صادقانه شکست اقدام شود؛ رسانهها در این زمینه میتوانند داستان ورشکستگی کارآفرینان را پوشش دهند و تحمل پذیرش اشتباه را در جامعه افزایش دهند.
با توجه به اینکه مقاله حاضر هزینههای شکست را تنها از دیدگاه کارآفرینان بررسی کرده است، پیشنهاد میشود در تحقیقات آینده هزینههای شکست از دیدگاه افراد دیگری همچون منابع تأمین مالی کارآفرین مانند بانک یا صندوقهای قرضالحسنه، مشتریان و خریداران محصول، تأمینکنندگان منابع اولیه، خبرگان علمی و محلی و غیره نیز بررسی شود تا بتوان به حقایقی بیشتری پی برد.
تشکر و قدردانی
بدینوسیله از دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه که هزینه اجرای این طرح پژوهشی را تأمین کرد، قدردانی میکنیم.
References
Amankwah-Amoah, J., Boso, N., & Antwi-Agyei, I. (2016). The effects of business failure experience on successive entrepreneurial engagements: An evolutionary phase model. Group & Organization Management. doi: 10.1177/1059601116643447
Arasti, Z., Gholami, M. (2010). [Causes of failures for entrepreneurs in Iran (Persian)]. Journal of Entrepreneurship Development, 2(8), 173-184.
Armour, J., & Cumming, D. (2008). Bankruptcy law and entrepreneurship. American Law and Economics Review, 10(2), 303–350. doi:10.1093/aler/ahn008
Arora, A., & Nandkumar, A. (2011). Cash-out or flameout! Opportunity cost and entrepreneurial strategy: Theory, and evidence from the information security industry. Management Science, 57(10), 1844–60. doi: 10.1287/mnsc.1110.1381
Bouckaert, A. S., Deverees, R., & Smolder, C. (2011). A view on second-chance entrepreneurship in Flanders (Belgium) (Summary). Frontiers of Entrepreneurship Research, 31. Article 21.
Burchell, B., & Hughes, A. (2006). The stigma of failure: An international comparison of failure tolerance and second chancing. Working Paper. Cambridge: University of Cambridge.
Byrne, O., & Shepherd, D. A. (2013). Different strokes for different folks: Entrepreneurial narratives of emotion, cognition, and making sense of business failure. Entrepreneurship Theory and Practice, 39(2), 375–405. doi: 10.1111/etap.12046
Cannon, M. D., & Edmondson, A. C. (2001). Confronting failure: Antecedents and consequences of shared beliefs about failure in organizational work groups. Journal of Organizational Behavior, 22(2), 161–177. doi: 10.1002/job.85
Cardon, M. S., Stevens, C. E., & Potter, D. R. (2011). Misfortunes or mistakes? Cultural sensemaking of entrepreneurial failure. Journal of Business Venturing, 26(1), 79–92. doi: 10.1016/j.jbusvent.2009.06.004
Cardon, M., & McGrath, R. G. (1999). When the going gets tough... Toward a psychology of entrepreneurial failure and re-motivation. Paper presented at the Frontiers of Entrepreneurship Research Conference. Wellesley, USA, 1 May 1999.
Cave, F., Eccles, S., & Rundle, M. (2001). Attitudes towards entrepreneurial failure: A learning experience or an indelible stigma? Paper presented at the 2001 Babson College–Kauffman Foundation Entrepreneurship Research Conference. Jonnkoping, Sweden, 23 May 2001.
Coelho, P. R. P., & McClure, J. E. (2005). Learning from failure. American Journal of Business, 20(1), 1. doi: 10.1108/19355181200500001
Cope, J. (2011). Entrepreneurial learning from failure: An interpretative phenomenological analysis. Journal of Business Venturing, 26(6), 604–623. doi: 10.1016/j.jbusvent.2010.06.002
Elias, Q., Notash, H. (2011) [Identifying the failure causes of habitual Iranian entrepreneurs: A narrative approach (Persian)]. Journal of Entrepreneurship Development, 4(13), 31-50.
European Commission. (2007). Overcoming the stigma of business failure –for a second chance policy. Brussels: European Commission.
European Commission. (2011). A second chance for entrepreneurs: Prevention of bankruptcy, simplification of bankruptcy procedures and support for a fresh start. Brussels: European Commission
Freel, M., Carter, S., Tagg, S., & Mason, C. (2010). The latent demand for bank debt: Characterizing “discouraged borrowers.” Small Business Economics, 38(4), 399–418. doi: 10.1007/s11187-010-9283-6
Global Entrepreneurship Monitor. (2016). Global report. [Internet]. Retrieved from: http://www.gemconsortium.org/report/49480
Gompers, P., Kovner, A., Lerner, J., & Scharfstein, D. (2010). Performance persistence in entrepreneurship. Journal of Financial Economics, 96(1), 18–32. doi: 10.1016/j.jfineco.2009.11.001
Hayward, M. L. A., Forster, W. R., Sarasvathy, S. D., & Fredrickson, B. L. (2010). Beyond hubris: How highly confident entrepreneurs rebound to venture again. Journal of Business Venturing, 25(6), 569–578. doi: 10.1016/j.jbusvent.2009.03.002
Headd, B. (2003). Redefining business success: Distinguishing between closure and failure. Small Business Economics, 21(1), 51–61. doi:10.1023/a:1024433630958
Huovinen, J., & Tihula, S. (2008). Entrepreneurial learning in the context of portfolio entrepreneurship. International Journal of Entrepreneurial Behavior & Research, 14(3), 152–171. doi: 10.1108/13552550810874673
Kia Kojori, K., Roodgar Nejhad, F., & Poor Eisa, M. (2012). [Conceptual model of obstacles affecting on the development of rural entrepreneurship (Persian)]. Paper presented at The National Conference on Rural Development, Rasht, Gilan, 30 August 2012.
Landier, A. (2005). Entrepreneurship and the stigma of failure, SSRN eLibrary [MSc thesis]. Chicago: University of Chicago.
McGrath, R. G. (1999). Falling forward: Real options reasoning and entrepreneurial failure. The Academy of Management Review, 24(1), 13. doi: 10.2307/259034
Minniti, M., & Bygrave, W. (2001). A dynamic model of entrepreneurial learning. Entrepreneurship: Theory and Practice, 25(3), 5-16.
Mwobobia, F. M. (2012). The challenges facing small-scale women entrepreneurs: A case of Kenya. International Journal of Business Administration, 3(2), 112-21. doi: 10.5430/ijba.v3n2p112
Petrin, T. (2002). Entrepreneurship as an economic force in rural development [H. Zarnegar Persian trans.] [Internet]. Retrieved from: http://hzarnegar.blogfa.com/post-23.aspx
Schutjens, V., & Stam, E. (2006). Starting anew: Entrepreneurial intentions and realizations subsequent to business closure. [Internet]. Retrieved from: https://papers.ssrn.com/sol3/papers.cfm?abstract_id=902744
Seligman, M. (2006). Learned optimism: How to change your mind and your life. New York: Vintage Books.
Semadeni, M., Cannella Jr., A. A., Fraser, D. R., & Lee, D. S. (2008). Fight or flight: Managing stigma in executive careers. Strategic Management Journal, 29(5), 557–67. doi: 10.1002/smj.661
Shepherd, D. A. (2003). Learning from business failure:Propositions of grief recovery for the self-employed. Academy of Management Review, 28(2), 318. doi :10.2307/30040715
Shepherd, D. A. (2009). Grief recovery from the loss of a family business: A multi- and meso-level theory. Journal of Business Venturing, 24(1), 81–97. doi: 10.1016/j.jbusvent.2007.09.003
Shepherd, D. A., & Haynie, J. M. (2011). Venture failure, stigma, and impression management: A self-verification, self-determination view. Strategic Entrepreneurship Journal, 5(2), 178–197. doi: 10.1002/sej.113
Singh, S., Corner, P., & Pavlovich, K. (2007). Coping with entrepreneurial failure. Journal of Management & Organization, 13(4), 331–44. doi: 10.5172/jmo.2007.13.4.331
Sitkin, S. B. (1992). Learning through failure: The strategy of small losses. Research in Organizational Behavior, 14, 231-266.
Ucbasaran, D., Shepherd, D. A., Lockett, A., & Lyon, S. J. (2013). Life after business failure: The process and consequences of business failure for entrepreneurs. Journal of Management, 39(1), 163–202. doi: 10.1177/0149206312457823.
Ucbasaran, D., Westhead, P., Wright, M., & Flores, M. (2010). The nature of entrepreneurial experience, business failure and comparative optimism. Journal of Business Venturing, 25(6), 541–55. doi: 10.1016/j.jbusvent.2009.04.001
Ucbasaran, D., Wright, M., Westhead, P., Busenitz, L. (2003). The impact of entrepreneurial experience on opportunity identification and exploitation: habitual and novice entrepreneurs. In A. Jerome, A. Katz, & D. Shepherd, (Eds.), Cognitive Approaches to Entrepreneurship Research (Advances in Entrepreneurship, Firm Emergence and Growth, Volume 6) (pp. 231–263). Bingley: Emerald Group Publishing Limited.
Vaillant, Y., & Lafuente, E. (2007). Do different institutional frameworks condition the influence of local fear of failure and entrepreneurial examples over entrepreneurial activity? Entrepreneurship & Regional Development, 19(4), 313–337. doi: 10.1080/08985620701440007
Whyley, C. (1998). Risky business: The personal and financial costs of small business failure. London: Policy Studies Institute.