Extended Abstract
1. Introduction
The main objective of this study was to examine the status quo of organic rice farming in Guilan and Mazandaram provinces and to design an appropriate model for extending and developing this practice and product.
2. Methodology
This is an applied research with a descriptive-correlational design and the data were collected by a questionnaire survey method. The study location was rural areas of the two major sites of rice cultivation, i.e. Guilan and Mazandaran provinces. The statistical population comprised all farmers already involved in organic rice farming or had the tendency to do so and were under training to this end. Proportionate stratified random sampling was applied to select 217 farmers. Formal and content reliability was assessed by a panel of experts and its validity was confirmed by the Cronbach α coefficient which varied from 0.89 to 0.97 for different parts of the questionnaire. The data was processed by SPSS version 18. The indicators of dispersion, central tendency, correlation coefficients and regression analysis were used for data analysis.
3. Results
The majority of farmers were in 42-52 years’ age group. The farmers' educational level varies from illiteracy to undergraduate level and the majority of farmers are grouped at guidance school level. Farmers’ past experience in agriculture was 26 years on average and the majority of farmers had 25-35 years of experience. On average, farmers attend school farms 2 times a year with standard deviation of 5.1. The majority of farmers (53.9%) have attended the school farms sessions about 1-2 times in a year. Respondents' farming lands were equal to 1.2 hectares on average with a standard deviation of 3.2. The size of the farming lands of the majority of farmers is less than one hectare. The majority of farmers (55.2%) believe that the main constraints to organic farming are the lack of government support for farmers, costly control of pests and weeds in organic farming, costly application of organic farming, the lack of knowledge and awareness about organic agriculture.
The correlation results indicate that of variables related to personal characteristics, the level of education and size of household have positive relationship with the acceptance of organic farming which are .Significant at 99% confidence interval. Among the farming characteristics the past experience in agriculture, area under organic rice cultivation and the number of land segments have positive relationship with the acceptance of organic farming which are positive at 99% confidence interval while the total area under farming cultivation and the number of attendance at school farm sessions have positive relationship with the acceptance of organic farming which are .Significant at 95% confidence interval.
The Significant independent variables can explain 64% (R2=0.647) of changes in dependent variable (the acceptance of organic farming). The .Significant independent variables are the previous experience in organic farming, the number of land segments, the selling price of 1 kg of rice, the size of household, the level of education and average annual income of rice farming.
4. Discussion
Based upon theoretical and practical findings of this study and considering Iran's condition, a model for the development of organic rice farming in Guilan and Mazandaran provinces can be presented. This model which is based on institutional units maintains several unique characteristics. The model considers the needs of small farmers, educating the farmers with new practices, applying participatory methods, emphasizing government support, access to collective organic certification, and support and marketing of organic products by using media.
5. Conclusion
The model has multidimensional consequences in the long run. Its environmental impacts are no chemical contamination, a balanced agroecological system, and preservation of natural resources and production systems compatible with environment. Social impacts include food security and safety, the provision of local needs and empowerment of households particularly women and the application of practices compatible with indigenous and local knowledge. Economic impacts are raising income, economic security, the production of safe food and the reduction in application of external inputs.
The most important objectives of this model include the following: 1. Helping poor farmers become independent; 2. The provision of training for farmers to increase their knowledge and organic farming practices; 3. Directing farm participatory research to different dimensions of organic farming and spread of findings by extension agents; 4. Supporting and marketing of organic products through printed media and social media; and 5. Establishing a process for acquiring collective certification like other developing countries.
Acknowledgments
This paper was extracted from the PhD thesis of the first author in Agricultural Planning Economic and Rural Development Research Institute of Tehran.
Conflict of Interest
The authors declared no conflicts of interest.
مقدمه
برابر واکاوی متون «طی پنجاه سال گذشته سموم شیمیایی، آفتکشها و انواع کودهای شیمیایی جزء ضروری دنیای کشاورزی بودهاند. گرچه تقاضا برای تولید و توزیع این نهادهها باعث افزایش تولید شده است، اما مصرف بیش از حد و بیرویه آنها در درازمدت منجر به بروز برخی از انواع بیماریهای صعبالعلاج مانند سرطان شده است» (Hajsharafi & Shokohfar, 2010: 2). در این چرخه نهتنها کشاورزان و مصرفکنندگان محصولات کشاورزی، بلکه محیط زیست شامل آبهای زیرزمینی، آبهای جاری، دریاها، هوا، خاک و همه موجوداتی که در آنها زندگی میکنند نیز صدمه میبینند. این امر توجه به پایداری نظامهای بهرهبرداری و استمرار تولید همراه با حفظ منابع طبیعی را دوچندان میکند.
این نگرانیها بسیاری از پژوهشگران را بر آن داشته است تا با نگاهی ژرفتر به فعالیتهای کشاورزی بنگرند و راههایی را برای مقابله با این معضلات و سالمسازی فعالیتهای کشاورزی ارائه دهند. لازمه کاهش و یا تعدیل این بحرانهای زیستمحیطی توجه به مقوله پایداری و توسعه پایدار در کشاورزی است. هم اکنون حفظ محیط زیست و دستیابی به توسعه پایدار مباحث اصلی و اساسیای است که با اجرای طرحهای جامع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سرلوحه برنامه کشورهای مختلف جهان و همچنین ایران قرار گرفته است. با توجه به ناکارآمدی در بخش کشاورزی، جهان نیازمند روشی از کشت است که علاوه بر افزایش بازده محصول، ابعاد زیستمحیطی را نیز مدنظر قرار دهد و از آثار سوء و تبعات منفی انقلاب سبز جلوگیری کند. از اینرو کشاورزان به کشت ارگانیک روی آوردند و از آن حمایت کردند.
این مطالعه در استانهای گیلان و مازندران انجام شده است که با اختصاص حدود 70 درصد از سطح زیر کشت محصول برنج، مهمترین مناطق برنجخیز کشور محسوب میشوند (Rezaee & Nahvi, 2005: 1). برنج پس از گندم دومین محصول استراتژیک در امر تغذیه جامعه به شمار می رود؛ بهطوریکه مصرف سرانه هر ایرانی معادل 38 کیلوگرم در سال است. در سال 1392 در این دو استان بالغ بر 300 هزار بهرهبردار در سطحی بیش از 320 هزار هکتار به کشت برنج مشغول بودهاند (Statistical Center of Iran,2012: 237, 252).
همچنین این استانها بیشترین مصرف سرانه آفتکشها را به خود اختصاص دادهاند. از سوی دیگر شرایط اقلیمی و توپوگرافی، بالابودن میزان رطوبت و بالابودن سطح آبهای زیرزمینی، این استانها را در معرض خطر ناشی از مصرف بیش از حد کود و سم قرار داده است. یکی از دلایل افزایش سرطانهای گوارشی در استانهای شمالی مصرف نادرست سموم و کودهای شیمیایی است (Ansari, 2016). این پژوهش به دلیل اختصاص بیش از 20 سایت کشت ارگانیک محصول برنج در این دو استان و پیشگیری از عوارض ناشی از مصرف سموم و آفتکشها و انواع کودهای شیمیایی و رسیدن به الگویی مناسب برای دستیابی به محصول سالم و توسعه کشت ارگانیک محصول برنج انجام شده است.
یکی از چالشهای عمده تولید غذای سالم در کشور رعایت میزان مناسب مصرف سموم و کودهای شیمیایی است. کشت ارگانیک یکی از اقدامات ضروری برای دستیابی به محصولات غذایی سالم است. در حال حاضر بر اساس مطالعات انجامشده روی محصولات کشاورزی داخلی در 63 درصد از آنها، نمونههایی از بقایای سم و کود شیمیایی دیده شده است (Ansari, 2016). هدف دیگر این پژوهش بررسی عوامل راهبردی مؤثر در توسعه کشت ارگانیک و تحلیل وضعیت موجود است.
مجامع و سازمانها و کارشناسان تعاریف متعدد و زیادی از کشاورزی ارگانیک ارائه دادهاند. در همه این تعاریف، کشاورزی ارگانیک به عنوان سیستمی یکپارچه، نظامیافته و انسانی است که با منافع زیستمحیطی و اقتصادی تضاد ندارد (Pugliese, 2001: 112). حفظ تنوع زیستی، سلامت آب و خاک و انسان، چرخههای طبیعی و استفادهنکردن از نهادههای خارج از مزرعه از ویژگیهای تأکیدشده در این تعاریف است. افزون بر این، تأمین معیشت کشاورزان خرد نیز در آن مورد توجه قرار گرفته است (Razavi, Pourtaheri, & Eftekari, 2015: 30).
بر اساس اطلاعات، در سال 2013، 170 کشور در زمینه کشاورزی ارگانیک فعالیت داشتهاند. سطح زیر کشت محصولات ارگانیک در جهان، از 11 میلیون هکتار در سال 1999، به 1/43 میلیون هکتار در سال 2013 رسیده است (Willer & Lernoud, 2015:31). در ایران زمینهای تحت پوشش کشت ارگانیک در سال 2014 معادل 6/11 هزار هکتار و سهم زمینهای ارگانیک به کل زمینهای زراعی حدود 02/0 درصد است (Willer & Lernoud, 2015:40, 45).
پرسش اصلی در این پژوهش این است که کشت ارگانیک محصول برنج در استانهای گیلان و مازندران در چه وضعیتی قرار دارد و چه الگویی برای توسعه کشت ارگانیک مناسب است. برای پاسخ به این سؤال و طراحی الگوی مناسب، از پرسشنامه استفاده شده است.
مروری بر ادبیات موضوع
از زمانی که بشر در حدود 10هزار سال قبل به پرورش خانگی گیاهان و اهلیکردن حیوانات روی آورد تا زمان حاضر، کشاورزی با تغییرات بنیادینی روبهرو بوده است. این تغییرات با تغییر فناوریها، نگرشها، بازارهای مواد غذایی و تقاضای مصرفکنندگان ارتباط داشته است. مکانیزهشدن کشاورزی از اوایل قرن نوزدهم و نیز جهانیشدن بیش از پیش ماهیت زنجیرهای کالاهای کشاورزی و امکان بهرهگیری از شکلهای کارآمد تولید محصولات کشاورزی با نیروی کار کمتر را فراهم آورد و به «کشاورزی صنعتی» انجامید که تولید انبوه فراوردههای غذایی همسان و استاندارد از ویژگی اصلی آن به شمار میرود (Mazoyer & roudart, 2006).
برخی محققان بر این باورند که این فرایندها در مقایسه با تغییراتی که پس از جنگ جهانی دوم در این حوزه به وقوع پیوسته است بسیار ناچیز محسوب میشود و پیشرفتهای پنجاه سال گذشته از نظر شدت و وسعت بیش از چیزی است که تولید کشاورزی را در هزارههای پیشین متأثر ساخته است (Mannion, 1995). از دیدگاه نظامهای اقتصادی پیشرفته عصر «تولیدگرایی» از پایان جنگ جهانی دوم تا حدود سال 1985 را در بر میگیرد. در این عصر عموماً بیشینهسازی تولیدات غذایی برای تضمین خودکفایی ملی یا منطقهای هدف اصلی کشاورزی محسوب میشد و کشاورزی جایگاه محوری «مسلط» را در جامعه به خود اختصاص میداد. در این دوره شاهد تشکیل محافل سیاستگذاری کشاورزی کوچک اما قدرتمند و منسجم بودیم؛ به علاوه، تولیدگرایی دارای وضعیتی «قوی» بود که در آن ساختارهای سیاستگذاری غالباً بالا به پایین بودند و فنون کشاورزی اغلب به کاربرد نهادههای بیرونی زیاد و استفاده از ماشینآلات سنگین متکی بود که در مناطق دارای تراکم کشت زیاد باعث فرسایش شدید محیط زیست میشد (Wilson & Rigg, 2003).
درباره برخی از نظامهای اقتصادی پیشرفته، عدهای معتقدند که انتقال به عصر «پساتولیدگرایی» از دهه 1980 آغاز شده و تا حال حاضر تداوم داشته است (Mather, Hill, & Nijnik, 2006). پساتولیدگرایی «تصویر آینهگون» از تولیدگرایی است و در نظامهای اقتصادی پیشرفته ویژگیهایی دارد؛ ازجمله کاهش تراکم کشاورزی از طریق گستردهسازی، تنوعبخشی و پراکندهسازی تولیدات کشاورزی، نبود جایگاه محوری کشاورزی در جامعه، تضعیف نقش دولت در سیاستگذاریها و بهکارگیری مدلهای حکمروایی پرشمولتر که نقشپردازان مردمی را نیز در بر گیرد. فنون کشاورزی در عصر پساتولیدگرایی از طریق کاهش کاربرد (یا اساساً عدم کاربرد) نهادههای بیرونی (مانند کشاورزی ارگانیک) با حفاظت از محیط زیست هماهنگی بیشتری دارد.
برخی صاحبنظران معتقدند که ما با خاتمه «کشاورزی متعارفی» مواجهیم که تنها هدف آن تولید مواد غذایی و فیبری است و چه بسا رژیم کشاورزی نوینی ظهور کند که اهداف گستردهتری ازجمله تولید طبیعت و فضاهای جدید برای تفرج را مدنظر قراردهد (Braun & Castree, 2005) و در آن کشاورز مدرن به همان اندازه که تولیدکننده مواد غذایی و فیبری محسوب میشود، یک مدیر محیط زیست نیز تلقی گردد (Marsden, 1999). هر نظام کشاورزی بر اساس یک ایدئولوژی و هدف خاصی مطرح شده است که در جای خود ارزش و اعتبار خاصی دارد. گاهی شیوههای افراطی و یکجانبهنگرانه باعث کندی پیشرفت و تکامل آنها میشود و بر اشکالات آنها سرپوش مینهد.
یکی از رهیافتهای راهبردی در کشاورزی پایدار رهیافت انتقال تکنولوژی است. تبدیلشدن به کشاورزی ارگانیک فرایندی طولانی است. در این دوره زمانی تغییرات مزرعه از شیوه متعارف به شیوه مدیریت ارگانیک تبدیل میشود. با درنظرگرفتن گزینه کشاورزی ارگانیک، تولیدکنندگان باید بدانند که کشاورزی ارگانیک چیست؛ چه چیزهایی برای تغییر به مدیریت ارگانیک مورد نیاز است؛ چگونه کشاورزی ارگانیک میتواند مزرعه و افراد خانواده را تحت تاثیر قرار دهد؛ و این تغییرات چقدر طول میکشد و فرایند آن چگونه است (Khaledi, Weseen, Sawyer, Ferguson, & Gray, 2010).
در این راستا دو راهبرد وجود دارد؛ راهبرد نخست به صورت خطی است و فرایند تبدیلشدن به کشاورزی ارگانیک، افزایش هزینههای تولید و دوره گذار را بر کشاورز تحمیل میکند. این مکانیسم نیاز حتمی به شبکه پشتیبان دولتی دارد و تنها در سطح کوچک و مشخص میتواند طراحی و عملیاتی شود (Sharifi Moghadam, 2009: 66). راهبرد دوم که مبتنی بر مدیریت مشارکتی در توسعه کشاورزی ارگانیک است، راهکاری ترویجی است که کشاورزان آن را هدایت میکنند و آنان را کمک میکند تا کشاورزی ارگانیک را درک کنند و به کار گیرند. اختلاف آن با روشهای متعارف ترویجی که یافتهها را از مرکز تحقیقاتی به طور مقطعی به درون روستا میبرند، در این است که یک جریان پیوسته شناخت است که کشاورزان را توانمند میکند تا خودشان کشتبوم مزرعه را بشناسند و بر اساس دانش دستاولی که از طریق تجربه میآموزند، تصمیمگیریهای لازم و منطقی را برای مدیریت مزارع خود بر عهده گیرند.
در پژوهش حاضر، منابع داخلی و خارجی و تحقیقات انجامشده متعدد به منظور شناسایی و تبیین عوامل مؤثر بر طراحی الگوی پیشنهادی کشت ارگانیک محصول برنج بررسی شده که به برخی از آنها در ذیل اشاره میشود.
سینگ (Singh, 2007,108) در مطالعه خود به نقش تجربه کشاورزی در توسعه دانش کشاورزی پایدار و عوامل اقتصادی و اجتماعی در بهبود دانش کشت پایدار شالیکاران در کشور هندوستان اشاره دارد. لامارتز و همکاران (Lammerts van Bueren, Struik, & Jacobsen, 2003, 263-277) در هلند، مشکلات کشاورزی ارگانیک را مشکلات بازاریابی، رعایتنکردن مقررات کشاورزی ارگانیک از سوی کشاورزان، فروشندگان محصولات ارگانیک و سازمانهای دولتی عنوان کردند. مطالعه دیگری در ترکیه نشان داد نبود اتحادیههای تولیدکنندگان محصولات ارگانیک از مشکلات اساسی در راه توسعه کشاورزی ارگانیک است (Demiyurek, 2010:444-452).
نتایج بررسی کشاورزی ارگانیک در کشورهای برزیل و چین نیز نشان میدهد کشاورزان خردهپا برای گرفتن گواهی و بازاریابی محصولاتشان به حمایت و پشتیبانی دولت و سازمانهای غیردولتی نیاز دارند (Oelofse et al., 2010, 1789). همچنین در ایران، معتمد (Motamed, 2010) در مطالعه خود نشان داد بین دانش شالیکاران گیلانی و مشارکت آنان در شرکتهای تعاونی روستایی رابطه معنیداری وجود دارد. بر اساس پژوهش کاپونی و بامیگبوی (Kuponiyi & Bamighboye, 2009)، متغیرهای سن، درآمد حاصل از فروش برنج و اندازه مزرعه ارتباط مستقیم و معنیداری با سطح دانش بومی برنجکاران در ایالت اکیتی نیجریه دارد. هاشمینژاد و رضوانفر (2010) نشان دادند در توسعه کشاورزی ارگانیک موانع و مشکلاتی مانند نبود بازار مناسب، نبود نهادها و سازمانهای حمایتی و استانداردهای مشخص برای این محصولات وجود دارد. با توجه به پیشینه تحقیق، به منظور طراحی الگوی کشت ارگانیک محصول برنج، مدل مفهومی تحقیق در تصویر شماره 1 نشان داده شده است.
روششناسی تحقیق
این تحقیق از نوع کاربردی است و با توجه به هدف اصلی تحقیق که طراحی الگویی برای کشاورزی ارگانیک کشت برنج در استانهای گیلان و مازندران است، همزمان از دو شیوه کتابخانهای و میدانی استفاده شده است. برای تجزیهوتحلیل کمّی تحقیق از روش توصیفی همبستگی استفاده شد. در این پژوهش فرضیات تحقیق برای یافتن پاسخ سه سؤال اصلی مطرح شده است. این سه سؤال عبارتند از: کشت برنج ارگانیک در این دو استان در چه مرحلهای است؟ از بین عوامل راهبردی کدام عامل تأثیر بیشتری بر سطح پذیرش کشت ارگانیک دارد؟ تا چه حد زیستبوم منطقه مطالعهشده با کشت ارگانیک برنج سازگاری دارد؟
قلمرو تحقیق دربرگیرنده دو استان تولیدکننده عمده برنج کشور یعنی گیلان و مازندران است. جامعه آماری شامل تمام کشاورزان عضو 22 سایت کشت برنج ارگانیک است که برنج ارگانیک تولید میکنند و یا تمایل به کشت ارگانیک دارند و در حال آموزش هستند که شامل 514 کشاورز شالیکار است (جدول شماره 1). برای تعیین حجم نمونه از جدول کرجسی و مورگان استفاده شد. 217 نمونه برآورد شد و برای تعیین حجم نمونه از روش نمونهگیری طبقهای تناسبی در هر طبقه استفاده شد. برای تجزیهوتحلیل دادهها از مجموع 217 پرسشنامه، اطلاعات 211 پرسشنامه قابل استفاده بود. به منظور دستیابی به روایی ظاهری و محتوایی پرسشنامه، از روش پانل متخصصان استفاده و برای اندازهگیری پایایی پرسشنامه، یک مطالعه راهنما در بین 30 کشاورز نمونه خارج از نمونه اصلی انجام شد و ضریب آلفای کرونباخ برای بخشهای مختلف پرسشنامه بین 85/0 تا 97/0 محاسبه شد.
یافتهها
یافتههای پژوهش نشان داد بیشتر کشاورزان (43 درصد) در گروه سنی 42 تا 52 سال قرار دارند و میانگین سن آنها 48 سال است. دامنه تحصیلات آنها از بیسواد تا فوق لیسانس متغیر است و بیشترین فراوانی (4/28 درصد) مربوط به کشاورزانی است که تحصیلات راهنمایی دارند. میانگین تعداد افراد خانوار کشاورزان 4 نفر است. میانگین سابقه فعالیت کشاورزی کشاورزان 26 سال و سابقه آنها در کشت برنج ارگانیک حدود 2 سال است. همچنین بیشتر کشاورزان (9/53 درصد) بین 1 تا 2 مرتبه در سال در جلسات مدرسه در مزرعه شرکت کردهاند.
میانگین سطح اراضی کشاورزی پاسخگویان 1/2 هکتار با انحراف معیار 3/2 است و بیشتر کشاورزان (3/41 درصد) کمتر از 1 هکتار زمین دارند. تعداد قطعات اراضی بیشتر کشاورزان (9/37 درصد) 2 تا 3 قطعه است و 2/78 درصد از آنها مالک اراضی خود هستند. نتایج جدول شماره 2 حاکی از آن است که بیشتر کشاورزان (2/55 درصد) معتقدند موانع کشاورزی ارگانیک زیاد است.
در جدول شماره 3 اولویتبندی موانع پذیرش کشاورزی ارگانیک به ترتیب «حمایت مالی نکردن دولت از کشاورزان» با ضریب تغییرات 25 درصد اولویت اول و «نبود اطلاعات، آگاهی و شناخت درباره کشاورزی ارگانیک» با ضریب تغییرات 49 درصد اولویت آخر است.
یافتههای جدول شماره 4 میزان آشنایی کشاورزان با فرایند تبدیل به کشاورزی ارگانیک را نشان میدهد که بیشتر آنها (3/43 درصد) در حد متوسط است. چنانچه فراوانی کسانی که میزان آشنایی آنها هیچ، کم و خیلی کم است نیز به آن اضافه شود حدود 9/75 درصد را شامل می شود و این نشاندهنده آن است که میزان آشنایی کشاورزان نسبت به فرایند تبدیل محدود است و تنها 1/24 درصد شناخت زیاد و خیلی زیاد دارند.
اولویتبندی گویههای میزان آشنایی با فرایند تبدیل کشاورزی ارگانیک در جدول شماره 5 نشان داده شده است. «میزان آشنایی با کشاورزی ارگانیک» با ضریب تغییرات 41 درصد اولویت اول و «میزان آشنایی با محیط زیست مزرعه و اصول کشاورزی ارگانیک» با ضریب تغییرات 44 درصد اولویت دوم است. همچنین «میزان آشنایی با مقررات، قوانین و استانداردهای کشاورزی ارگانیک» و «میزان آشنایی با نحوه دریافت گواهی ارگانیک» با ضریب تغییرات70 درصد و 79 درصد دو اولویت آخر هستند. در فرایند تبدیل که شامل مراحل شناخت، جمعآوری اطلاعات، تصمیمگیری و پذیرش، اجرا و دریافت گواهی و بازاریابی و تداوم کار است یافتههای پژوهش نشان می دهد 8/11 درصد از کشاورزان روش ارگانیک را پذیرفتهاند و به آن عمل میکنند و بقیه در حال امتحان روش هستند.
جدول شماره 6 همبستگی بین متغیرهای مستقل تحقیق با متغیر پذیرش کشاورزی ارگانیک را نشان میدهد. نتایج حاکی از آن است که بین میزان تحصیلات و تعداد افراد خانوار با میزان پذیرش کشاورزی ارگانیگ رابطه مثبت و معنیداری در سطح 99 درصد وجود دارد. بین سابقه فعالیت در کشاورزی، سطح زیر کشت برنج ارگانیک و تعداد قطعات اراضی با میزان پذیرش کشاورزی ارگانیگ رابطه مثبت و معنیداری در سطح 99 درصد وجود دارد.
این در حالی است که بین مساحت کل اراضی کشاورزی و میزان شرکت در جلسات مدرسه در مزرعه با میزان پذیرش کشاورزی ارگانیک رابطه مبثت و معنیداری در سطح 95 درصد وجود دارد. از میان ویژگیهای اقتصادی بین متوسط عملکرد محصول برنج، قیمت فروش هر کیلو برنج ارگانیک، درآمد سالانه حاصل از شالیکاری ارگانیک و میزان دریافت وام با میزان پذیرش کشاورزی ارگانیگ رابطه مثبت و معنیداری در سطح 99 درصد وجود دارد. همچنین بین میزان مصرف کود شیمیایی در هکتار با میزان پذیرش کشاورزی ارگانیگ رابطه منفی و معنیداری در سطح 99 درصد وجود دارد. بین میزان مصرف سم در هکتار با میزان پذیرش کشاورزی ارگانیگ رابطه منفی و معنیداری در سطح 95 درصد وجود دارد.
برای تحلیل متغیرهای تبیینکننده میزان پذیرش کشاورزی ارگانیک از روش رگرسیون گام به گام استفاده شده است. برای بهدستآوردن معادله رگرسیون میزان پذیرش کشاورزی ارگانیک پس از ورود تمام متغیرهای مستقل معنیدار، تنها متغیرهای سابقه فعالیت در کشاورزی ارگانیک، تعداد قطعات اراضی، قیمت فروش هر کیلو برنج ارگانیک، تعداد افراد خانوار، میزان تحصیلات و درآمد سالانه شالیکاری در معادله باقی ماندند. این متغیرها توانایی تبیین 64 درصد (647/0=2R) از تغییرات متغیر ملاک (میزان پذیرش کشاورزی ارگانیک) را داشتند. متغیر سابقه فعالیت در کشاورزی ارگانیک بتای بیشتری (456/(β=0 نسبت به سایر متغیرهایی داشت که وارد رگرسیون شدهاند. درنتیجه سهم بیشتری در پیشبینی متغیر میزان پذیرش کشاورزی ارگانیک دارد. بهطورکلی با استفاده از نتایج جدول شماره 7 میتوان معادله رگرسیونی زیر را برای کل جامعه نمونه ارائه داد:
Y=9.431+2(X1)+6.487(X2)+0.002(X3)+2.282(X4)+2.555(x5)+1.008(x6)
همچنین به منظور سنجش میزان سازگاری اکولوژیکی سایتهای کشت ارگانیک برنج از 9 گویه با طیف لیکرت پنج قسمتی استفاده شد. نتایج این بررسی در جدول شماره 8 حاکی از آن است که بیشتر کشاورزان (71 درصد) معتقدند که سازگاری اکولوژیکی سایتهای کشت ارگانیک برنج با شرایط موجود در مزرعه در حد زیاد است.
بحث و نتیجهگیری
در حوزه نظری، مسئله پایداری، استفاده کم از نهادههای خارجی، کاهش مصرف سموم و کودهای شیمیایی، سازگاری تولید با محیط زیست، بهبود سلامت محصولات، اقتصاد محلی قویتر و ایجاد نهادهای جامعهمحور مطرح شد. از سوی دیگر یافتههای تجربی بیانگر این واقعیت است که کشاورزان خرد با اراضی محدود، سطح اطلاعات و دانش کم نسبت به فرایند کشاورزی ارگانیک، با اعتقاد به وجود موانع زیاد در راه توسعه کشت ارگانیک، به عنوان کشاورزان پیشرو و آغازگر برای این تغییر اساسی، جامعه نمونه مطالعه حاضر را تشکیل میدهند. بهطورکلی این الگوی پیشنهادی چند ویژگی منحصربهفرد دارد که عبارتند از: توجه به کشاورزان خردهپا، تأکید بر آموزش مهارتهای لازم و بهکارگیری شیوههای مشارکتی، تأکید بر حمایت جدی دولت، دستیابی به گواهی گروهی و بازارهای صادراتی و بازاریابی محصولات ارگانیک که این امور بهتنهایی برای کشاورزان خرد میسر نیست. بهطورکلی با درنظرگرفتن همه موانع و شرایط موجود و ویژگیهای استانهای مطالعهشده، راهبردهای زیر برای الگوی پیشنهادی توسعه کشت ارگانیک محصول برنج در دو حوزه ارائه شده است:
حوزه فرهنگ و آموزش
فرهنگسازی و برنامهریزی در سطح کلان برای تولید و مصرف برنج ارگانیک؛ افزایش آگاهی در بین کشاورزان، مصرفکنندگان و سیاستگذاران؛ و حمایت از آموزش و تحقیقات در بخش کشاورزی ارگانیک.
حوزه اجرایی و سازمانی
حمایت از تولیدکنندگان محصولات سالم و ارگانیک برنج در استانهای مطالعهشده؛ تهیه استانداردها و صدور گواهی محصول ارگانیک برنج؛ توسعه نهادهای کشاورزمحور برای توسعه کشت ارگانیک محصول برنج؛ و توسعه بازار و معرفی برنج ارگانیک.
طبق نتایح حاصل از تحقیق حاضر پیشنهادهای زیر ارائه میگردد:
به دلیل خردهپا بودن بیشتر شالیکاران و پایینبودن درآمد آنها پیشنهاد میشود تشکلهای خودجوش، مشارکتی و داوطلبانه ایجاد شود تا آنها در چانهزنی و مذاکره با سازمانهای متولی نسبت به دریافت کمکها و حمایتهای لازم و برگزاری دورههای آموزشیترویجی اقدام کنند. همچنین سازمانهای متولی باید قوانین و مقررات مدون و شفاف تدوین کنند که قابلیت اجرایی داشته باشد، زیرا آخرین چرخه تولید محصولات ارگانیک دریافت نشان ارگانیک است و روشنبودن چگونگی دریافت این نشان از سوی کشاورزان موجب ایجاد انگیزه در آنها نسبت به تولید محصولات ارگانیک میشود.
همچنین دولت باید با اعطای یارانه از کشاورزانی که مبادرت به کشت برنج ارگانیک میکنند حمایت مالی کند، زیرا به دلیل استفادهنکردن از کودهای شمیایی و علفکشها راندمان کاهش مییابد و بالابودن قیمت کودهای بیولوژیک و جایگزین سود کشاورز کاهش مییابد و شالیکاران متحمل خسارات زیادی میشوند. این کمکها و حمایتها در تمام جهان معمول است و در فرایند انتقال به کشت ارگانیک ضروری است. حمایت دولت در زمینه ارائه نهادههای ارگانیک (بذر، سموم و کودهای بیولوژیک) و در اختیار قراردادن آنها به شالیکاران با قیمت مناسب در پاسخ به مشکل پرهزینهبودن کنترل آفات و علفهای هزر به عنوان مهمترین مانع کشت برنج ارگانیک در استانهای مطالعهشده است. همچنین توزیع نهادهها به گونهای که همه به آن دسترسی داشته باشند نیز باید مورد توجه قرار گیرد.
دولت باید از مزارعی که کشاورزی ارگانیک در آن اجرا شده و نتایج موفقیتآمیزی داشته است بازدید و فیلم و بستههای آموزشی تهیه کند و در اختیار تمام شالیکاران منطقه قرار دهد. به منظور بالابردن سطح درآمد شالیکاران و ترغیب آنان به کشت ارگانیک برنج توصیه میشود از طریق همکاری دولت و اتحادیه شالیکاران به صورت صحیح محصول برنج ارگانیک قیمتگذاری شود. همچنین با پرداخت یارانه به نهادههای ارگانیک، هزینه تولید برای شالیکاران کاهش یابد و با ایجاد و گسترش بازارهای داخلی و خرید تضمینی در مراحل اولیه تولید، انگیزه اقتصادی کشت محصولات ارگانیک برای کشاورزان تأمین شود.
تشکر و قدردانی
مقاله حاضر برگرفته از پایاننامه دکتری سیدحسن رضوی، گروه جغرافیا و برنامهریزی روستایی، دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس است.
References
Ansari, Sh. (2016). [Sanctions: The main cause of entrancing poisons to the country (Persian)] [Internet]. Retrieved from http://khabardown.ir/news/id/669371.
Braun, B., & Castree, N. (2005). Remaking reality: Nature at the millenium. London: Routledge. doi: 10.4324/9780203983966
Demiryurek, K. (2010). Analysis of information systems and communication networks for organic and conventional hazelnut producers in the Samsun province of Turkey. Agricultural Systems, 103(7), 444–452. doi: 10.1016/j.agsy.2010.04.002
Hajsharafi, Gh., & Shokohfar, A. (2010). [Replace herbicide sugarcane to reduce consumption and optimum usage of agricultural inputs in the cane fields of Khuzestan province (Persian)]. Quarterly Scientific Journal of Physiology. 1(1).
Hashemi nejad, A., & Rezvanfar, A. (2010). [Survey on problems of organic farming from the producers views in Ravansar County, Kermanshah Provence (Persian)]. Paper presented at the 1st Congress of Fertilizer Challenges in Iran, Tehran, Iran, 28-30 March 2010.
Khaledi, M., Weseen, S., Sawyer, E., Ferguson, S., & Gray, R. (2010). Factors influencing partial and complete adoption of organic farming practices in Saskatchewan, Canada. Canadian Journal of Agricultural Economics, 58(1), 37–56. doi: 10.1111/j.1744-7976.2009.01172.x
Kuponiyi, F. A., & Bamigboye, E. O. (2009). The use of indigenous knowledge systems (IKS) in rice production by farmers in Ekiti state, Nigeria. International Journal of Agricultural Economics and Rural Development, 2(2), 67-74.
Lammerts van Bueren, E. T., Struik, P. C., & Jacobsen, E. (2003). Organic propagation of seed and planting material: An overview of problems and challenges for research. Wageningen Journal of Life Sciences, 51(3), 263–77. doi: 10.1016/s1573-5214(03)80019-2
Mannion, A. M. (1995). Agriculture and environmental change: Temporal and spatial dimensions. London: John Wiley & Sons.
Marsden, T. (1999). Rural futures: The consumption countryside and its regulation. Sociologia Ruralis, 39(4), 501–26. doi: 10.1111/1467-9523.00121
Mather, A. S., Hill, G., & Nijnik, M. (2006). Post productivism and rural land use. Journal of Rural Studies, 22(4), 441–55. doi: 10.1016/j.jrurstud.2006.01.004
Mazoyer, M., & Roudart, L. (2006). A history of world agriculture: From the neolithic age to the current crisis. New York: NYU Press.
Motamed, K. M. (2010). Role of cooperative companies in sustainable rice production and poverty alleviation in Guilan state of Iran. African Journal of Biotechnology, 9(11), 1592–9. doi: 10.5897/ajb2010.000-3017
Oelofse, M., Høgh Jensen, H., Abreu, L. S., Almeida, G. F., Hui, Q. Y., Sultan, T., et al. (2010). Certified organic agriculture in China and Brazil: Market accessibility and outcomes following adoption. Ecological Economics, 69(9), 1785–93. doi: 10.1016/j.ecolecon.2010.04.016
Pugliese, P. (2001). Organic farming and sustainable rural development: A multifaceted and promising convergence. Sociologia Ruralis, 41(1), 112–30. doi: 10.1111/1467-9523.00172
Razavi, S. H., Pourtaheri, M., & Eftekari, A. R. (2015). [Evaluation of organic agriculture development place in rural areas, case study: Producers of intransition and certified products (Persian)]. Journal of Rural Research, 6(1), 27-45.
Rezaee, M., & Nahvi, M. (2005) [Technical instructions for intermittent irrigation of Hashemi local rice in low water condition (Persian)]. Tehran: Agricultural Research and Education Organization.
Sharifi Moghadam, M. (2009). [Strategic document for organic agriculture in Iran (Persian)]. Tehran: Deputy of Extension, Ministry of Agriculture.
Singh, R. K. (2007). Indigenous agricultural knowledge in rainfed rice based farming systems for sustainable agriculture: Learning from Indian farmers; Indigenous knowledge systems and sustainable development: Relevance for Africa. New Delhi: Kamla Raj Enterprises.
Statistical Center of Iran. (2012). [Statistical yearbook for Guilan and Mazandaran Provinces (Persian)]. Tehran: Statistical Center of Iran.
Wiilson, G. A., & Rigg, J. (2003). “Post-productivist” agricultural regimes and the South: Discordant concepts. Progress in Human Geography, 27(6), 681–707. doi: 10.1191/0309132503ph450oa
Willer, H., & Lernoud, J. (2015). The world of organic agriculture: Statistics and emerging trends 2015. Bonn: Research Institute of Organic Agriculture (FiBL) and International Federation of Organic Agriculture Movements (IFOAM).