تعداد نشریات | 161 |
تعداد شمارهها | 6,532 |
تعداد مقالات | 70,501 |
تعداد مشاهده مقاله | 124,115,202 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 97,219,218 |
من واقعی کانت | ||
فلسفه | ||
مقاله 4، دوره 10، شماره 1 - شماره پیاپی 18، شهریور 1391، صفحه 84-101 اصل مقاله (366.5 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22059/jop.2012.35873 | ||
نویسنده | ||
عبدالرضا صفری حلاوی | ||
استادیار دانشگاه پیام نور اهواز | ||
چکیده | ||
هدف این مقاله بررسی نگرش کانت دربارة سوژة استعلایی است و دستآورد مهم آن شرح و توضیح شاخصههای سوژة استعلایی بنابر ملاکهای نقد عقل محض است. نگارنده نشان میدهد که سوژه، هیچ گاه از مقام سوژهای خویش به ابژه بودن تنزل نمییابد و پیوسته یک مفهوم تنظیمی محض و بسیط است و اصلی صوری و منطقی باقی میماند. برجستهترین نتیجه حاصل آمده این است که هویت سوژه چیزی نیست جز کنش ترکیب محتواهای متکثر شناختی بر اساس مفاهیم ضروری و پیشینی خود سوژه. از این رو یک دور منطقی و تناقض نازدودنی در سیمای سوژه به چشم میخورد که نشان میدهد آگاهی سوژه به ابژهها، فقط عبارت از آگاهی به آن جنبههای ضروری است که سوژه خودش در ابژهها نهاده است. دیگر آن که من استعلایی پیوسته حیثیتی زمانمند دارد که از رهگذر آن خود را درتقابلی آشکار با ادراک نفسانی تجربی قوام میبخشد. | ||
کلیدواژهها | ||
: سوژة استعلایی؛ کانت؛ کنش ترکیب؛ باز نمودها و محتوای شناختی؛ ادراک نفسانی تجربی | ||
عنوان مقاله [English] | ||
Kant's Real Self | ||
نویسندگان [English] | ||
AbdolReza Safari Halavi | ||
Assistant professer of Payame Noor University- Ahvaz | ||
چکیده [English] | ||
The most important aim of tis paper is explanation kant's attitude as transcendental self. It has no resemblance to substantial subject emprisist and rationalist systems. Kant's subject remains always subject and has no objectical face. So self-conseciousness is awarness to subjective aspect of object. That means a composition of representations in base of apriori notions subject. Transcendental "I" , in his opinion , is exactly a bare simple notion and a basis formal =X. This subject (Self) in entire act of composition of meanings, representations, has numerical identity. So We aware of it through of its apriori notions. However , The best interpretation of "I" in kant's is unity of apperception. That is the act of the composition of epistemic contents with aid of apriori notions. So real Self , is unity and persist and identity of this transcendental act. | ||
کلیدواژهها [English] | ||
Keywords: unity of apperception transcendental "I", act of composition, empirical self, Representation | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه در سیر نگرشهای متفکران به نفس یا «خود»، شاهد رویکردهای متفاوتی بودهایم. گاهی «خود» موضوع نگرش روان شناختی بوده و گاهی نیز آن را جوهر بسیط روحانی و نامیرا تلقی کردهاند. با نقد کانت به این رویکردها، آشنایی داریم: آنان لباس یک ایدة عقل را به تن «من» پوشانیدهاند. از نظرگاه او هیچ یک از این رویکردها نمیتواند وحدت «من» را تأمین نماید. به نظر میرسد تنها دیدگاه دکارت به «من» بتواند تا اندازهای به نگاه اپیستمیک کانت به «من» نزدیک باشد. از نظرگاه دکارت «من» تأمین کننده و وحدت بخش اصول و مفاهیم پیشینی و فطری شناخت است. اما تفاوت این است که بر خلاف دکارت، منِ کانتی هیچ محتوایی ندارد تا از رهگذر آن بتواند به خودش آگاهی یابد. از این رو رویکرد وی به «من» با تمام وسواسی که کانت به آن داشته است، نگاهی نو به «خود» تلقی میشود. وسواس وی در رعایت وجه شناخت شناسی من ظهور یافته، و از آموزه شناختِ من محور، دفاع مینماید. از این رو رفع اتهام سولیپسیسم از وی بسی دشوار مینماید. به گمان نگارنده دشوارترین و ناشناختهترین بخش پیکرة نظام کانتی در وحدت ادراک نفسانی محض[1] تمرکز مییابد. از اهمیت پژوهش همین بس که قلب استنتاج استعلایی[2] و اساس آموزة معرفت شناسی کانت در آن به خصوص در حساسیت استعلایی[3] و تحلیل استعلایی[4] بر نحوهای از وجود سوژه استوار است. این سوژه از آنجا که حامل و عامل مفاهیم و صور پیشینی شناخت است دارای جایگاه استعلایی[5] میگردد. بنابراین امکان آگاهی و اصولاً شرط ضروری آن، حاکی از حضور این سوژه است. هیچ شهودی مجوز ورود به آگاهی را نمییابد مگر آن که به این سوژة استعلایی ارتباط یابد. و از سوی دیگر این شهودها باید با یکدیگر ارتباط یافته و بلکه اتحاد یابند. بنابراین در آگاهی یا ادراک نفسانی از منظر کانت با وحدت کثرات شهودی روبرو هستیم که وحدت ادراک نفسانی محض یا سوژة استعلایی نام میگیرد. حال، سوژة استعلایی که عامل این اتحاد و حامل مفاهیم اولیه آن است باید در کثرت و تنوع شهودهای متوالی زمانمند، ثبات خویش را حفظ نماید تا از رهگذر این تنوع و تکثر خدشهای بر وحدت آن وارد نگردد. ثبات و این همانی سوژه کمک میکنند تا کثرت محتوای شناختی یعنی شهودها به سوژة واحدی ارجاع یابند و سپس وحدت آگاهی تأمین گردد. در برابر این فرضیات که به واقع نقشه راه را در اختیار ما مینهد پرسشهای متعددی مطرح میشود. آیا با پذیرفتن ارجاعی بودن سوژه استعلایی، این سوژه حیثیت «جوهری» مییابد؟ به تعبیر دیگر آیا سوژه هویت و تقرری فراتر و بیرون از محتوای شناختی ترکیبی دارد و این محتوا به عنوان اعراض به آن نسبت مییابد؟ یا آن که سوژة استعلایی فقط صورت محض آگاهی است و از خودش هیچ محتوایی ندارد تا از رهگذر آن بتواند به خودش آگاهی یابد؟ و در صورت دوم آیا میتوان ارجاعی بودن سوژه را حفظ نمود؟ خلاصه بهترین تفسیر من استعلایی[6] بنابر متن نقد عقل محض کدام است؟ برای حصول این امر لازم است نخست به تعریف وحدت ادراک نفسانی بپردازیم و سپس با بیان کارکردش آن را از ادراک نفسانی تجربی – سوژة تجربی[7]- فرق نهیم. وحدت ادراک نفسانی محض و کارکرد آن توجه به این نکته لازم است که آموزة وحدت ادراک نفسانی از حیث محتوا انتقادی است، علیه ادراک نفسانی تجربی هیوم که نوعی تلقی ابژهای از «من» است. به نظر میرسد دورة گذار از تلقی وجود شناسی و چالش میان این نگره و منظر شناخت شناسی به مقولة «من» در استنتاج استعلایی کانت به نقطة عطف خویش میرسد. با رد دیدگاه دکارت که «من» را جوهری مستقل از محتوا و ادراکاتش تلقی میکرد، هیوم آن را به مجموعة رخدادهای روان شناختی فرو کاست. این رخدادها یا همان ادراکات که من را بر میسازند اموری ذرهای اند و در سیلان و جنبش دایمی و هوش ربا قرار دارند. بنابراین من ثابتی نیز قابل تصور نیست. چون فراتر و بیرون از هر یک از این محتوا و ادراکات گذرا، منای قرار دارد که با تغییر محتوا، جایش را به من دیگری با محتوایی نو میدهد. پس در نبود یک تصور ثابت از «من» هیچ انطباع ثابتی نیز از آن نداریم. این تلقی از «من» را کانت ادراک نفسانی تجربی، نام نهاد که دارای سه ویژگی مهم است. الف- «من» ابژة تجربه (یعنی ابژه ادراک) و خلاصه ابژة پژوهش روان شناختی است چون موضوع ادراکات خویش است. ب- شرط ادراک این سوژه، فرض ادراک نفسانی استعلایی است یعنی حضور ساختارهای کلی و ضروری فا همه که هر تجربهای را ممکن میسازد. پ- ادراک نفسانی تجربی، فاقد وحدت و این همانی است و در معرض تغییر دایمی قرار دارد. چون در هر لحظه، همراه و پیچیده در یک ادراک خاص است که با گذر آن لحظه، لابلای ادراک دیگری نمایان میشود. پس هم من و هم ادراک متعلق به آن امری ذرهای اند. نتیجة رویکرد هیوم در باب سوژه، همین بود. ریشخند تلخ وی به مبنای فلسفه جدید ریاضی دکارت در اینجا به وضوع دیده میشود، چون بر اساس اصول روح ریاضی دکارتی هر امری باید بامدد گرفتن از ایدههای واضح و متمایز تبیین شود ولی وقتی که به «من» همراه با ادراکات آن روی آورده شود هیچ ایدة واضح و متمایزی از من ثابت و جوهری بدست نمیآوریم. هیوم در کتاب رساله میخواست به مرکز همه علوم یعنی «من» دست یابد (Hume, 1983: 3) ولی از رخنه به آن عاجز ماند. آنچه بدست آورد سوژهای بود فاقد هر گونه ساختار ثابت و ضروری و از این رو در نظام هیومی نمیتوان از علومی سراغ گرفت که دارای ساختاری ثابت و ضروری باشد. ولی برای کانت این امر قابل قبول نبود. وی برای رهایی از مشکل هیوم، رویکرد خویش به «من» را تغییر داد. در نگرة کانت، «من» پوست میاندازد و دیگر ابژة شناخت نیست بلکه سوژهای استعلایی است که شرط بنیادین و اصلی[8] شناخت بوده و هویتی معرفت شناختانه دارد. از این روکانت عنوان ادراک نفسانی اصلی[9] را برای آن برمی گزیند که با مدد گرفتن از مفاهیم پیشینی آن میتوان ابژهها را تعین بخشید، این عمیقترین ریشه باور وی به معرفت ترکیبی پیشینی و در نتیجه ایدئالیسم است. چون عناصر اصلی هر تجربه ممکن یعنی کلیت و ضرورت بر اساس ساختارهای ذاتی «من» بدست میآید. این ساختارهای ذاتی در حسیات استعلایی، زمان و مکان است و در تحلیل استعلایی، صور پیشینی فا همه و مقولات. بنابراین به نظر میرسد کانت میکوشید، علم را بر اساس ساختارهای درونی «من» تبیین نماید که خود نمایان گر گرایش کانت به سولیپسیسم روشی[10] است. وحدت «من» مهمترین ویژگی «من» در نظام کانت، وحدت[11] آن است که از رهگذر انسجام بخشی به محتوای تجربهها شناخته میشود. به نظر میرسد استدلال وی بر وجود سوژه استعلایی بر اساس همین ویژگی آن صورت میگیرد. استدلال ذیل را میتوان بر همین مبنا ترتیب داد: اگر «من» وجود نمیداشت هیچ تجربه منسجمی نمیداشتیم. ما اکنون دارای چنین تجربهای هستیم. پس من وجود دارد چون لازمة وجود تجربه واحد است. بنابراین وحدت بخشیدن و به تعبیر کانتی اش «ترکیب» محتوای شناختی از هم گسیخته، کارکرد مهم حضور «من» است. من کنشی ترکیبی دارد، این کنش به اصطلاح خود انگیخته[12] به قدری برای وی مهم است که در ویرایش A نقد عقل محض بیش از شصت بار از آن یاد میکنند. نکته دیگر آن که مجموعه متکثر شناختی نه تنها باید بر اساس مفاهیم ذاتی «من»، وحدت یابد بلکه باید من در موقعیتی قرار گیرد که بتواند این محتوا را از آن خودش بداند. به عبارت دیگر حالت ترکیب باید خودآگاه باشد. پس خودآگاهی پیوسته همعنان با وحدث کثرات شناختی در یک شناخت واحد، خواهد بود. این نکته خیلی مهم است و درک آن، فهم کانت از سوژه استعلایی را سهولت میبخشد؛ چون وی به صراحت مرادش از خودآگاهی و سوژه را ترکیب محتوای متکثر شناختی در یک شناخت واحد، معرفی میکنند. بنابراین تصویر سوژه، سیمایی ماهوی ندارد، چنان که خود کانت هم گفته است، سوژه چیزی بیرون از کنش ترکیب بازنمودها نیست. باید توجه داشت که مراد از خودآگاهی این نیست که گویی من استعلایی واجد هویت و جوهری است که از رهگذر حضورخویش نزد خودش به آن آگاهی دارد بلکه مقصود کانت، آگاهی به حیثیت سوبژکتیوتیة ابژه است (Kemp Smith , 1996: 251). یعنی آگاهی عبارت است از تعین ابژة شناخت بر اساس مفاهیم و ساختارهای پیشینی و ذاتی سوژه استعلایی که به محتوای ابژه، وحدت میبخشد. پس خودآگاهی به معنای آگاهی به نقش ساختار ذاتی سوژه در تعین بخشی به ابژة شناخت است و نه این که بپنداریم سوژه، محتوایی دارد که از رهگذر آن به خودش آگاهی دارد. «من» صرف این همانی است یعنی من، من هستم. خودآگاهی فقط صورت محض است که در سراسر کنش به هم پیوستن محتوای متکثر شناختی به این همانی خودش آگاهی دارد، (kant, 1998: B 132) آنهم با یقینی که صبغة پیشینی دارد (Ibid: A113). از آنچه گفتیم به این نتیجه میرسیم که اصل صوری حاکم بر وحدت آگاهی و پدید آورنده آن از سوی کانت نام فنی و پیچیده وحدت استعلایی ادراک نفسانی میگیرد. این اصل صوری همراهی و ملازمت با جملگی باز نمودها و محتوای شناختی دارد. و «من» میتواند بگوید اینها از آن من هستند ولی چون من فاقد محتوا و تنها صورت محض آگاهی است (Ibid: A382)، خودش نمیتواند از راه باز نمود دیگری تمثل یابد. از این رو آگاهی ما از «من» فقط به جنبة کارکردی آن مربوط میشود. در اینجا بر اساس فقرات نقد عقل محض به نکتة مهمی دست مییابیم یعنی به تهی بودن سوژه. چرا که سوژه نه یک شهود است نه یک مفهوم و نه باز نمودی که حاکی از یک ابژة خاص باشد (Ibid: A346-B404). بلکه حکمی به کلی میان تهی است که کانت از آن با سوژه X= یاد میکنند و فقط نقش وسیلة نقلیه مفاهیم و بازنمودها را به عهده دارد (Ibid). نگارنده در این مقاله یک بار دیگر این موضوع را با تفصیل بیشتری بررسی خواهد کرد. وحدت ادراک نفسانی محض یا سوژه استعلایی به این ترتیب واجد نقشی دو گانه میگردد که در اشارات کانت به وضوح پیداست. یعنی از سویی سوژه یک مفهوم بسیط محض X= است و از دیگر سو یک حکم است که با تجدید خاطرة دکارت پیوسته با «من میاندیشم» همعنان است. البته این به معنای بروز تزلزل و دوگانگی در گفتههای کانت نیست، چون این دو امر به واقع حالتهای دوگانة من واحدی را نمایان میسازند. من چه مفهوم باشد یا پیوسته همعنان با یک حکم که بر اثر ترکیب محتوای شناختی هویدا میشود، در هر حال حاکی از صورت محض و بسیط آگاهی است که کانت همواره بر آن تاکید دارد. دور و تناقض نما در سوژة استعلایی در فقرة پیش در این باب اشاره نمودیم که خود آگاهی به معنای آگاهی به نقش ساختار ذاتی سوژه در تعین بخشی به ابژة شناخت است یعنی آگاهی به حیث سوبژ کتیوتیة ابژه. بنابراین سوژه، در جریان آگاهی صرفاً به خودش آگاهی دارد، به تعبیر دیگر در نهاد سوژه استعلایی یک دور نازدودنی وجود دارد. کانت در نقد عقل محض BXiii اشارتی به این نکته دارد: «بصیرت خود استعلایی فقط به چیزی است که طبق طرح خودش پدید میآورد». بنابراین گفته، «من» فقط آنچه را که خودش در اشیاء به نحو پیشینی نهاده است، میشناسد. ریشة دقیق وقوع دور آن است که «من» اشیاء را بنابر مفاهیم ضروری پیشینی میشناسد یعنی شناخت، نتیجة کاربست این مفاهیم است. اما از سوی دیگر نفس این مفاهیم شرط تحقق «من» است (Carr, 1999: 42) و چنان که بیان گردید خودآگاهی تنها آگاهی به حیثیت سوبژ کتیویتة ابژه است. از این نکته همچنین دلیل پدیدار انگاری کانت نیز به وضوح نمایان میگردد. در پارهای از آثار، تلاش هایی برای رفع این دور صورت گرفته است از جمله اینان میتوان به چند مورد اشاره نمود: 1- نسبت دادن شأن و حالتی ازلی به سوژه استعلایی (Azeri, 2004: 22). اما کانت اصولاً با این پیشنهاد موافق نیست، چون سوژه، فقط وجهة منطقی و صوری دارد و افزون براین ما هیچ آگاهی دیگری به آن نداریم. 2- عدهای دیگر با مقایسة خود تجربی و من استعلایی گفتهاند که خود تجربی تحت تأثیر قوانین عالم محسوس و اصل علیت، منفعل است ولی من استعلایی، فعال و خودانگیخته و لذا با ابژه هایش ارتباط التفاتی دارد. همچنین خودتجربی، یک ابژة شناخت است در حالی که من استعلایی شرط امکان هر نوع شناخت است. از این رو خود استعلایی میتواند در برابر خود تجربی، شیء فی نفسه تلقی شود (Carr,1999: 50). اما کانت شیء فی نفسه بودن سوژه استعلایی را نمیپذیرد. 3- پیشنهاد سوم برای رفع دور بر این باور است که ویژگی من استعلایی در لباس منطقی اش، شبیه من اخلاقی است. سوژه اخلاقی به خاطر عدم تعلق به عالم محسوس، آزاد است تا امر مطلق و احکام باید و نباید از آن صادر شود. اکنون من استعلایی نیز به خاطر آزادی از قوانین عالم محسوس میتواند به دور خاتمه دهد و شرط بلاشرط شناخت معرفی شود (Azeri, 2004: 23). اما از نظر نگارنده گرچه با آنچه روبه روییم یک دور صریح است ولی لازمة ذاتی آموزة خودآگاهی کانت است. از پیش فرض گرفتن «من» در شناخت به تعبیر کانت «فعال»، به معنای از پیش فرض گرفتن ساختارهای ذاتی- پیشینی من و سوژه است، ساختارهایی که لازمة شناخت است. بنابراین هرگونه تلاش برای زدودن این دور به واقع نادیده گرفتن خواست کانت است. وی نه تنها از ناحیه این دور احساس مشکل نمیکنند بلکه حتی آن را به نوعی لازمة آموزة خودآگاهی اش میداند. پس این دور اصولاً نباید زدوده شود یا بهتر بگوییم نازدودنی است و تلاش برای برانداختن آن به معنای دورانداختن آموزة کانت است. با این حال پارهای از مفسرین کانت، تناقض نمای سوژه استعلایی و خودآگاهی را برجسته ساختهاند (Azeri, 2004: 23). هرچند که این پارادوکس برای خود کانت در ویرایش دوم نقادی اهمیت چندانی ندارد (Kant, 1998: B152-3). مبنای پارادوکس آن است که «من» خودش را به نحو فی نفسه نمیشناسد بلکه از راه صورت حس درونی یعنی زمان بر خودش نمودار میشود. اما در این حالت، «من» نسبت به خودش در حالت منفعل قرار میگیرد پس «من» هم از خودش اثر میگیرد هم بر خودش از رهگذر صورت زمان اثر میگذارد؛ از این رو اجتماع من فعال و من منفعل تناقض نما به شمار میآید. چرا که «من» برای آن که بر خودش نمود و ظهور بیابد باید از صورت حس درونی یعنی زمان که بخشی از ساختار ذاتی خودش است، اثر بپذیرد. و این در حالی است که از نظر کانت اصولاً ویژگی سوژه استعلایی در شناخت، فعالیت آن است. به نظر میرسد یکی از راه حلهای این تناقض در کف واژة تأثیر گذاردن باشد (Paton, 2002,Vol 2: 389). برای کانت تأثیر گذاردن در مورد حس دورنی و حس بیرونی به یک معنانیست. وقتی که به حس درونی توجه نماییم به واقع به آگاهی مستقیم از ایدههای پیاپی و متواتر در زمان پی میبریم و برای با هم نگه داشتن این ایدهها و در نتیجه آگاهی به آنها، ترکیب استعلایی ضرورت دارد. بنابراین اصولاً حس درونی و تأثیرگذاردن «من» بر خودش تنها از راه ترکیب محتوای شناختی توسط متخیله امکان دارد و سپس با پادرمیانی وحدت ادراک نفسانی این تأثیر امکان پذیر است. ولی فرآیند ترکیب استعلایی محتوا و ایدههای پیاپی توسط متخیله، سبب پدید آوردن ماده برای حس درونی نمیشود تا این ماده بر حس درونی اثری بگذارد. در حالی که در مورد حس بیرونی که از راه ابژههای پدیداری اثر میپذیرد به هیچ وجه ترکیب استعلایی متخیله و وحدت ادراک نفسانی دخالتی ندارد، به تعبیر دیگر در نفسِ تأثیر پذیری حس بیرونی اثری ازاین دو، دیده نمیشود. یکی دیگر از راه حلهای این تناقض، آن است که سوژه، تبدیل به ابژة معرفت گردد (Walsh, 1975: 184-5) فایدة این امر این است که سوژه آگاهی به امر غیر جزیی یا غیر شخصی تبدیل میگردد یعنی سوژة آگاهی به طور کلی، ولی نواقص مهم این راه حل کاملاً پیداست چرا که اولاً «من» در حیات آگاه درونی خویش پیوسته نمیتواند سوژه کلی شناخت باشد. ثانیاً چنین نیست که سوژه خودش را فقط در لباس ابژة تجربه بشناسد و حتی کانت اصولاً نمیپذیرد که سوژه، ابژة شناخت گردد. این امر نه تنها تبدیل شدن مفهوم تنظیمی سوژه به یک مفهوم تقویمی را در پی دارد بلکه بزرگ نمایی جنبة منفعل و تأثیرپذیر ذهن را سبب خواهد شد. در این حالت برای ارایه راهکار خروج از تناقض، ناگزیر جانب منفعل سوژه بر فعالیت آن ترجیح داده میشود. ولی در آموزه معرفت شناختانه کانت، آنچه در سوژه، محور مهمی تلقی میشود، فعالیت سوژه است. اما به نظر میرسد در فرآیند چاره جوییها به این امر توجه نگردیده است که از منظر کانت که زمان مانند مکان تنها یکی از صورتهای حساسیت ما است این تناقض نما اهمیت چندانی ندارد. برای او مهم نیست که «من» در این تناقض دارای جنبه فعال و جنبه منفعل است و برای حصول خودآگاهی یعنی نمود و ظهوری از خویش باید جنبه فعال وی برجنبه منفعل اثر بگذارد. آنچه برای کانت مهم است، اثبات یک اصل صوری با محوریت مفاهیم پیشینی در بنیاد شناخت است. دو تعریف از سوژه استعلایی با وجود آنچه بیان گردید، کانت در نقد عقل محض دو تعریف به ظاهر متفاوت از وحدت ادراک نفسانی عرضه میدارد که بر اساس آن، دو تفسیر متفاوت از این بنیاد استعلایی شکل میگیرد. نخست دو تعریف را بیان میکنیم و سپس آن دو تفسیر را به اختصار توضیح خواهیم داد.
در مرکز منظومة معرفت شناسی کانت و استنتاج استعلایی، یک مفهوم و بلکه فقط یک صورت محض منطقی قرار دارد که وی نامش را «من» با صفت اضافة استعلایی میگذارد. بر پایة این بنیاد استعلایی باید هر شناختی توجیه شود. شناخت، عبارت است از ترکیب محتواهای متکثر شناختی بر اساس مفاهیم پیشینی این بنیاد یا سوژة استعلایی که پیوسته نقشی فعال در این ترکیب بر عهده دارد. و سوژه، همین ترکیب خود ساخته بر اساس قواعد ضروری خویش را میشناسد. بنابراین میتوان گفت، نظام شناختی وی نظامی است که درگیر حالت این همان گویی و دور محورانه است. این تفسیر جدید از خودآگاهی توسط کانت در تفکر غربی از اهمیت دوران سازی برخوردار است. چون من به مقام شرط بنیادین و اصلی شناخت نایل میآید و مقام جوهری خویش را از کف میدهد. سوژة استعلایی فقط در هیأت مفهومی بسیط هویدا میشود که ذاتاً دارای محتوای شناختی و تجربهها نیست. به تعبیر دیگر «من»ای وجود ندارد که از حیث هویتش واجد مفاهیم شناختی باشد. سوژه امری فراتر از این مفاهیم نیست بلکه امری است که با ملاط مفاهیم ضروری و پیشینی که از درون خودش پدید میآورد محتوای شناختی را با هم ترکیب میکنند. سیمای سوژه و من واقعی (خودآگاهی) در آرشیتکتونیک کانتی چیزی بیرون از این نحو ترکیب ضروری محتوای شناختی نیست، من همان خودآگاهی است که در ترکیب فعال بازنمودها رخ مینماید. | ||
مراجع | ||
Refrences
- Azeri, s (2004), “Transcendental Subject Vs.empirical self”, Kant's Seminar (ed.) Z. Movahed, critical studies of Kant's philosophy.
- Carr, D (1999), The paradox of subjectivity, oxford university press, NewYork.
- Hume, David (1983), A Treatise of human nature (ed.) L.A Selby- Bigge, oxford at the Clarendon press.
- Kant, Immanuel (1998), Critique of pure reason, Trans and (ed.) P. Guyer and A.W.Wood, Cambridge unirersity press.
- Kitcher, Patricia (1990), Kant 's transcendental psychology, Oxford university press.
- Kemp smith, Norman (1996), Commentrary to kant`s critique of pure reason, Humanities Paperback Library.
- Paton, H.j (2002), Kant's metaphysic of experience, London George Allen and unwin LTD.
- Walsh, W. H (1975), Kant's Critique of metaphysics, EdinburghUniversity press. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 12,370 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2,294 |