تعداد نشریات | 161 |
تعداد شمارهها | 6,532 |
تعداد مقالات | 70,501 |
تعداد مشاهده مقاله | 124,096,916 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 97,204,491 |
بررسی گذرگاههای قفقاز در دورة باستان و دلایل اهمیت یافتن گذرگاه «لازیکا» در واپسین رقابتهای ایران ساسانی و بیزانس | ||
پژوهشهای علوم تاریخی | ||
مقاله 7، دوره 5، شماره 2، اسفند 1392، صفحه 113-132 اصل مقاله (602.47 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22059/jhss.2014.50979 | ||
نویسنده | ||
علی علیبابایی درمنی* | ||
دانشآموختة دورة دکتری رشتة تاریخ ایران باستان دانشگاه تهران | ||
چکیده | ||
در طول تاریخ باستان، اقوام بیابانگرد شمال قفقاز، با گذر از گذرگاههای قفقاز، بهخصوص دو گذرگاه پراهمّیّت «دربند» و «داریال»، مناطق ثروتمند جنوبی را غارت میکردند. در دوران شاهنشاهی خسرو انوشیروان، استحکامات نیرومندی در مقابل این گذرگاهها ساخته شد و اقوام بیابانگرد شمال قفقاز دیگر نتوانستند از طریق این دو گذرگاه مناطق جنوبی را مورد هجوم قرار دهند. در این مقاله با بهرهگیری و استنتاج از اغلب منابع تاریخی مرتبط، اعم از قفقازی، رومی و ایرانیـاسلامی، تلاش کردهایم تا نشان دهیم چگونه در سدۀ 6 میلادی، در پی نفوذناپذیری دو گذرگاه مذکور، اقوام بیابانگرد شمال قفقاز برای نفوذ به مناطق جنوبی، متوجه گذرگاه سوم قفقاز، یعنی لازیکا شدند، و چگونه ایرانیان و بیزانسیها با جنگ و دیپلماسی کوشش میکردند بر این گذرگاه مسلط شوند. | ||
کلیدواژهها | ||
لازیکا؛ ایران؛ بیزانس؛ خسرو اول | ||
عنوان مقاله [English] | ||
A Study of Caucasian Passages in Ancient Times: How the Lazica Passage Became Important in Late Antiquity’s Rivalry between Sasanians and Byzantium | ||
نویسندگان [English] | ||
Ali Ali babae Dermani | ||
چکیده [English] | ||
In ancient times, nomad tribes of the north Caucasus, passing through Caucasian natural gates, most importantly among them, Darial and Derbent, plundered wealthy southern regions. During of reign of Khosrow Anushirvan, the Sasanian king built strong fortresses along these passages, and Caucasian nomadic tribes of the north Caucasus could no longer pass through these two passages to invade southern regions. In this paper, according to all the historical sources, including Caucasian, Roman and Iranian-Islamic sources, we try to show how, in the 6th century AD, the nomad tribes who were no longer able to penetrate through the two former passages, turned their attention to Lazica as third major Caucasian passage. We will study how the Iranians and the Byzantines attempted to dominate this passage by war and diplomacy. | ||
کلیدواژهها [English] | ||
Lazica, Iran, Byzantium, Khosrow I Lazica, Khosrow I | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه در دوران شاهنشاهی خسرو انوشیروان (579-531م)، با نفوذناپذیر شدن گذرگاههای مرکز و شرق رشتهکوههای قفقاز، از طریق ساختهشدن دژهای استوار در برابر این گذرگاهها، اقوام بیابانگرد ماوراء قفقاز به لازیکا (Lazica)، به عنوان سومین گذرگاه مهم قفقاز روی آوردند. به سبب نزدیکی لازیکا به متصرّفات بیزانس، و اهمیت استراتژیک آن برای این منطقه، ژوستینیان (Justinian) (565-527م) امپراتور بیزانس، قلعهای در لازیکا به نام «پترا» (Petra) ساخت و اهمیت تدافعی این منطقه را برای بیزانسیها دوچندان کرد (Procopius,v.1, p. 405). پروکوپیوس، مورّخ بیزانسی که اثر او منبع ما برای شرح حوادث این ایام است، دو دلیل اشتیاق ایرانیها را برای تسلط بر لازیکا، چنین ذکر میکند؛ نخست، با تسلط بر لازیکا،خودِایرانیانازتهاجماقوامبیابانگردماوراء قفقاز مصون میشدند، و دوم، با تصرف آنجا، مردم گرجستان تنها و بدون پشتیبان شده، در هنگام شورش، دیگر نمیتوانستند به یاری اقوام بیابانگرد ماوراء قفقاز و بیزانسیها امیدوار باشند (ibid,p. 521) در برابر دلایلی که ایرانیان برای تصرف لازیکا داشتند، بیزانسیها نیز دلایل مهمی برای دفاع از این گذرگاه داشتند؛ از جمله اینکه لازیکا منطقهای بود که بیزانسیها میتوانستند از طریق دریای سیاه به سرعت به آن دست پیدا کنند و گرجستان را که تحت تسلط ایرانیها بود، تهدید کنند. در مقابل، تصرف لازیکا به منزلة بهدستآوردن کلید فتح کنستانتینپول برای ایرانیها از طریق دریای سیاه بود (ibid,p. 395) ازاینرو بیزانسیها به هیچ قیمت حاضر به از دست دادن لازیکا و سپردن آن به دست ایرانیها نبودند. با توجه به دلایل فوق، لازیکا در سدة 6 میلادی به یکی از مهمترین موارد مناقشۀ ایران و بیزانس بدل شد. صرفنظر از پروکوپیوس، مورخان دیگر بیزانسی نظیر آگاثیاس (Agathias) نیز در اثر تاریخی خود به اهمیت گذرگاه لازیکا در آخرین مناقشات ایران ساسانی و بیزانس اشاره کردهاند. در این میان، بخش عمدة کتاب آگاثیاس با نام «تاریخ» به جدال ایرانیها و بیزانسیها در لازیکا اختصاص داده شده است. از میان پژوهشگرانی که پیش از این در این زمینه قلم زدهاند، میتوان به عنایتالله رضا اشاره کرد که در چندین اثر، از جمله «تاریخ اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول» و«ایران و ترکان در روزگار ساسانیان»، به تاریخ مردمان قفقاز در دورة باستان پرداخته است؛ اما در مقالهای با عنوان «نگاهی به سیاست دولت ساسانی در غرب قفقاز» به اجمال از اهمیت دو گذرگاه مهم قفقاز سخن به میان آورده، به طور اخص به اهمیت گذرگاه لازیکا در نیمة دوم سدة پنجم و نیمة نخست سدة ششم میلادی میپردازد. متأسفانه، این مقالة مفید سرنوشت لازیکا را در مناقشات ایران و بیزانس مشخص نمیکند و پایان آن به صورت غیرمترقبهای با چگونگی رد و بدل شدن سفرای ایران ساسانی و بیزانس به اتمام میرسد و از نتیجة نهایی کار این سفیران سخنی به میان نمیآید (رضا، صص18-20). اثر دیگری که از دو گذرگاه عمدة قفقاز اطلاعات عمدهای بهدست میدهد،«ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی» نوشتة ایرانشناس شهیر آلمانی، یوزف مارکوارت (Joseph Marquart)، است. صفحاتی از این اثر که ترجمة مناسبی نیز ندارد، به تشریح شکایت هیئتهای نمایندگی ایران از بیزانسیها در سدههای 4-7 میلادی به سبب شرکت نکردن آنها در تأمین هزینههای نگهداری از گذرگاههای عمدة قفقاز مربوط میشود. نویسنده در این اثر، از اهمیت منابع ایرانی غفلت کرده است؛ از جمله شاهپور اول ساسانی در کتیبة «کعبة زرتشت» از تسلط ایران بر «گذرگاه آلانان» و اران یاد میکند (Back, pp.286-287,426)؛ ولی مارکوارت، تسلط ساسانیان بر گذرگاههای قفقاز را به دوران پادشاهی شاهپور دوم نسبت میدهد. بااینحال، مارکوارت در حوزة مطالعات قفقاز در دورة باستان پیشگام بهشمار آمده (کتاب مذکور در سال 1901 منتشر شد) و اینگونه اشتباهات از اهمیت کار ارزشمند او نمیکاهد. پژوهش نسبتاً جدیدتری که به اهمیت گذرگاه داریال پرداخته، پژوهش «اگوستی آلمانی»، پژوهشگر دانشگاه بارسلونا، باعنوان «Sixth Century Alania:betweenByzantium, Sasanian Iran and the Turkic World» است. در این پژوهش، آلمانی، به طور گذرا به بررسی دو گذرگاه مهم قفقاز پرداخته و سپس به شرح یکی از این گذرگاهها، یعنی داریال با استفاده از منابع دست اول گرجی، ارمنی، اسلامی، ایرانی و رومی اکتفا کرده است. در این مقاله، ابتدا به بررسی اهمیت گذرگاههای قفقاز در دورة باستان میپردازیم و سپس دلایل اهمیتیافتن منطقة لازیکا در واپسین رقابتهای ایران ساسانی و بیزانس، و مناقشة این دو ابرقدرت دورة باستان را برای تسلط بر این منطقه، بررسی میکنیم. پیشینة دو گذرگاه مهم قفقازمقارن با تشکیل حکومت مستقل مادها به وسیلۀ اقوام آریایی در زمان هوخشتره (584-633 ق.م)، اولین هجوم از ناحیة ماوراءقفقاز به ایران صورت گرفت (نقشة 1)، در این یورش، سکاها، پایتخت دولت نوپای ماد را تسخیر کردند (Herodotus,v.1,p.86) شاید این هجومهای ویرانگر منجر به بنای اولیة استحکاماتی برروی گذرگاههای قفقاز از سوی هخامنشیان، جانشینان مادها در ایران شد. بنای اولیة دژهای قفقاز از طرفی به کورش بزرگ (529-559 ق.م)، بنیانگذار سلسلة هخامنشیان، و از سوی دیگر، به اسکندر مقدونی نسبت داده شده، ازاینرو یکی از شاخصترین این استحکامات، سدِ سکندر نامیده میشود (Procopius, v.1,p.79). روایات مربوط به بنای استحکامات قفقاز از سوی اسکندر مقدونی یا کورش بزرگ، با افسانههای گوناگون آمیخته، ولی دو نکته دربارۀ ساخت این دژها در دوران هخامنشی لازم به یادآوری است: ١. در طول دوران هخامنشی برخلاف سلسلههای دیگر ایران باستان، از تهاجم اقوام ماوراء قفقاز به مناطق جنوبی خبری نبوده است؛ از اینرو، میتوان نتیجه گرفت که افسانههای مربوط به ساخت دژهای قفقاز در دوران هخامنشی حقیقت دارد. ٢. نامگذاری یکی از مهمترین رودخانههای قفقاز به نام کورش بزرگ (کورا)(1) (Ammianus Marcellinus, p.337) را میتوان نشانی از حضور کورش در قفقاز دانست و بنای دربندهای قفقاز را به او نسبت داد. آگاتانگغوس، تاریخنگار آخرین روزهای اشکانیان ارمنستان، به گشودن دروازههای استحکامات قفقاز به وسیلۀ خسروشاه ارمنستان، برای آسیبرساندن اقوام بیابانگرد ماوراء قفقاز به مناطق شمالی ایران، اشاره میکند (آگاتانگغوس، صص 30-31) در نتیجه اگر بنای اولیة استحکامات قفقاز در دوران هخامنشیان صورت نپذیرفته باشد، شواهد و مدارک به طور قطع، به بنای این استحکامات در زمان اشکانیان اشاره دارد. این بناها در دورة ساسانیان، به دلیل هجوم مکرر اقوام ماوراء قفقاز، بارها از نو ساخته شده است. پیش از پرداختن به اهمیت گذرگاههای قفقاز در زمان ساسانیان، باید دربارۀ اهمیت و موقعیت دو گذرگاه مهم قفقاز سخن بگوییم؛ زیرا، از این پس به تناوب در بارة آنها مطالبی را بیان خواهیم کرد. درمنطقةقفقاز،استحکاماتمتعددیبرایمقابلهبا هجومبیابانگردانماوراءقفقاز بنا شده بودولیدرطولتاریخدو گذرگاهقفقازازشهرتبیشتریبرخورداربودهاند؛یکیازایندوگذرگاه،«گذرگاهدربند»استکهارمنیهابهایناستحکامات،«چوراپاهاک» (Ճորայպահակ, Chora pahak) یا گذرگاه چور(2) میگفتند، که در ترکیب پیشین پاهاکبهمعنای«پستنگهبانی»است.(همان؛ Elisaeus, pp.6,37,38,47 Moses Khorenatsi, pp.211,265;). اعراب نیز گاهی آن را صول (معرب چور) (طبری، ج 2، ص 647) و گاهی باب الابواب (مسعودی، ج1، صص173 و 258) نامیدهاند. رومیها و یونانیها نیز گهگاه از آن به «گذرگاه کاسپین» یاد کردهاند (Pliny, v.2,pp.21-28)، و در نزد ایرانیان معروف به گذرگاه «دربند» است. این گذرگاه با عرض بسیار کم بین منتهیالیه شمال شرقی رشتهکوههای قفقاز و دریای مازندران قرار گرفته است. امروزه در نزدیکی محل این گذرگاه، شهر دربند در جنوب غربی جمهوری داغستان روسیه قرار دارد. گذرگاه دیگر، «داریال» (Darial) است. البته داریال نام کنونی این گذرگاه و در اصل تغییریافتة نام ایرانی آن، به معنای «در آلانها» است(3). ایرانیان به این دلیل که آلانها در شمال این گذرگاه میزیستهاند، به آن گذرگاه، دروازة آلانها و مورخان مسلمان نیز به تبع آنها این گذرگاه را باب اَلانان نامیدهاند (طبری، ج2، ص647). ارمنیها نیز این گذرگاه را «درونس آلاناتس» (դրունսԱլանաց, druns Alanats) مینامیدند، (آگاتانگغوس، ص30) که ترجمة «درِ آلانها» است. رومیها و یونانیها نیز گهگاه آن را «گذرگاه قفقاز» نامیدهاند. این گذرگاه در حال حاضر، مهمترین جادة نظامیایست که ماوراء قفقاز را به قفقاز متصل نموده، امروزه در دو سوی آن جمهوریهای خودمختار اوستیای شمالی متعلق به روسیه و گرجستان قرار دارند. پلینی، این گذرگاه را دروازة قفقاز یا دروازة گرجستان نامیده است. این مورخ، دید بسیار روشنی دربارۀ گذرگاههای قفقاز دارد و به درستی دریافته که در روزگار باستان رشتهکوههای قفقاز دارای دو گذرگاه عمده بهنامهای دربند و داریال بودهاند، که اولی را «دروازة کاسپین» و دومی را که در شمال گرجستان قرار دارد، «دروازة قفقاز» یا «دروازة گرجستان» نامیده است (Pliny, v.2,p.21-28)، این دو گذرگاه در حقیقت دروازههای شمالی قفقاز هستند که با بستن آنها، اقوام بیابانگرد شمال قفقاز در ورود به این منطقه ناکام میشدند. پلینی، همچنین اشاره میکند که نباید هردو گذرگاه قفقاز را «گذرگاه کاسپین» نامید (ibid,p.21) (4). او توضیح میدهد که به سبب دشواری گذر از این گذرگاهها، به گونهای که یک ارابه به سختی از آنها میگذرد، او آنها را «دروازه» نامیده است (ibid,p.28). از منابع قابلاطمینانی که به وجود تنها دوگذرگاه عمده در منطقة قفقاز اشاره میکند، کتاب «تاریخ ارمنیان» آگاتانگغوس است. این نویسنده هنگامی که از انتقامگرفتن خسروشاه ارمنستان از اردشیر بابکان یاد میکند، تنها از این دو گذرگاه نام برده، ذکر میکند که خسرو برای نیل به مقصود خود، دروازة آلانها و پست نگهبانی چور(5) را بر روی هونها گشود تا مناطق شمالی ایران را غارت کنند (آگاتانگغوس، صص 31-30). منابع گرجی نیز به همین شکل، از اهمیت دو گذرگاه عمدة قفقاز در روزگار باستان یاد میکنند. لئونی مرولی (Leonti Mrovli)، نویسندة کتاب «تاریخ شاهان گرجستان»، هنگامیکه به تشریح تاریخ اسطورهایِ مردم قفقاز میپردازد، از حملات خزرها در زمان حکمرانی فرزندان تارگاموس (Targamos)، نیای مردم قفقاز، به آن سرزمین یاد میکند(6)، و میافزاید که خزران از طریق دو گذرگاه آراگوی و دریایی به گرجستان یورش بردند: «همة فرزندان تارگاموس متحد شدند، از کوههای قفقاز گذشتند، سراسر سرزمین خزرها را غارت کردند و شهرهایی در مقابل محل ورود خزرها بنا کردند و برگشتند. سپس خزرها گرد هم آمدند و یک فرمانروا برای خود برگزیدند و از او اطاعت کردند. آنها پیشروی کردند، و از گذرگاه دریایی که امروزه «دروبند» (Daruband) نام دارد، گذشتند. فرزندان تارگاموس نتوانستند در برابر آنها پایداری کنند؛ زیرا که شمار خزران غیرقابل شمارش بود. خزرها سرزمین فرزندان تارگاموس را غارت کردند، آنها تمامی شهرهای آرارات، ماسیس (Masis) و شمال را غارت کردند. آنها تنها شهرهای مستحکم توخاریسی (Tuxarisi)، سامشویلده (Samshwilde) و قلعة متوئری(Metueri)، کارتلی مرکزی و اگریسی (Egrisi) را به حال خود گذاشتند. خزرها [دو راه عمدة نفوذ به قفقاز]، گذرگاه دریایی، [یعنی] دربند، و گذرگاه آراگوی، [یعنی] داریال را میشناختند.» (Thomson, p.13-14) مؤسس داسخورانتسی، در «تاریخ اران» به گونهای دیگر، به اهمیت دو گذرگاه عمدة قفقاز در دورة باستان و زمان ساسانیان اشاره میکند. این مورخ به تلاشهای یزدگرد دوم (457-438م) و فیروز ساسانی( 484-459م) برای برگرداندن واچة دوم فرمانروای اران از آیین مسیحیت اشاره میکند. اختلافات میان واچه و شاهان ساسانی، پس از مرگ یزدگرد دوم و پادشاهی فیروز ادامه پیدا کرد. فیروز، یکی از سرداران خود به نام «رُهام» را به مصاف واچه فرستاد: «واچه که نمیخواست باجگذار شاه ایران شود «دروازة چولای(دربند) را بر روی مسکوتها (ماساژتها) (Massagetae)(7) گشود، و با 11 قبیلة کوهستانهای قفقاز علیه سپاه ایران متحد شد و تلفات فراوانی به سپاه ایران وارد ساخت.» (Movses Dasxurantsi, p.9) فیروز هم در مقابل، «دروازة داریال» را بر روی هونها گشود تا اران را غارت کنند، و آنها یک سال اران را غارت کردند. در نهایت، واچه تسلیم شد و ایرانیان تسلط خود بر اران را حفظ نمودند (loc.cit). از مورّخان اسلامی نیز طبری، بهطور مشخص، هنگامیکه از تجهیز استحکامات قفقاز به دست فیروز ساسانی یاد میکند، به دو گذرگاه عمدة قفقاز اشاره مینماید: «فیروز در ناحیة صول[گذرگاه دربند] و اَلان[گذرگاه داریال] بنایی از سنگ ساخت تا نگذارد آن اقوام [اقوام ماوراء قفقاز] بر بلاد او دست یازند. شاه قباد پسر فیروز پس از پدر در آنجا بناهاى بسیار ساخت» (طبری، ج 2، ص 647) گذرگاههای مهم قفقاز به این دلیل که در برابر هجوم اقوام شمال قفقاز ساخته شده بودند، بهنام آنها نیز نامیده میشدند. نام داریال، همانطور که ذکر شد، کوتاهشدة «در آلانها» است. از دیگرسو، در منابع تاریخی سدههای 5 و6 میلادی، گذرگاه دربند نیز «پست نگهبانی هونها» (Elisaeus, p.21) یا «دروازة هونها» (Movses Dasxurantsi , p.68) نامیده شده است که گویای تهدید مناطق جنوبی این گذرگاه در سدههای 5 و 6 میلادی، از سوی هونها است.
گذرگاههای قفقاز در روزگار ساسانیان هجوم اقوام بیابانگرد از ناحیة ماوراء قفقاز و از طریق دو گذرگاه یاد شده، امنیت ایران را مورد تهدید قرار میداد. این هجومها، منجر به اتخاذ سیاستی آهنین از طرف شاهان ساسانی، برای حفظ گذرگاههای قفقاز شد؛ سیاستی بیگذشت، که برای نیل به مقصود از هیچ نوع تلاشی فروگذاری نمیکرد. دفاع از گذرگاههای قفقاز، بهنوعی موجب در امان ماندن بیزانسیها از گزند اقوام بیابانگرد ماوراء قفقاز نیز میشد؛ امری که موجب شدهبود شاهان ساسانی در قراردادهای بین ایران و بیزانس، بیزانسیها را مجبور کنند تا در تأمین هزینههای نگهداری ازگذرگاههای قفقاز شرکت نمایند. برای نمونه، قباد اول (۵۳١ـ۴۸۷ م)، فرزند فیروز ساسانی، از آناستاسیوس (Anastasius) (518ـ 491 م)، امپراتور بیزانس، درخواست میکند در پرداخت هزینههای نگهداری گذرگاههای قفقاز شرکت کند. جملهای از پیامی که قباد قبل از آغاز جنگ به روفینوس، سفیر بیزانسیها، گفت، بار دیگر اهمیت گذرگاههای قفقاز را برای ایرانیان مشخص و همچنین خطوط کلی سیاست ساسانیان را در مقابله با بیزانسیها تعیین میکند: «ایرانیان هرگز سلاح را بر زمین نخواهند گذارد تا آنکه رومیان در نگهبانی و حراستگذرگاههای کاسپین با ایشان شرکت کنند یا تجهیزات و استحکامات شهر «دارا» را موقوف سازند.» (Procopius, v.1,p.143) پروکوپیوس گزارش میدهد که گذرگاه داریال در دست هونها بود(8) و قباد، این گذرگاه را از آنها بازپس گرفت (ibid,p.81) تسلط هونها بر تنگة داریال، منعکسکنندة اوضاع نامساعد سیاسی ایران، پس از تلاشهای نافرجام یزدگرد دوم و فیروز ساسانی برای تغییر دین مردم قفقاز، قیام وارتان مامیکونیان (451-393م) و واهان مامیکونیان (503-440م) در ارمنستان، شورش واختانگ گرگاسالی(502-439م)، فرمانروای گرجستان، حملۀ هپتالها به ایران و کشتهشدن فیروز ساسانی در نبرد با آنها، در نیمة دوم سدة 5 میلادی است. این اوضاع نامساعد سبب ویرانی استحکامات ایرانیان در دربند و ازدسترفتن تسلط آنان بر گذرگاه داریال شده بود. به بیان دیگر، اختلاف میان شاهنشاهی ایران و تیرههای قفقازی، که یاوران ایران برای پاسداری از گذرگاههای قفقاز بودند، این فرصت را برای بیابانگردان شمال قفقاز فراهم آورد تا بر گذرگاههای قفقاز مسلط شوند. بازتاب این اوضاع و ویرانی استحکامات دربند را میتوان در شدت خشم یزدگرد دوم، پس از شورش وارتان مامیکونیان مشاهده کرد: «شاه بیاندازه خشمگین بود نه تنها به سبب گزارشهایی که در مورد غارت کشورش و کشته شدن سپاهیانش شنیده بود، بلکه برای از بینرفتن برجهای مراقبت که [ایرانیان] با مشقت فراوان در سالیان دور بنا کرده بودند و حال در زمان پادشاهی او ویران شده بود، و قابل تصور نبود که چگونه آنها در آن شرایط میتوانستند آن بنا را تجدید کنند.» (Elisaeus, p.63) در نهایت، همانطور که گفتیم، قباد هونها را در هم شکست و به تقویت استحکامات اران پرداخت و شهر پرتوه (بردعه دوران اسلامی) را که پدرش ساخته بود، تبدیل به یک پادگان بسیار قوی نمود، و از هجوم بیشتر اقوام بیابانگرد شمال قفقاز به ایران جلوگیری کرد (Movses Dasxurantsi, p.25)، ( طبری، ج 2، ص 647). همزمان با دستیابی قباد بر گذرگاه داریال، بیزانسیها، برخلاف قراداد صلح میان قباد و آناستاسیوس، به تقویت پادگانهای خود در مرز با ایران اقدام نمودند و گویا دلیل آنها، نگرانیشان از دستیابی ایرانیها به گذرگاههای قفقاز بوده است؛ زیرا قبل از شروع دور جدید جنگهایایرانوبیزانس،قباددرجوابروفینوس(Rufinus)،سفیربیزانسیها،دستیابیمجدد ایرانیها بر گذرگاههای قفقاز را اقدامی میداندکه هم بهنفع ایران و هم بهنفع بیزانس است: «اگر ما گذرگاههای کاسپین را متصرف شویم، هم به حال ما و هم به حال دولت بیزانس، هردو مفید است و بهعلاوه ما دست وحشیها را به زور از آنجا کوتاه کردیم... اما از قرار معلوم شما نیکیهای ما را فراموش کردهاید؛ زیرا بهجای شکرگزاری و قدردانی برخلاف شرایط پیمان صلحی که میان ما و آناستاسیوس بسته شدهاست، به تجهیز شهر دارا پرداخته و آنجا را ضد ما قلعهبندی کردهاید. در نتیجة این اقدامات دولت ایران دچار اشکال بسیار گردیده و مخارج سنگین نگهداری دو قشون بر او تحمیل شده است، یکی برای جلوگیری از تهاجم طوایف «ماساژت»در سرزمینهای مشترک میان ما و شما و دیگری جهت دفع حملات خود شما.» (Procopius, v.1,p. 70) جنگهای قباد با بیزانسیها تا زمان مرگ او، یعنی تا سال ۵۳١ م ادامه یافت. این جنگها در زمان خسرو انوشیروان (579–531 م)، جانشین و پسر قباد اول، با «صلح جاویدان» میان او و ژوستینیان (Justinian) (۵۶۵–۵٢۷ م) خاتمه یافت (ibid, p. 209).
تجهیز دربندهای قفقاز در زمان خسرو انوشیروان اطلاعاتی که دربارۀ گذرگاههای قفقاز در منابع بعد از اسلام در دست داریم، بیشتر به دوران خسرو انوشیروان مربوط است. در حقیقت، سلسله اصلاحاتی که در مدت قریب به یک قرن از آغاز پادشاهی قباد تا مرگ انوشیروان (۵۷۹– ۴۸۷ م) در عرصههای گوناگون کشور جاری بود، سعی در به جریان انداختن خونی تازه در رگهای شاهنشاهی ساسانی داشت. این دو پادشاه بیش از هرچیز دیگر در فکر چارهای بودند تا بحرانهای پیشروی کشور، از جمله بحرانهای اقتصادی، دینی و سیاسی را حل و فصل کنند؛ ولی جانشینان آنها نتایج زحماتشان را بر باد دادند. یکی از مهمترین اقدامات این شاهان، تجهیز مرزهای ایران بوده است. قباد حصار شهر پرتوه (بردعه دوران اسلامی) در آلبانیا را تجهیز نموده، همچنین استحکامات داریال را از هونها بازپس گرفت. اقدامات او جای پای انوشیروان را در قفقاز مستحکم کرده، به او اجازه داد تا بناهای گذرگاههای قفقاز را به مستحکمترین حد تاریخی آن برساند. مورخان بعد از اسلام، مشخص نکردهاند که دقیقاً در چه تاریخی انوشیروان بناهای قفقاز را تجهیز نموده، ولی عظمت بناهای قفقاز در دوران انوشیروان بهحدی است که به نظر میرسد، در بیشتر طول مدت پادشاهی انوشیروان ادامه داشته است و ما نمیتوانیم زمان خاصی را برای ساخت این بناها تعیین کنیم. این بنای باشکوه، از حملة ترکان به قفقاز، که با اتحاد تمامی طوایف چادرنشین، که از سرحدّ چین گرفته تا کرانههای دریای سیاه از قدرت مهیبی برخوردار شده بودند، جلوگیری کرد. به نظر میرسد تجهیز استحکامات قفقاز تا زمان حملة ترکها به پایان رسیده بود؛ زیرا ترکان از هیچ روزنهای توان نفوذ به قلمرو شاهنشاهی ایران را نداشتند و به قول ثعالبی، انوشیروان مرزهای ایران را بیرخنه نمود. (ثعالبی، ص394) خسرو انوشیروان، تمامی گذرگاههای قفقاز، به ویژه دو گذرگاه عمدة آن سرزمین، یعنی صول (دربند) و آلانان (داریال) را که طبری با عنوان مرز ارمنیه از آن یاد کرده است، ایمن کرده بود: «سنجبوا با یکصد و ده هزار سپاهى بیامد و به نزدیک دیار صول رسید و کس پیش کسرى فرستاد و تهدید کرد و بلندپروازى کرد و خواست که کسرى مال به انوشیروان فرستد و فدیهاى را که پیش از پادشاهى کسرى به قوم ابخز و بنجر و بلنجر مىدادهاند به آنها دهد و اگر زود نفرستد به دیار او حمله مىبرد و جنگ مىاندازد و کسرى به تهدید وى بىاعتنا ماند و آنچه خواسته بود، نداد که دربند صول را محکم کرده بود و راهها و درهها که سنجبوا خاقان در پیش داشت استوار بود و مرز ارمینیه با پنج هزار سوار و پیاده از تطاول دشمن مصون بود. و چون سنجبوا خاقان بدانست که کسرى مرز صول را استوار کرده نومید شد و با سپاه خویش بازگشت.» ( طبری، ج2، صص 647-648) گذرگاه دربند با عرض بسیار کم، بین رشتهکوههای سربهفلک کشیدۀ قفقاز و دریای مازندران قرار داشته و طبیعتاً حفاظت از این گذرگاه تنها از راه زمین میسر نبوده و برای پاسداری از آن، به دفاع دریایی نیز نیاز مبرم بوده است. خوشبختانه مسعودی جریان ساخت این بنا را برای ما به یادگار نهاده است: «چون ملوک ناحیة بابالابواب و جبل قبق به قلمرو انوشیروان تاختند، وی به آنجا شتافت و دیوار معروف را بر مشکهای پرباد از پوست گاو و سنگ و آهن و سرب برپا کرد که هرچه دیوار بالاتر رفت مشکها فروتر شد تا به قعر دریا قرار گرفت و دیوار از آب بالا آمده، آنگاه مردان به زیر آب رفتند و با کارد و خنجر مشکها را بشکافتند و دیوار در دل آب به قعر دریا استوار شد و تاکنون، یعنی به سال 332 ه.ق بجاست و این قسمت دیوار که به اصطلاح «سد» گویند و اگر کشتی دشمن به آنجا رسد، مانع آن شود. آنگاه دیوار را به خشکی مابین جبل قبق و دریا امتداد داد و در قسمتهای مجاور کفار درها نهاد. آنگاه دیوار را به کوه قبق کشید. گویند وقتی دیوار را بنا میکرد، اقوام این ناحیه بهحال ترس و تسلیم بودند.»(مسعودی، ج1، صص 258-259)
لازیکا، گذرگاه سوم لازیکا، در شرق دریای سیاه و جنوب غرب سلسله جبال قفقاز بزرگ قرار دارد؛ جایی که بر غربیترین گذرگاه کوهستان قفقاز مسلط بود. این منطقه را جغرافینویسان یونانی، «کولخیس» (Colchis) نامیدهاند (نقشة1). آگاثیاس (582-536م)، مورّخ بیزانسی، در کتاب خود با نام «تاریخ» مینویسد: «ساکنان لازیکا در زمان باستان کولخیسی نامیده میشدند» (Agathias, p.51). تئوفیلاکت سیموکاتا نیز به این امر اشاره میکند (Theophylact Simocatta, p.81). در سدة چهارم پس از میلاد، پس از گرویدن مردم لازیکا به مسیحیت، «پادشاهی لازیکا» در این منطقه تشکیل شد (Agathias, p.52). در منابع اسلامی نیز در سدههای پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان، از لازیکا با عنوان «لاز» نام برده شده است (بدلیسی، ج2، صص 49، 68، 86)، (آصفخان قزوینی، ج8، صص 5232، 5241، 5261، 5286). همچنین مورّخان و جغرافیدانان مسلمان از ساختهشدن قلعهای در غرب گرجستان، به نام «باب لاذقه» یا «باب لازقه» بهدست انوشیروان یاد میکنند: «[انوشروان] در قسمتی از بلاد جرزان که نزدیک روم است، کاخى بساخت که آنرا باب فیروز قباذ نامند و قصر دیگرى بنا کرد که آنرا باب لاذقه خوانند.» (بَلاذری، ج 2، ص281). از وصف آنها میتوان نتیجه گرفت که منظور آنها از لازقه، همان لازیکا است؛ زیرا از یکسو، آنها این باب را نزدیک قلمروی رومیها، یعنی منتهیالیه غرب قفقاز میدانند و از سوی دیگر، گزارش دیگر جغرافیدانان و مورّخان مسلمان نیز مؤید این امر است. آنها دریای سیاه را از یکسو (جانب غرب) به قسطنطنیه و از دیگرسو (جانب شرق) به بلاد لازقه منتهی میدانند، که با مشخصات جغرافیایی لازیکا همخوانی دارد: «و بحر بنطس[پونتوس=دریای سیاه] یمرّ على بلاد لاذقة إلى القسطنطینیة» (البکری، ج1، ص 204) استان کنونی «آجاریا»ی گرجستان، تقریباً جانشین لازیکای باستانی است. البته پیش از سدة ششم میلادی نیز، اقوام بیابانگرد شمال قفقاز از گذرگاه لازیکا برای هجوم به مناطق جنوبی استفاده میکردند؛ چنانچه هرودوت گزارش میدهد، در زمانیکهسکاهاوکیمریها(Cimmerians)بهسرزمینمادیورشآوردند،سکاهاازسمت چپ رشتهکوههای قفقاز یا گذرگاه بابالابواب و داریال، و کیمریها از سمت راست رشتهکوههای قفقاز گذرگاه لازیکا به مناطق جنوبی نفوذ کردهاند. (Herodotus, v.2,p135-136) (نقشة 1) بااینحال، همانطور که گفتیم، با ایمن شدن دو گذرگاه مهم دیگر در سدة ششم میلادی به وسیلۀ خسروانوشیروان، گذرگاه لازیکا بیشازپیش اهمیت یافت و به مهمترین عامل اختلاف ایران و بیزانس بدل شد. به سبب اهمیتیافتن قفقاز، بهویژه سرزمین لازیکا، مورّخان بیزانسی نیز در آثار خود به توصیف این مناطق پرداختهاند. دو کتاب نخست پروکوپیوس، حاوی اطلاعات ارزشمندی دربارۀ سرزمین قفقاز، بهویژه لازیکا (غرب گرجستان) است. تاریخ حیات یوستی نیانوس، نوشتة آگاثیاس (559-536م) ادامة تاریخ پروکوپیوس است. در این اثر تاریخی، آگاثیاس، جنگهای ایران و بیزانس را برای تسلط بر لازیکا از سال 552م تا سال 559م شرح و بسط میدهد. اطلاعات آگاثیاس دربارۀ لازیکا دربردارندة جزئیات بیشتری نسبت به اطلاعاتی است که پروکوپیوس ارائه میدهد. اطلاعات مربوط به ایران و جنگهای میان ایران و بیزانس در لازیکا، در کتابهای دوم، سوم، چهارم و بخش اندکی از کتاب پنجم آگاثیاس موجود است. پس از آگاثیاس، «مناندر پروتکتور» (Menander Protector) کار او را بین سالهای 558م تا 582م ادامه میدهد. اثر تاریخی مناندر، دربردارندة اطلاعاتی دربارة توافقات ایران و بیزانس در خصوص منطقة لازیکاست. پس از مناندر نیز «تئوفیلاکت سیموکاتا» (Theophylact Simocatta) تاریخ بیزانس میان سالهای 582م تا 602م را به رشتة تحریر درآورد که در این دو تاریخ نیز اطلاعاتی دربارۀ اختلافات میان ایران و بیزانس در قفقاز، بهخصوص جنگ بهرام چوبینه و بیزانسیها در «سوآنیا» (Svania or Suania) موجود است. نخستین باری که در منابع تاریخی، دربارۀ مناقشات ایران و بیزانس بر سر لازیکا سخن به میان میآید، مذاکرات «سوخرا»، سفیر قباد، و نمایندة بیزانسیهاست. سوخرا، سفیر قباد در مذاکرات با بیزانسیها در اواخر پادشاهی او، خروج بیزانسیها را از لازیکا خواستار شد. بیزانسیها این درخواست سوخرا را برخلاف موضوعات مذاکره تشخیص دادند و مذاکره را ترک کردند. جملهای از سوخرا در این مذاکره حائز اهمیت زیادی است؛ او مدعی است که لازیکا از دیرباز به ایران تعلق داشتهاست: «این سرزمین [لازیکا] از دیرباز به ایرانیان تعلق داشته و رومیان به زور آن را تصرف کردهاند و بدون دلیل آن را نگه داشتهاند.» (Procopius,v.1, pp.91-93) از این زمان، جدال ایرانیان با بیزانسیها برای تصاحب لازیکا آغاز شد. در ابتدا، بوز (Boes)، سردار ایرانی، به لازیکا یورش برده، بخشی از آن سرزمین را تصرف کرد. در این مرحله، جنگ در لازیکا، به جنگ تمام عیار نیانجامید، زدوخوردهای جستهگریخته میان ایرانیها و بیزانسیها ادامه یافت تا سرانجام در ابتدای پادشاهی خسرو انوشیروان، قرارداد «صلح جاویدان» میان ایران و بیزانس امضا شد. طبق مفاد این صلح؛ 1. بیزانسیها توافق کردند تا در شهر «دارا» نیروهای نظامی نگهداری نکنند. 2. بیزانسیها 110 سنتناری(Centenaria )(9) طلا به ایرانیان پرداخت کردند. 3. ایرانیان دژهای لازیکا را به بیزانسیها بازگرداندند. 4. دو دولت ایران و بیزانس، مناطق دیگری را که از قلمرو یکدیگر تصرف کردهبودند، به یکدیگر بازگردانند (ibid, pp. 203-205). قرارداد صلح جاویدان برخلاف اسم آن، دوام چندانی نیاورد، و دوباره جنگ ایران و بیزانس برای تسلط بر لازیکا آغاز شد. در برپایی دور دوم جنگهای ایران و بیزانس در لازیکا، ارمنیها و گوتها نقش مهمی بازی میکردند. آنها خسرو را به جنگ با بیزانس تشویق کردند و قول دادند، در صورت یورش خسرو به قلمرو بیزانس، از او حمایت کنند (ibid,pp.265-285). از دیگرسو، پیروزیهای بلیزاریوس (Blisarius)، سردار نامی بیزانسیها در اروپا، (ibid, p.1) خسرو را بر آن داشت تا پیش از اینکه بیزانسیها قدرت خود را بیش از این افزایش دهند، بر آنها یورش برد. همچنین لازیها یا ساکنان بومی لازیکا، نقش مهمی ایفا کرده و سفیرانی نزد انوشیروان فرستاده، او را به جنگ با بیزانسیها ترغیب نمودند. از دلایل مهمی که سبب شد لازیها بیزانسیها را رها کنند و به جانب ایران متمایل گردند، باج دادن حکومت تحتالحمایۀ لازیکا به بیزانسیها بود؛ بنابراین لازیها از اینکه مطابق قرارداد «صلح جاویدان» از ایران جدا شده و تحت الحمایۀ بیزانس شده بودند، شِکوة بسیار کرده، خواستار الحاق مجدّد به متصرفات ایران بودند. آنها این چنین از انوشیروان درخواست کمک کردند: «ای پادشاه، اگر قومی از فرط نادانی از دوستان خود رخ تافته و به مردمی بیگانه پیوستهاند و پس از مدتی بر خبط خویش آگاه گشته و با کمال شوق و مسرت به سوی دوستان دیرینه خود بازگشتهاند، بدان که آن قوم مردم «لازی» هستند.» (ibid, p.391) این نکته که لازیها خود را در گذشته تابع حکومت ایران میدانستند، میتواند مؤید ادعای سوخرا دربارۀ تعلق لازیکا به ایران از گذشتة دور باشد، اشارة هردوت در این باره نیز مؤید تسلط «نیمبند» هخامنشیان بر کولخیس است: «اهالی کولخیس خود مالیات اهدایی به هخامنشیان را تعیین میکردند.» (Herodotus,v.2,pp.85-86) در دورة اشکانی نیز شواهد تاریخی حاکی از دستبهدست شدن مناطق مختلف قفقاز میان ایرانیها و رومیهاست؛ درحالیکه در دورة ساسانی، کتیبة شاهپور اول در نقش رستم، گویای نفوذ ایرانیان تا رشتهکوههای قفقاز است ( Back, pp. 286-287,426). در ادامه، لازیها همچنین نفعی را که از تصرف لازیکا عاید ایران میشد، برای انوشیروان تشریح و او را به تصرف لازیکا ترغیب میکنند: «نخست آنکه کشوری قدیمی و تاریخی بر متصرفات تو افزوده میشود و در نتیجه نیرو و اقتدار تو بسط مییابد، بهعلاوه از راه کشور ما به دریای رومیان(10) دست خواهی یافت و خواهی توانست بیهیچ مانع و اشکالی قدم به درون کاخهای سلطنتی کنستانتینپول (قسطنطنیه) بگذاری. دوم آنکه غارت سرزمین رومیان بهدست اقوام وحشی پس از این همه سال به اختیار تو خواهد بود؛ زیرا چنانکه میدانی یگانه گذرگاه مابین جبال قفقاز و خاک روم، تاکنون ایالت «لازیکا» بوده است، و از این پس هیچ مانعی برای ایلهای وحشی در میان نخواهد بود.» (Procopius,v.1,p.395) اشارة لازیها به این نکتة مهم که «یگانه گذرگاه مابین جبال قفقاز و خاک روم تاکنون ایالت «لازیکا»» است، مؤید نظر نگارنده در این زمینه است که در زمان خسرو انوشیروان دو گذرگاه مهم دیگر قفقاز، یعنی دربند و داریال به خوبی در برابر اقوام بیابانگرد شمال قفقاز ایمن شده بودند. پس از ملغی شدن صلح جاویدان ایران و بیزانس در لازیکا، گوبازس (Gubazes) فرمانروای لازیکا، که پی برده بود، بیزانسیها استقلال آن سرزمین را به طور کامل از بین خواهند برد و به مانند ایرانیها حکومتهای محلی تابع را به رسمیت نمیشناسند، به ایرانیان پیوست، و استحکامات لازیکا را به خسرو تسلیم کرد (ibid, p.403-411)؛ اما پس از چندی و با فشاری که به سبب نرسیدن آذوقه و مایحتاج زندگی به لازیها وارد میشد، از طرفداری ایرانیها پشیمان شدند و با یاری دادن به بیزانسیها، آنها را دوباره بر لازیکا مسلط کردند (ibid,p.531). بدینترتیب از این بهبعد و با پشتیبانی بومیان لازیکا، بیزانسیها توانستند لازیکا را تصرف کرده، تا تفلیس پیشروی کنند (ibid,p.553). از دلایل خروج ایرانیها از لازیکا، میتوان به صعبالعبور بودن آن منطقه برای گذر سپاهیان ایران و دوری آنها از متصرفات ایران اشاره کرد؛ اما دلیل عمدۀ خروج ایرانیان از لازیکا، همانا نارضایتی مردم لازیکا از حضور ایرانیان در آن منطقه بود، با وجود اینکه خود این مردم از ایرانیان دعوت کرده بودند تا برای مقابله با بیزانسیها به آنجا بیایند، ولی درنهایت قطع تجارت میان بیزانس و لازیکا(11) برای مردم آن منطقه تحملناپذیر شد (ibid,p.523) . ازدیگرسو، تعصبات دینی مبلغان زرتشتی، موجب نارضایتی مسیحیان لازیکا شد و در نهایت گوبازس، شاه لازیکا، در سال 548م علیه ایرانیها قیام و از بیزانسیها درخواست کمک کرد. در مرحلة بعدی جنگ در لازیکا، مرمرئوس (Mermeroes) سردار نامی ایران به تفلیس یورش برده، باعث گریختن مارتین، فرمانده نظامی بیزانسیها، شد (Agathias, p.65) . مرمرئوس در برابر بیزانسیها به پیروزیهای بزرگی دست یافت و در نهایت در سال 555م از دنیا رفت و انوشیروان، نخورگان (Nachoragan) را به جای او منصوب کرد. ورود نخورگان به لازیکا، با پیروزی ایرانیان همراه بود. این پیروزی سبب شد گوبازس سعی کند تا دوباره به سوی ایرانیها برگردد؛ درنتیجه، در نزاعی که میان بیزانسیها و لازیها درگرفت، گوبازس بهدست سرداران بیزانسی کشته شد (Agathias, p.71). پیش از وقوع این جنایت، شورایی در میان لازیها تشکیل شد که در آن، گروهی از بزرگان لازی بر این باور بودند که به دلیل پایبند بودن ایرانیها به پیمانهای خود، باید با آنها متحد شد؛ اما گروه دیگر با این امر مخالف بودند، و به دلیل اختلافات دینی با ایرانیان خواستار اتحاد با بیزانسی بودند و در نهایت نظر خود را بر کرسی نشاندند (ibid, p.75). در نهایت، پس از جنگهای بسیار که به شکست نخورگان در سال 556م در کنار رود فاسیس در لازیکا انجامید، خسرو انوشیروان یکی از بزرگان ایران به نام زیک (Zikh) را برای عقد قرارداد صلح به شهر «دارا» واقع در مرز بیزانس فرستاد. جریان مذاکرات زیک و پیتر (Peter)، نمایندۀ بیزانسیها، در نوشتههای مناندر برای ما به یادگار مانده است. این مذاکرات دربردارندۀ نکات بسیار مهمی در ارتباط با لازیکا و مناطق شمالی لازیکا، سوآنیا (نقشۀ1) است. در پایان مذاکرات، زیک قرار «صلح ۵۰ ساله» را در سال 562م با بیزانسیها به امضا رساند، که برخی از مفاد آن به قرار زیر است؛ ١. ایرانیان، لازیکا را تخلیه نموده، به بیزانسیها واگذار میکنند، و بیزانسیها نیز متعهد میشوند که در ازای این اقدام در مدت ۵۰ سال، سالی سیهزار سکة طلا به ایران پرداخت کنند. دولت بیزانس باید به محض امضای قرارداد، سکههای طلای 7 سال را از پیش بپردازد. پس از 7 سال نیز، مبلغ 3 سال را پیش پرداخت کند و از آن پس، سالیانه 30 هزار سکة طلا به ایرانیان بپردازد. 2. ایرانیان نباید اجازه دهند که آلانها، هونها و سایر بربرها از گذرگاه کاسپین(دربند) و تزون (Tzon) (به احتمال قوی داریال) به قلمرو بیزانس یورش ببرند، و بیزانسیها نیز نباید اجازه دهند که بربرها از قلمرو بیزانس به قلمرو ایران حمله کنند. 3. مسیحیان ایران در مذهب خود آزاد خواهند بود؛ لیکن، حق تبلیغ نخواهند داشت (Menander, p.122). البته مذاکرات ایران و بیزانس به اینجا ختم نشد و پیتر، خواستار خروج ایرانیان از سوآنیا نیز شد؛ زیرا پس از کشته شدن گوبازس بهدست مارتین، لازیها برای فشارآوردن به پادگان بیزانسیها در سوآنیا، جریان ارسال آذوقه را به آنجا قطع کردند که در نتیجه مردم سوآنیا نیز از ایرانیان دعوت نمودند که به سوآنیا بروند، و از آن زمان، سوآنیا تحت تسلط ایرانیان قرار گرفت. در این باره، پیتر از زیک خواست تا در بند اول به جای لازیکا از «لازیکا و توابعش» که سوآنیا را نیز دربر میگرفت، استفاده شود تا بیزانسیها دوباره بر سوآنیا تسلط یابند؛ اما شخصی از خاندان سورن که در این مذاکره حضور داشت، اشاره کرد که سوآنیها به میل خود، سرزمین خود را به ایرانیان واگذار کردهاند و بیزانسیها نباید ادعایی بر آنجا داشته باشند. پیتر قانع نشد و از زیک خواست که مقدمات مذاکرات مستقیم او و خسرو انوشیروان را فراهم کند؛ درنتیجه، پیتر به تیسفون رفت و از انوشیروان درخواست کرد به منظور برقراری صلحی پایدار میان ایران و بیزانس، تنها ابهام پیمان صلح، را از میان بردارد و سوآنیا که پیتر آنجا را «جرقۀ شیطان» خواند، به بیزانسیها تحویل دهد تا تنها امکان از سر گرفته شدن جنگ میان ایرانیها و بیزانسیها از میان برود. اظهارات انوشیروان به پیتر از آن رو دارای اهمیت است که از سویی، نشاندهندۀ آگاهی این پادشاه ساسانی از منتهیالیه شمال غرب قلمرو خود، و از سوی دیگر، حاکی از سرسختی این پادشاه در پاسداری از کیان ایران است. در ابتدا، انوشیروان معلومات خود را دربارۀ لازیکا و سوآنیا برگرفته از گزارشهای مرمرئوس و نخورگان دانست و افزود که؛ سوآنیا، سرزمینی در انتهای قفقاز است. سوآنیها مردمانی غارتگر و به دور از تمدن هستند، و سرزمین آنها بر سر راه هجوم سکاها به مناطق جنوبی است. آن سرزمین ارزش یک اردوکشی شاهانه را نداشت؛ ولی هنگامیکه خود آنها تصمیم گرفتند که سرزمین خود را به ما تحویل دهند، ما هم استقبال کردیم (loc.cit). پیتر در مقابل، فهرستی از فرمانروایان لازیکا ارائه داد که مطابق آن، فرمانروایان سوآنیا از زمان پادشاهی بهرام چهارم ساسانی (399-388م) و تئودور اول، امپراتور بیزانس (395-379م)، تا زمان پادشاهی فیروز ساسانی (484-459م) و امپراتوری لئوی اول بیزانسی(474-457م)، از سوی حکمرانان لازیکا منصوب شده بودند؛ ازاینرو، استدلال میکرد حال که بیزانسیها بر لازیکا دست یافتهاند، باید بر توابع آن نیز که در این خصوص منظور او سوآنیا بود، دست یابند که در مقابل انوشیروان نیز استدلال کرد، فهرست تو گویای هیچ مدرکی دالّ بر تسلط بیزانسیها بر سوآنیا نیست، و تنها نشان میدهد که در یک فاصلة زمانی محدود، فرمانروایان سوآنیا از سوی فرمانروایان لازیکا منصوب میشدهاند (loc.cit). در نهایت پیتر قرارداد صلح «50 ساله» را با ایرانیان امضا کرد، و ایرانیها از لازیکا خارج شدند؛ ولی او دربارۀ سوآنیا هیچ توفیقی نیافت (ibid, p.125). البته، پیشبینی پیتر دربارۀ ادامة درگیری ایران و بیزانس بر سر این منطقه به تحقق پیوست.32سال بعد، ایرانیان که از غلبه بر ترکها به وسیلۀ سردار نامی خود، بهرام چوبینه، توانی مضاعف یافته بودند، این سردار را راهی جنگ با بیزانسیها در غرب گرجستان کردند بهرام در سوآنیا پیروز شد، اما بیزانسیها نیز بیکار ننشستند و سردار خود، رومانوس (Romanus)، را به لازیکا گسیل کردند، رومانوس با بهرام که در آن هنگام در اران بود، در ساحل شمالی ارس مصاف داد. در این جنگ، بهرام از حملات بیزانسیها به قلب سپاه خود هراسناک شد، و بال چپ سپاهش را به قلب آن افزود و اینگونه بیزانسیها، از این فرصت استفاده کردند و از بال چپ به سپاه ایران یورش برده و ایرانیان را محاصره کرده، بهرام را شکست دادند (Theophylact Simukata, pp.81-83) (589م). با این اشارة سیموکاتا، گزارش منابع تاریخی دربارۀ مناقشات ایران ساسانی و بیزانس برای تسلط بر لازیکا، پایان میپذیرد.
نتیجه رشتهکوههای قفقاز در طول تاریخ به منزلة سدی میان اقوام بیابانگرد ماوراء قفقاز و مناطق متمدنتر جنوب قفقاز و ایران قرار داشت، و این اقوام به سختی و از طریق دو گذرگاه عمدة قفقاز، یعنی داریال و دربند توان هجوم به مناطق جنوبی را داشتند. تا زمانی که پادشاهان متأخر ساسانی به تجهیز استحکامات دربند در شرق و داریال در مرکز قفقاز نپرداخته بودند، هجوم اقوام بیابانگرد ماوراء قفقاز به مناطق جنوبی امکانپذیر بود. ایمنشدن مرزهای شمال غربی ایران در برابر هجوم اقوام بیابانگرد ماوراء قفقاز، با ساخت بناهای مستحکم به وسیلۀ آخرین شاهان ساسانی، بهویژه خسرو انوشیروان و قباد، نظر اقوام بیابانگرد ماوراء قفقاز را متوجه سومین گذرگاه عمده قفقاز، یعنی لازیکا کرد. این امر ساسانیان را بیشازپیش متوجه لازیکا نمود، و کوشش کردند بر آن منطقه مسلط شوند؛ اما نزدیکی این منطقه به متصرفات بیزانس سبب شد بیزانسیها نیز به هیچوجه اجازۀ تسلط ایرانیان را بر این منطقه ندهند؛ زیرا در صورت تسلط ایرانیان بر این منطقه، سرزمین آنها به شدت آسیبپذیر میشد؛ بنابراین در دوران آخرین پادشاهان ساسانی، لازیکا به مهمترین منطقۀ مورد منازعۀ ایران ساسانی و بیزانس تبدیل شد، و در نهایت، بیزانسیها به سبب دسترسی راحتتر به آن سرزمین از راه دریای سیاه بر آن تسلط یافتند.
پینوشت 1- Kura: این رود از رشتهکوههای قفقاز کوچک در کشور ترکیه سرچمه میگیرد و پس از پیمودن کشور های گرجستان و جمهوری آذربایجان به دریای مازندران میریزد. 2- چور یا چُر در زبان کردی به معنی آب کم یا به طور کلی مقدار کم است و در سایر زبانهای ایرانی نیز کمابیش به همین معنی است؛ از این رو میتوان حدس زد که به دلیل عرض کم گذرگاه بابالابواب، به آن گذرگاه «چور» اطلاق کرده باشند؛ پس اگر این فرضیه درست باشد، چور نامی ایرانی است. 3- استاد سعید نفیسی داریال را مخفف «درِ آلانان» میداند. در کتیبههای شاهپور اول و کرتیر در کعبة زرتشت، گذرگاه آلانان بهصورت ترکیب «آلاناندر» بهکار رفته است ( Back, pp.286-287,426). 4- 5 سده پس از پلینی، پروکوپیوس هنوز از گذرگاههای قفقاز با نام عمومیِ گذرگاههای کاسپین یاد میکند (Procopius, v.1, pp 77,79, 97, 141, 143, 205,349) 5- در تاریخ ارمنیان آگاتانگغوس، چورا باهاک، در اثر اشتباه نسخهبرداران به صورت «یوراج پاهاک» ثبت شده است، که این کلمه هیچ معنایی ندارد و مارکوارت به اشتباه آن را نام دیگر چورا پاهاک دانسته است. در متن انتقادی آگاتانگغوس، نام یوراج پاهاک به صورت چورا پاهاک تصحیح شده است. 6- خزرها نخستینبار در سدۀ ششم میلادی در قفقاز ظاهر میشوند و اشارۀ مرولی به حضور خزرها در تاریخ اسطورهای گرجستان، تنها همانندسازی نادرست حوادث گذشتۀ گرجستان با حوادث به وقوع پیوسته در روزگار مرولی در گرجستان بوده است. 7- ماساژتهاازاقوامباستانیشمالدریایمازندران بودند، و به شهادت آمیانوس مارسلینوس از دورۀاشکانیجایخود را به آلانها دادند، (Ammianus Marcellinus, pp.328,580) بااینحال، پس از آن نیز، به آلانها به غلط ماساژت گفته میشود. منطقۀ «مسکوتیه» در جنوب بابالابواب، یادگار حضور این قوم در قفقاز است. 8- از توضیحات پروکوپیوس: «آنسوی مرز «گرجستان» گذرگاه تنگ و باریکی وجود دارد، که صخرههایبلندآنرااحاطهکردهاند که عبور از میان آنها محال است.» (Procopius,v.1, p. 79)، متوجه میشویم که مراد او گذرگاه آلانان است، وگرنه او خود به گذرگاه آلانان اشاره نمیکند. 9- این واحد وزن، معادل 20 من است. 10- منظور دریای سیاه است. 11- آذوقۀ لازیها از بیزانس و از راه دریای سیاه به دست آنها میرسید که با جانبداری آنها از ایرانیها، بیزانسیها شریان اقتصادی آنها را قطع کردند.
ضمیمه
نقشة 1: قفقاز در سدة 7 پیش از میلاد و هجوم سکاها و کیمریها از طریق گذرگاههای قفقاز به مناطق جنوبی (http://rbedrosian.com/Maps/maps.html)
| ||
مراجع | ||
آگاتانگغوس، تاریخ ارمنیان، [ترجمه گارون سرکسیان]، نائیری، تهران، 1380. آصف خان قزوینی، تاریخ الفی، مصحح غلامرضا طباطبایی مجد، علمی و فرهنگی، تهران، 1382. ابن رسته، اعلاقالنفیسه، ترجمة حسین قرهچانلو، امیرکبیر، تهران، 1365. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، نشر نقره، تهران، 1337. البکری، المسالک والممالک، دارالغرب اسلامی، بیروت، 1992. ثعالبی، غرر اخبار ملوک و سِیرَهم، ترجمة محمد فضائلی، نقره، تهران، 1368. شرف خان بدلیسی، شرفنامه، مصحح ولادیمیر ولییامینوف، اساطیر، تهران، 1377. مارکوارت، یوزف، ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ترجمة مریم امیراحمدی، اطلاعات، تهران، 1373. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، علمی و فرهنگی، تهران، 1388. نفیسی، سعید، تمدن ایران ساسانی، اساطیر، تهران، 1383. رضا، عنایتالله، «نگاهی به سیاست دولت ساسانی در غرب قفقاز»، فصلنامة تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شمارة 4، تهران، 1379، صص 22-7. Agathias, Histories, [Translated By Joseph D Frendo], Walter De Gruyter Inc, Berlin, 1975. Ammianus Marcellinus, Roman History, [Translated by C.D.Yonge], George Bell & Sons, London,1902. Back, Michael, Die Sassanidischen Staatsinschriften ( Acta Iranica 18), E,J,Brill, Leiden, 1978. Elisaeus, History of Vartan, [Translated C.F.Neumann],Oriental Translation Fund,London,1880. Herodotus, History, [Translated by Rev. William Beloe, Luke Hansard], London, 1806. Leonti Mrovli, History of Kings of Georgia, in Rewriting Caucasian Histiry, The Original Georgian Text and Armanian Adaptation, [Translated with introduction and commentary by Robert.W.Thomson], Clarendon Press, Oxford, New York ,2002. Menander Protector, The History of Menander The Guardsman, [Translated by R. C. Blockley], Francis Cairns, 2006.Moses Khorenasi, History of Armenia, translated by Robert Thomson,Harvard University Press, London,1976. Moses Dasxurantsi, History of the Caucasian Albanian, [Translated by, C. J. F Dowsett], Oxford University Press , London, 1961. Pliny,The Natural History,[Translated by John Bostock], London, Woking, 1856. Procopius, The History of the Wars, [Translated by H.W.Dewing], Leob, London, 1914. Theophylact Simocatta, History,[Tranlated By, Michael and Mary Whitby], Oxford University , 1986. Agustí Alemany,"Sixth Century Alania:between Byzantium, Sasanian Iran and the Turkic World", Eran ud Aneran. Studies presented to Boris Il'ic Marsak on the occasion of his 70/th birthday, Venice, 2006. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,316 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2,006 |